گرد هم آئی هفتگی
امشب آواز پرپری دارم
در سرم شور دیگری دارم
امشب آهم شراره می بارد
از نگاهم ستاره می بارد
امشب از آه و ناله لبریزم
اشک غربت ز دیده می ریزم
نایم امشب نوای غم دارد
ساز عشقم صدای غم دارد
در گلو بغض خفته ای دارم
حرف های نگفته ای دارم
از درونم ترانه می جوشد
سخن عاشقانه می جوشد
شعر من شور معنوی دارد
ساز من سوز مثنوی دارد
ساقیا می بریز در جامم
ناله ی نی بریز در کامم
تا غم اشتیاق بنویسم
شرحه شرحه فراق بنویسم
تا بگویم غم "فقیهی" را
قصه ی ماتم فقیهی را
آن که چون غنچه در نجف گل کرد
گوهری بود و در صدف گل کرد
آن که صهبای حیدری نوشید
و ردای پیمبری پوشید
آن که پشت و پناه مردم بود
همدم اشک و آه مردم بود
مثل مولای خود علی ،آن مرد
به فقیران رسیدگی میکرد
آن که الگو به زهد و تقوا بود
در نگاهش خلوص پیدا بود
بانگ یابن الحسن که سر می داد
دامنش را به چشم تر می داد
خصم جان تمام اعداء بود
در زمانه غریب و تنها بود
رنج ها برد و با ستم جنگید
خون دل خورد و با ستم جنگید
آن که هم صحبت جوانان بود
مظهر عقل و عشق و ایمان بود
مرد عشق و عقیده بود و جهاد
و مبارز علیه ظلم و فساد
قاضی شرع شرق استان بود
لاله پرور به باغ و بستان بود
پرچم عدل و داد بر دوشش
و سلاح جهاد بر دوشش
نور توحید در جبینش بود
دست همت در آستینش بود
تا بنای دعای ندبه گذاشت
همه جا بذر عشق و عاطفه کاشت
در تب انتظار جان می داد
راه حق را به ما نشان می داد
عاشقی بی قرار و شیدا بود
عشق مهدی (عج)در او هویدا بود
تا بنای کتابخانه نهاد
بار فرهنگ روی شانه نهاد
همه جا از امام دم میزد
شعله بر خرمن ستم میزد
در نگاهش بهشت پیدا بود
سرخی سرنوشت پیدا بود
زخم جانسوز طعنه می نوشید
و ز هر تهمتی نمی جوشید
در یَمِ انتظار، کشتی بود
ترجمان غم "بهشتی" بود
به ریا هیچ لحظه جلوه نکرد
لب فرو بست و گاه شکوه نکرد
هر کجا می رسید فریادش
فقر مردم نرفت از یادش
او که عشق حسین در سر داشت ـ
او که خوناب دل به ساغر داشت ـ
با دوتا پاسدار خود آن مرد
(زهری زاده) ؛ (میرزائی فرد)
بعد یک عمر شور و سرمستی
پا فراتر گذاشت از هستی
شوق پرواز در پَرَش گل کرد
پر گشود و طی تکامل کرد
هدف تیر اهل باطل شد
و به دیدار دوست نایل شد
علی اکبر شجعان
نظرات ارسال شده