ما را دنبال کنید

جستجوگر

ورودی انجمن ادبی

عضویتِ سایت و انجمن

آلبومهای نماهنگها

آپلودها

موضوعات

آمارگیر

  • :: آمار مطالب
  • کل مطالب : 394
  • کل نظرات : 363
  • :: آمار کاربران
  • افراد آنلاين : 3
  • تعداد اعضا : 444
  • :: آمار بازديد
  • بازديد امروز : 524
  • بازديد ديروز : 400
  • بازديد کننده امروز : 157
  • بازديد کننده ديروز : 134
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل ديروز: 0
  • بازديد هفته : 3,176
  • بازديد ماه : 8,898
  • بازديد سال : 96,362
  • بازديد کلي : 1,460,042
  • :: اطلاعات شما
  • آي پي : 13.58.25.75
  • مرورگر : Safari 5.1
  • سيستم عامل :

کدهای اختصاصی

گرد هم آئی هفتگی

بنام خدا
بمناسبت دهه کرامت 
مرکز هماهنگی کانونهای خدمت رضوی استهبان با همکاری ستاد مردمی شبهای شعر اهل بیت (علیهم السلام) برگزار می کند :
👇🌹👇🌹👇🌹
شب شعر" کبوتران حرم"  
زمان : دوشنبه ۳۱ اردیبهشت
راس ساعت ۸ شب
مکان : استهبان خیابان امامزاده
حرم مطهر امامزاده سیدشمس الدین (ع)

به نام خدا

سیلی رزمدگان اسلام به اسرائیل غاصب از راه دور

شاعر علی اکبر شجعان

اجرا : حاج صادق آهنگران




یک شبی با چَنگِ نحسِ خون چکان از راه دور
داد اسرائیلِ غاصب دُم تکان از راه دور

بر علیه مُستَشارانِ فداکارِ نظام
داد لَختی چنگ و دندان را نشان از راه دور

غافل از این که به قدرت مردم ما می زنند
باز او را مُشتِ محکم بر دهان از راه دور

با رژیمِ جعلیِ کودک کشِ بی رحمِ رذل
این خَبیثِ بدتر از شمر و سنان ، از راه دور

گفته بودم قصۀ «عینُ الاَسَد» را کن مرور
تا ببینی سیلی ایرانیان از راه دور

گفته بودم که بخوان طوفان «دیرُالزّور» را
تا بِسَنجی رزم ما با دیگران از راه دور

تا ببینی قدرت این پاسداران عزیز
تا که گوش و دُم نَجُنبانی چنان از راه دور

آرشی داریم ما امروز «حاجی زاده» نام
وای اگر گیرد بسوی تو کمان از راه دور

او به بُغضِ «موشک زِلزال» می سازد خراب
بر سرِ تو آسمان را ناگهان از راه دور

شیر خوابیده است روی نقشۀ ایران ما
پس مکن شوخی تو با شیرِ ژیان از راه دور

با چراغ سبزِ تو سرخ است بازار ترور
چون که می گیری ز هر آزاده جان از راه دور

هر جنایت پیشه در دنیا عَلَم افراشته
خورده است از سفرۀ تو آب و نان از راه دور

نا امید از جنگ با اطفالِ غزه ، آمدی
تا کنی با ما ستیزِ خود عیان از راه دور

فکر کردی کشور ما غزّه یا سوریه است ؟!
تا بریزی خون پاکِ کودکان از راه دور ؟!!

کوه هستیم و مقاوم خشم داریم و خروش
بد مکن با قلۀ آتشفشان از راه دور

ما به هر رزمایشی تجدید قدرت کرده ایم
باز کن در این مواقع دیدگان از راه دور

موشک و پهباد ما بشمار و در کاخَت بِسنج
اقتدار لشکر صاحب زمان از راه دور

امتحان کن قدرت ما را اگر چه بی سبب
کرده ای صد بار ما را امتحان از راه دور

از سپاه پاسداران ضربِ سیلی نوش کن
همچنان و همچنان و همچنان از راه دور


علی اکبر شجعان

🔹پیش کنگره هشتمین دوره شعر بین المللی ایثار 
🔹استهبان، بهمن ماه ۱۴۰۲

🔻 به مناسبت دهه مبارک فجر، شب شعر ایثار در استهبان برگزار می گردد.

🔘زمان: پنجشنبه، ۱۲بهمن ماه ۱۴۰۲
🔘مکان: حرم مطهر امامزاده پیرمراد

⏪ روابط عمومی بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان استهبان

🕌آستان مقدس امامزاده سیدمحمد پیرمراد علیه السلام.استهبان.فارس

در نیمه یِ شب شهاب گل کرد 
بر رَغمِ شب آفتاب گل کرد 

بارِش بگرفت رحمتِ عشق 
در فصلِ خزان سحاب گل کرد 

جوشید گلاب از دلِ گل 
در موسمِ گل گلاب گل کرد 

ساقی بگرفت دورِ دیگر 
در ساغرما شراب گل کرد 

مستان همه فکر نوش نوشند، 
در گردشِ می شتاب گل کرد 

شد بدر؛ مَهِ وجودو هستی 
صبح آمد وآفتاب گل کرد 

خورشید شکفت در مدینه 
برطعنه ی شب جواب گل کرد 

نقّاشِ اَزَل کشید نقشی 
کز قدرتِ او کتاب گل کرد 

نیلوفرِ باغ ؛ آفرینش، 
با آن هم پیچ وتاب گل کرد 

در جوششِ چشمه سارِ هستی 
سیمای زلالِ آب گل کرد 

از بطنِ خدیجه نورِ توحید، 
در بسترِ آن جناب گل کرد 

حوران بهشت پایکوبان، 
بربط به سرِ رَباب گل کرد 

شادیّ و سرور وشورِمیلاد 
در سینه یِ شیخ وشاب گل کرد 

از بویِ گلِ وجودِ زهرا، 
شادی به لبانِ باب گل کرد 

بر رغمِ خزان، بهار این بار 
شاهد شد و بی نقاب گل کرد 

آن گلبنِ پاکدامنِ دهر 
در خانه ی بوتراب گل کرد 

تابید فروغِ روی زهرا .
در شأنِ زنان، حجاب گل کرد 

در گلشنِ مِهرِ او عفافش، 
هر زن کند انتخاب گل کرد 

هر یاسمنی که کرد در عمر، 
از اجنبی اجتناب گل کرد 

با تربیتِ شهید، مادر 
در صحنه ی انقلاب گل کرد 

از مقدم گل به وجد آمد 
"محزون" که به شعرِ ناب گل کرد 

علی اکبر شجعان


ادامه مطلب

🥀🌷🥀

سلام بر دل پرخون مسجدالاقصا
به مسجدی که خداوند گفت: «بارکنا…»

سلام ما به تو و دست های بسته شده
سلام ما به تو ای حرمت شکسته شده

 

اگرچه شعله به پا کرده فتنه هر طرفی
اگرچه تفرقه در هر کنار بسته صفی

اگرچه کفر به نیرنگ و جنگ بسته کمر
اگرچه تکفیر از پشت می زند خنجر

 

نبرده ایم ز خاطر دمی تورا ای قدس
تویی هنوز تویی آرمان ما ای قدس

ببین که در غم تو لحظه ای نیاسودیم
هنوز چشم به راهان صبح موعودیم

 

فقل لقادَةَ صهيونَ إنّنا آتون
و منكمُ بشديدِ العقابِ مُنتَقِمون

و نحو خيبركم قد أتى لِوى الكرّار
فأين منهُ تفرّون يا بنو الأشرار

ياقدسُ انتِ مسيرُ الفدى،مُنى الأحرار
غداً سنأتي لتحريرِكِ من الأشرار

بگو به دشمنمان، انتقام، سنگین است
و فتح آخر ما قبله ی نخستین است

بگو سپاه علی سوی خیبر آمده است
بگو که دوره کودک کشی سرآمده است

 

قسم به غیرت این کودکان سنگ به دست
که نیست حاصل صهیونیان بغیرشکست

دگر به محکمه های جهان، امیدی نیست
بیا به معرکه اکنون که فرصتی باقی ست

 

نبرده ایم ز خاطر دمی تورا ای قدس
تویی هنوز تویی آرمان ما ای قدس

ببین که در غم تو لحظه ای نیاسودیم
هنوز چشم به راهان صبح موعودیم

Tell the enemy that vengence will be severe.

and our final victory will be will be the first Qibla.

Tell them the army of Ali (a.s.) has marched towards Khayber,

Tell them the time of killing children has come to an end.

We have not forgotten about you for an instance, O Quds.

(for) you are still what we desire, O Quds.

نبرده ایم ز خاطر دمی تورا ای قدس
تویی هنوز تویی آرمان ما ای قدس

ببین که در غم تو لحظه ای نیاسودیم
هنوز چشم به راهان صبح موعودیم

 

دمی که تیغ قیام از نیام، برخیزد
به عزم ما همه دیوارها فرو ریزد

زمانه فتنه ی شام است و ما سحرزادیم
زمین اگرهمه خاموش مانده، فریادیم

 

به رغم توطئه ی نابرادران، هستیم
و در کنار تو ای قدس همچنان هستیم

مباد آنکه رفیقان نیمه راه شویم
شب است و فتنه، مبادا که روسیاه شویم

 

نبرده ایم ز خاطر دمی تورا ای قدس
تویی هنوز تویی آرمان ما ای قدس

ببین که در غم تو لحظه ای نیاسودیم
هنوز چشم به راهان صبح موعودیم
———————————————-

شناسنامه اثر
اجرا: گروه سرود نسیم رحمت تهران
شاعر فارسی: محمد مهدی سیار، میلاد عرفان پور
شاعر انگلیسی: احمد شهریار
شاعر عربی: مرتضی حیدری آل کثیر
آهنگساز و تنظیم کننده: احسان جوادی
تهیه شده در: موسسه آفرینش های هنری آستان قدس رضوی
سال تولید: ۱۳۹۹
ارسال کننده: جابر قربانی نسب
🥀
🆔 http://Rabe4.rzb.ir

فصل  فصلِ غم است ای مردم
«غَزّه » در ماتم است ای مردم

سینه اندوهبارِ«غَزّه » شده
عالمی بیقرارِ «غَزّه » شده

چهرۀ آسمان غبار آلود
از غروب و غبارِ «غَزّه » شده

بس که گُل کرده زخم بر تنِ خاک
موسم نوبهارِ «غَزّه » شده

زندگی زیرِ بارشِ موشک
هرشب و روز کارِ «غَزّه » شده

ماجراهای کربلا تکرار
این زمان در نوارِ «غَزّه » شده

غیرِ قلب سیاه استکبار
هر دلی داغدارِ «غَزّه » شده

روشن از خوشه های آتشِ بمب
تا سحر شامِ تارِ «غَزّه » شده  
                                                  
   از مُصیباتِ مردمِ «غَزّه »
هرچه گویم کم است است ای  مردم

فصل  فصلِ غم است ای مردم
«غَزّه » در ماتم است ای مردم
...........؛...........؛.............

من ندانم چه می کنند امروز
خوش نشینان سازمان ملل

هست در ذات زشت اسرائیل
نقض پیمان سازمان ملل

در کف بی کفایت ابلیس
مانده فرمان سازمان ملل

کودکان ذبح می شوند ، اما
پیش چشمان سازمان ملل

خون گلهای غزه پاشیده
روی دامان سازمان ملل

حرف مفت است در جهان امروز
نام و عنوان سازمان ملل

می رسد آن کسی که خواهد زد
سوت پایان سازمان ملل

در غم «غَزّه » غرق در اندوه
سینۀ عالم است ای مردم

فصل  فصلِ غم است ای مردم
«غَزّه » در ماتم است ای مردم
...........؛...........؛.............

مانده در سینه آهِ آتشبار
از جنایات زشت استکبار

روی لبهای اِرتجاعِ عرب
مانده ننگِ سکوت معنادار

هیچ دانی چه حالتی دارد
با لب تشنه روز ها پیکار ؟

زیر آتش شبانه خوابیدن !
زخم خوردن به لحظۀ افطار ؟؟

دیده ای کودکی غریبانه
سر گذارد به شانۀ دیوار

هیچ دانی چه وحشتی دارد
خانه ات بر سرت شود آوار !؟!؟

زیر بارِ مصائبِ آنجا
قامتِ دل خَم است ای مردم

فصل فصل غم است ای مردم
«غَزّه» در ماتم است ای مردم
...........؛...........؛.............

هرچه دل ، بهر غزه غمگین است
نقش غم در جبین پُر چین است

خوشه خوشه در آسمانِ «رَفَح»
بمب و موشك بجاي پروين است

زير آوارِ خانه ها مدفون
آرزوهاي خوب و شيرين است

چهرۀ صهیونیست آذین از
خونِ گلهای «دِیْریاسین» است

چشم ِسبزِ مزارع زيتون
سرخ از خون ياس و نسرين است

آنچه در جنگِ غزه میگذرد
جنگ سنگ و سلاح سنگین است

روي پيشاني سران عرب
داغ يك ارتجاع ننگين است

رفته از ياد بنده هاي شكم
دشمني را كه خصم ديرين است

رفته از يادشان كه صهيونيست
دشمن ياس و آل ياسين است

وحدت و پایمردی و ایثار
راه آزادی فلسطین است

مثل چشمانِ كودكانِ يتيم
ديده ها پُر نَم است اي مردم

فصل فصل غم است ای مردم
غزه در ماتم است ای مردم
...........؛...........؛.............

غزه هرچند کربلا شده است
پرچمش بیرق عزا شده است

گر چه از خون لاله  دامانش
سرخ چون دشت نینوا شده است

گر چه بی آب و برق و بی دارو
در دل شعله ها رها شده است

با عنایات ایزدی این بار
بند از دست غزه وا شده است

کشتی انتفاضه را این بار
حضرت نوح ناخدا شده است

غزه این بار ، با تمام قوا
یاعلی گفته و به پا شده است

زیر بار شکستِ پی در پی
قامت صهیونیست تا شده است

ملت ما فقط نه ، که دنیا 
باز با غزه همصدا شده است

ای هیولای دیو سیرت مست
تازه آغاز ماجرا شده است

بعد طوفان سرخ الاقصی
موقع رفتن شما شده است ...


علی اکبر شجعان


ادامه مطلب

به نام خدا

دوستان و اعضای محترم

سلام علیکم

قصد داریم درایام محرم بخصوص دهه اول برنامه ای بگذاریم هرشب به معرفی پنج نفر از درگذشتگان که خصائص حسینی واهل بیتی داشتند بپردازیم و براشون طلب صلوات و فاتحه کنیم،
دوستان عزیزی که مایل هستن یادی از پدر یاپدربزگ درگذشته شون بشه مشخصات همراه با ذکر یک خاطره که به نوعی تربیت دینی عملی محسوب میشود نوشته وبه خصوصی اینجانب جهت ویرایش ارسال کنند!


نام این برنامه عشاق الحسین است!

چنانچه دوستی دراین برنامه شرکت نکنه؛ جای گلایه کردن به ما باقی نخواهد ماند ،

احمد جعفری اصل
استهبان

بیست و ششمین مراسم شب شعر عاشورای استهبان
با حضور شعرای مطرح کشوری و استانی

زمان : دوشنبه سیزدهم محرم الحرام 1445 هجری قمری

نهم مرداد 1402

ساعت 8 شب
مکان : استهبان تالار شمس

 


🍁🥀 #تسلیت_مولایم


🩸👴🏿 جون بن حوی
🔮 خیلی‌ها اسم جون را در روضه‌ها شنیده‌اند کسی که در بیشتر اوقات از او با عنوان غلام سیاه امام حسین (علیه السلام) یاد می‌کنند. جون بن حوی اهل نوبه منطقه‌ای در آفریقا بود که ابتدا امیرالمومنین او را از فضل بن عبدالمطلب خرید و سپس به ابوذر غفاری بخشید برای همین هم بعد از مرگ او دوباره نزد امام برگشت، مدتی در خدمت امام حسن (علیه السلام) و بعد از آن در جوار امام حسین (علیه السلام) بود. 

🌀 در روایت‌ها و نقل قول‌ها می‌گویند جون استعداد و توانایی منحصر به فردی در ساخت و تعمیر اسلحه داشت و حتی در کربلا خیمه‌ای برپا کرده بود تا سلاح سپاه سیدالشهدا را تعمیر کند.

🏴🚩 افتادن به پای امام برای حضور در نبرد

📜 در مستند‌های تاریخی نوشته‌اند که در عاشورا جون برای جنگ در میدان سراغ امام رفت و حتی حضرت زینب سلام الله علی‌ها را واسطه قرار داد تا ایشان اذن او را برای نبرد از اباعبدالله بگیرد؛ اما حضرت با او مخالفت کرد و فرمود: «من به تو اذن می‌دهم که از این سرزمین بروی و جان خود را حفظ کنی، زیرا تو همراه ما آمدی تا به عافیت و خوشی برسی، پس در گرفتاری ما خود را مبتلا مساز.»

💔 جون در پاسخ به این حرف خودش را به پای امام انداخت و گفت: «ای پسر پیغمبر آیا سزاوار است که من در زمان خوشی و نعمت نان خور شما باشم، ولی در سختی‌ها شما را تنها بگذارم؟ درست است که بوی بد، نژادی فرومایه و رنگ سیاه دارم؛ ولی شما بر من منّت بگذار و مرا به آسایش جاویدان بهشتی برسان تا بدنم خوشبو، نژادم شریف، و رویم سفید شود. نه، هرگز! به خدا قسم از شما دور نمی‌شوم تا اینکه خون سیاه خویش را با خون پاک شما درآمیزم!»

🤲🏻 دعای عجیب سیدالشهدا در حق جون

🏴🚩جون بن حوی بعد از اینکه از امام اذن گرفت راهی میدان شد شروع به رجزخوانی کرد: «چگونه می‌بینند گنهکاران، ضربت شمشیر مشرفی هندی و برّان غلام سیاه راکه با دست و زبان از فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دفاع می‌کنم❓ امید به شفاعت و نجات از یگانه شفیع نزد خدای یکتا رسول اکرم دارم.»

✍🏻 نوشته‌اند که جون در این رزم حدود ۲۵ نفر از سپاهیان دشمن را به هلاکت رساند و بعد از آن خودش به شهادت رسید. او جزو آن دسته از کسانی بود که هنگام شهادت امام بربالینش رفت و برایش این دعا را خواند: «خدایا صورتش را سفید گردان؛ بوی او را پاکیزه و خوشبو گردان؛ او را با محمد صلی الله علیه و آله و سلم محشور کن و میان او و خاندان پیامبر آشنایی برقرار ساز.»

✨🌸 پیکری که بعد از ۱۰ روز بوی عطر می‌داد✨

👤 یکی از ویژگی‌هایی که شاید جون را از دیگر یاران اباعبدالله متمایز می‌کند ماجرای تفحص پیکر اوست. 

💎 از قول امام باقر علیه السلام در این باره نوشته‌اند که پیکر او را ۱۰ روز بعد از دفن شهدای کربلا از عطر خوشی که داشت پیدا کردند.


🚩 أللَّھُمَ‌؏َـجِّلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْفَرَج
# یا_حسینِ_زمان_(عج)
# یا_زینب_(س)

ارسال کننده: جواهریان


بر بلندای دارالإماره رفته‌ای تا کجا را ببینی؟
رفته‌ای تا که از آفرینش ابتدا انتها را ببینی؟

ای وفای به عهدت مسجّل، آسمان پشت چشمت معطّل 
بهتر از هر کسی می‌توانی راز قالوا بلی را ببینی
 
خنده کن تا ملائک بخندند، حلقه‌ی عشق دورت ببندند 
حوریان در طوافت بچرخند، صف به صف انبیا را ببینی 

جمع مستقبلین‌ات بنازم، صف‌به‌صف مؤمنین‌ات بنازم 
بهتر از این کجا می‌توانی مرحبا مرحبا را ببینی؟

اندکی صبر کن ای سر سرخ، اندکی بیشتر بر بدن باش
غرق شو در ولیِّ خداوند، تا مقام فنا را ببینی

چشم می‌بندی و چشم دل را می‌گشایی بر آن سوی هستی
خوش به حالت اگر می‌توانی روی ماه خدا را ببینی 

کوفیان تا ابد شرمگین‌اند، چشم‌ها ریخته بر زمین‌اند 
رفته‌ای بر بلندای این شهر، تا کدام آشنا را ببینی؟

دربدر، چشم‌های قشنگت، در پی چشم‌های حسین است
رفته‌ای شاید از این بلندی، مکّه تا کربلا را ببینی؟

بس که شخصیّتی بی‌بدیلی، مُسلِم روزگار عقیلی
می‌توانی از این منظرِ سرخ، آن سوی ماجرا را ببینی 

آن عطش‌رود آبی فرات است، تشنه‌لب این طرف کائنات است
پلک‌ها را کمی بازتر کن، تا که موجِ بلا را ببینی 

خیمه‌گاهِ خدا غرق آه است، تیغ‌ مشغول قتل و گناه است
 قد بکش تا بریده‌بریده، گودی قتلگا‌ را ببینی
 
علقمه غرق شد در ابالفضل، کربلا شد سراسر ابالفضل
دست‌ها را کمی سایبان کن، تا که دست‌ وفا را ببینی 

داغ در کربلا بی‌حساب است، تیر دنبال قلب رباب است
چشم‌ها را ببر پشت خیمه، تا که زیر عبا را ببینی 

موجِ سرخِ بلایی می‌آید، روزِ بی انتهایی می‌آید 
زودتر جان بده تا مبادا، ماهِ در بوریا را ببینی 

صبر کن لشکرِ سر بیاید، روز تنهایی‌ات سر بیاید 
صبر کن مرد تنهای کوفه! لشکرِ سرجدا را ببینی 

چند روزی تحمّل کن ای مرد، تا کمی بگذرد این غم و درد
کاروانی به کوفه بیاید، خنده‌ی بچه‌ها را ببینی

عاتکه دخترت که شهید است، دختر دیگرت که اسیر است
خنده کن تا جلوتر بیاید، خار در دست و پا را ببینی

صبر کن تیغ‌ها جان بگیرند، انتقام شهیدان بگیرند 
صاحب‌الامر از ره بیاید، دستِ مشکل‌گشا را ببینی

✍️ #ایوب_پرنداور

 


با خیالت غزلی در شُرف آغاز است
در هوای تو دلی منتظر پرواز است
.
طرح انگور ضریح تو یادم آورد
که در میکده ات رو به خلایق باز است
.
ما همه مست غدیر خم دستت هستیم
مستی از دست تو یک مستی بی اندازه ست
.
باز هم نام تو را بر لبش آورده مسیح
به امید دم تو در صدد اعجاز است
.
هر طرف می نگرم روی تو را می بینم
دائم از مأذنه نام تو طنین انداز است
.
آمدی تا که به صحرا بکشی مجنون را
سر و سامان بدهی جنگل بی قانون را
.
دل که با حال و هوای تو هوایی باشد
مقصد راه قرار است رهایی باشد
.
دوستت دارم و سلمان به همه ثابت کرد
عاشقت فرق ندارد که کجایی باشد
.
از تمنای وصال تو فقط باید گفت
راوی شعر اگر شیخ بهایی باشد
.
من به نادانی خود معترفم ، می دانم
محفل انس تو باید علمایی باشد
.
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ام
تا کجا بین من و دوست جدایی باشد
.
من فقط چشم به راهم که ببینم روزی
گنبد همسرتان نیز طلایی باشد
.
مروه را گشتم و دیدم که صفا در نجف است
حرم حضرت زهرا به خدا در نجف است
.
ای به الطاف تو اصحاب کرم وابسته
شده یک عمر به مدح تو قلم وابسته
.
وسط این همه وابستگی بی حاصل
شکر بسیار که هستم به حرم وابسته
.
هر غریبی که به ایوان نجف می آید
می شود با زدن چند قدم وابسته
.
جنس بازار تو عشق است و امید است و رضاست
شده ام سخت به این چند قلم وابسته
.
در دم و بازدم من جریان داری تو
به نفس های تو هستم همه دم وابسته
.
عاشقان تو به فقری ابدی خو کردند
تا نباشند به دینار و درم وابسته
.
ما از آن پاک دلانیم که آرامش ما
هست چون موج خروشان به عدم وابسته
.
ریشه در خاک عدم داشت که با حضرت نور
بی نهایت شده بودید به هم وابسته
.
هر دو در معرفت و عشق زبانزد هستید
چون گل سرسبد آل محمد هستید
.
به تو مستان لقب ساقی کوثر دادند
بیخود از خود شده و نادعلی سر دادند
.
از شراب تو به جبریل تعارف کردند
شوق پرواز تو را هم به کبوتر دادند
.
جامی از عشق تو را حضرت سلمان نوشید
جرعه ای نیز به مقداد و ابوذر دادند
.
گاهی اوقات به این فکر می افتم که چرا
به یکی کم به یکی چند برابر دادند
.
کاش می شد که میان همه تقسیم کنند
ساغر معرفتی را که به قنبر دادند
.
معجزاتی که خدا داد به پیغمبرها
همه را جمع نمودند و به حیدر دادند
.
و خدا در دل ما حسرت دریا نگذاشت
غیر او هیچ امیری به جهان پا نگذاشت
.
مستم از جام شرابی که پر از آگاهی ست
شعر من از سر سرمستی و خاطر خواهی ست
.
مستم آنقدر که انگشت نمایم کردند
مستم آنقدر که گفتند علی اللهی ست
.
شرح این قصه بلند است بلند است بلند
در شگفتم که چرا عمر به این کوتاهی ست
.
تا در آغوش غزل های ” صغیر ” افتادم
روحم آشفته تر از ” وحدت کرمانشاهی ” ست
.
چاه ها بی خبرند از غم بی پایانت
راز اندوه تو در بغض کبوتر چاهی ست
.
جاده ای که به تو ای شاه نجف ختم نشد
آخرش دربدری ، بی خبری ، گمراهی ست
.
ما به درگاه تو از روی نیاز آمده ایم
به خدا از سفری دور و دراز آمده ایم
.
آبرومند تر از نام علی نامی نیست
چه کسی گفته که در نام تو ایهامی نیست
.
نام تو نام خدا ، نام خود قرآن است
تو نباشی به خدا دینی و اسلامی نیست

قاضیان از تو بریدند که در این دوران
پرچم عدل برافراشته بر بامی نیست
.
روز و شب نامه نوشتیم برای تو ولی
دیرگاهی ست که از سمت تو پیغامی نیست
.
ابر و چاه و مه و خورشید و فلک می دانند
که شب چشم تو اصلاً شب آرامی نیست
.
دوش دیدم که ملک بر در میخانه نوشت
که شرابی به جز از عشق تو در جامی نیست
.
خواجه لطف غزلش را به تو مدیون بوده ست
او خبر داشته بی لطف تو الهامی نیست
.
دل طوفانی من در نجف آرام گرفت
دل به دریا زد و از دست خودت جام گرفت
.
عشقت آتش شد و در خرمن عمان افتاد
هر که مجنون تو شد بی سر و سامان افتاد
.
” نیّر ” از نور وجود تو منور گردید
” محتشم ” سوخت و آتش به نیستان افتاد
.
غربت و داغ تو را با دل و جانش حس کرد
چشم هر کس که به سالار شهیدان افتاد
.
” بوستان ” شیفته ی آل محمد گردید
” سعدی ” عاشق شد و راهش به گلستان افتاد
.
چارده بند به ” پروانه ” عنایت شد و بعد
کشتی شعر در امواج خروشان افتاد
.
چشم های تو به دنبال دو شاعر می گشت
قرعه ی فال به نام من و باران افتاد
.
یازده میکده در خوشه ی انگورت بود
که یکی نیز به دامان خراسان افتاد
.
حرف انگور شد و مست و خراب افتادم
” چه کنم کار دگر یاد نداد استادم “
.
سرخوشانی که در این میکده پیری دارند
مثل تو از غم دنیا دل سیری دارند
.
باید از میثم تمار و ابوذر پرسید
چه امیری چه امیری چه امیری دارند
.
دار برپاست و ریگ ربذه سوزان است
عاشقان تو عجب راه خطیری دارند
.
اهل بیت تو سر سفره ی افطاریشان
چه یتیمی چه فقیری چه اسیری دارند
.
دید محراب که در لحظه ی شق القمرت

ابروانت چه مراعات نظیری دارند
.
شعر ما تشنه ی نقد است تو نقادی کن
شاعران روحیه ی نقدپذیری دارند
.
غرق در عطر بهشتند و به تو مدیونند
شاعرانی که در ایوان نجف مدیونند
.
باز در حلقه ی ذکر تو نشستیم علی
ما مسلمان شده ی روی تو هستیم علی
.
تا تو بر حقی و حق دور سرت می گردد
ما بر آنیم که جز حق نپرستیم علی
.
توبه کردیم نگوئیم خدایی اما
باز هم در حرمت توبه شکستیم علی
.
دست از هر چه به جز توست در عالم شستیم
به تو پیوسته و از خلق گسستیم علی
.
شیر در کاسه ی ما نیست ولی اشک که هست
ما یتیمان همگی کاسه به دستیم علی
.
” ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک “
خسته ام خسته ام از گردش این چرخ و فلک
.
دل نشین است در این جاده مسافر بودن
شعر چشمان تو را خواندن و شاعر بودن
.
به حریم حرم عشق پناه آوردن
در نجف ماندن و یک عمر مجاور بودن
.
یا علی گفتن و از هر دو جهان دل کندن
بر سر سفره ی احسان تو حاضر بودن

دل سپردن به فرامین تو و فرزندت
از مریدان حبیب بن مظاهر بودن
.
از شراب نفس پنج تن و پنج امام
مست گردیدن و هم باده ی جابر بودن
.
شاهد از عرش حدیث ثقلین آوردن
آیه ی روشنی از سوره ی فاطر بودن
.
بارها گفته ام و بار دگر می گویم
ها علیٌ بشرٌ کیف بشر می گویم
.
مطلع شعر تو ای عشق ” هو الباران ” است
قسمت چشم تو از روز ازل باران است
.
اشک آهسته و پیوسته ی تو تا جاری ست
روزی روز و شب اهل محل باران است
.
به امیدی که در افلاک قدم بگذاری
آسمان غرق ستاره ست ، زحل باران است
.
سوره ی ” روم ” به سمت تو اشارت دارد
سوره ی نحل به یُمن تو عسل باران است
.
بت شکستن فقط از دست تو بر می آید
کفر می بارد و این شهر هبل باران است
.
خیبر و خندق از این قاعده مستثنی نیست
عبدود ریخته در لشگر و یل باران است
.
بس که در خلوت یاد تو به وجد آمده ام
دفتر شعر من امروز غزل باران است
.
واژه ها باز به این شعر هجوم آوردند
آیه ی روشنی از سوره ی ” روم ” آوردند
.
سائل آن است که بر خواستن اصرار کند
در تکاپوی طلب کوشش بسیار کند
.
سال ها در پی آن کهنه شرابی هستم
که مرا نیز به عشق تو گرفتار کند
.
نیست در شهر نگاری که دل از من ببرد
یا مرا از مِی الطاف تو سرشار کند
.
مرگ می آید و رخساره برافروخته است
تا مرا لحظه ای از خواب تو بیدار کند
.
عاشق مرگم از آن رو که تو را می بینم
کو حبیبی که مرا لایق دیدار کند
.
هیچ کس نیست که مانند تو با قاتل خویش
مهربان باشد و مانند تو رفتار کند
.
نخل ها روزه گرفتند و به این امّیدند
که رطب با لب شیرین تو افطار کند
.
کاش با عطر تو این خانه معطر بشود
چشم هایم به جمال تو منوّر بشود
.
در حرم یافته ام چاره ی ناچاری را
بردم از یاد در این میکده هشیاری را
.
عشق و عرفان ” بهایی ” به هم آمیخته بود
تا دو چندان بکند جلوه ی معماری را
.
قمر هاشمی از محضر تو یاد گرفت
راه ساقی شدن و رسم علمداری را
.
زینب از مادر خود گرچه فراوان آموخت
از تو آموخته آداب پرستاری را
.
بیتی از سعدی شیراز به یادم افتاد
تا به پایان ببرم این غزل جاری را
.
” گر طبیبانه بیایی به سر بالینم
به دو عالم ندهم لذت بیماری را “
.
هیچ دردی به جز از دوری تو مشکل نیست
دل که دیوانه ی عشق تو نباشد دل نیست
.
کاش می شد که از این کلبه ی ویران گاهی
از غمت سر بگذارم به بیابان گاهی
.
من به دنبال تو گشتم همه جا را اما
کوفه شهری ست که در آن دل انسان گاهی …
.
از خدا بی خبرانش به تو ثابت کردند
می فروشند خدا را به کفی نان گاهی
.
لطف تو شامل حالم شده در شهر نجف
که غزل ساخته ام گوشه ی ایوان گاهی
.
حرمت میکده ی ماست عجب معرکه ای !
حرمت غرق فرشته ست چه جولانگاهی
.
در غزل نام خدا را به تو نسبت دادن
گر چه کفر است ولی از تو چه پنهان گاهی …
.
تو از آشفتگی و غربت من باخبری
دوست دارم که به دادم برسی آن گاهی …
.
که از اجل می رسد از راه و در آن پیچاپیچ
جز تو از هر چه بپرسند نمی دانم هیچ
.
با نفس های تو  در صور دمید اسرافیل
سائل سفره ی احسان تو شد میکائیل
.
خانه را ساخت به یُمن قدمت ابراهیم
آرزو کرد فداب تو شود اسماعیل
.
چه غم از کینه ی نمرود اگر در آتش
متوسل به یدالله شود دست خلیل
.
نوح با بردن نام تو گذشت از طوفان 
ید بیضای تو بوده ست شکافنده ی نیل
.
چه غم از بارش باران بلا بر ایوب 
اگر آموخته باشد ز علی صبر جمیل
.
بارها برده خدا نام تو را در تورات
بارها برده خدا نام تو را در انجیل
.
به خداترسی و عدل تو اشارت دارد 
قصه ی شمع و شب و آتش و دستان عقیل 
.
نرسیدیم به سرمستی بی حد ساقی 
تا به انگور ضریح تو نبستیم دخیل
.
مرگ بازیچه ی دستان تو وبده ست علی
از تو رخصت نگرفته ست مگر عزرائیل ؟!

.
بار غم های تو را آمد و بر دوش گرفت 
ملک الموت تو را سخت در آغوش گرفت 
.
هر دلی طوف حرم کرد چه بیدل برگشت
زائر آسان به حرم آمد و مشکل برگشت
.
باز با دست تهی آمد و گردن کج کرد
باز با دست پر از پیش تو سائل برگشت
.
خانه ی واقعی زائرتان بود نجف
جگرش سوخت زمانی که به منزل برگشت
.
هر که دل بست به تو مجتهدی اعلم شد
هر که مجنون تو شد عارف کامل برگشت
.
ماه با دیدن رویت به محاق افتاد و
کوه از گرد حریمت متزلزل برگشت
.
جوهر عشق تو درمان سیه رویی ماست
” سید حمیری ” از پیش تو ” مقبل ” برگشت
.
بارها نادعلی خواند و تو را واسطه کرد
حضرت یونس اگر زنده به ساحل برگشت
.
” ماه و خورشید هم این آینه می گردانند “
انبیا نیز در این مرحله سرگردانند 
.
شعر شرمنده شد از این که تو را ماه نوشت
یا تو را مخزن الاسرار شبانگاه نوشت
.
باید از روشنی ” انفسنا ” درس گرفت
تا که اوصاف تو را با دل آگاه نوشت
.
ایزد از روز ازل مدح تو را گفت ولی
شمّه ای از تو در این فرصت کوتاه نوشت
.
داغت آنقدر عظیم است که در دفتر درد 

تا ابد می شود از این غم جانکاه نوشت
.
شعر یکپارچه آتش شد و خاکستر آن
غزلی بود که هم قافیه با آه نوشت
.
با خط نور خدا بر سر درهای بهشت
اشهد انّ علیاً ولی الله نوشت
.
هر که از هول قیامت به تو آورد پناه
گفت لا حول و لا قوه الا بالله 
.
ردّ پای تو در اقصای فلک بوده و هست
نقش برجسته ی ” الله معک ” بوده و هست
.
تو خدا نیستی اما به خدا در دل من
این یقینی ست که آلوده به شک بوده و هست 
.
پرده از قامت کعبه بگشایند ای کاش 
یا بفهمند چرا جای تَرَک بوده و هست 
.
گوش دل باز کن و چشم دلت را وا کن
در نجف غلغله ی خیل ملک بوده و هست 
.
هر که دارد هوس نان و نمک بسم الله 
سر این سفره فقط نن و نمک بوده و هست 
.
من احادیث تو را خواندم و دیدم که هنوز
خاطری سوخته از باغ فدک بوده و هست 
.
هر کرامت که شنیدیم به عالم از توست
شک ندارم ، نمک سفره ی ما هم از توست 
.
کافرانی که به دست تو مسلمان شده اند
یک شبه با نفست حافظ قرآن شده اند 
.
ذرّه های که فقط دور تو می چرخیدند
به فلک رفته و خورشید درخشان شده اند 
.

ابر و باد و مه و خورشید و فلک یک عمر است 
بر سر سفره ی احسان تو مهمان شده اند 
.
تا به آغوش غریب تو پناه آوردند
دل به دریا زده و گوش به فرمان شده اند
.
بی ولای تو کسانی که عبادت کردند
از نماز شب خود نیز پشیمان شده اند
.
” جلوه گاه رخ تو دیده ی من تنها نیست ” 
مشت و دیوانه در این شهر فراوان شده اند 
.
به جهان خرّم از آنم که تو از آن منی
ماه من هستی و خورشید درخشان منی
.
عاشقان تو اگر پا به حرم بگذارند
پای در حلقه ی اصحاب کرم بگذارند 
.
پیری آغاز رکوع است مبادا پس از این 
طاعتم را به حساب قد خم بگذارند 
.
گفته ام با پسرانم که مبادا یک روز 
از عزاداری فرزند تو کم بگذارند
.
من به آن ها همه ی عمر وصیت کردم
دفتر شعر مرا در کفنم بگذارند
.
تا حرم فاصله ای نیست خودم می دانم
در غزل های تو تا چشم به هم بگذارند
.
بوی ایوان تو می پیچد و بعد از آن هم
وقت آن است که پا را به حرم بگذارند
.
تشنه ی روی تو هستیم به بیداری و خواب
” گاه گاهی به نگاهی دل ما را دریاب ” 
.
خیره شد دیده ی محراب به ابروهایش
اقتدا کرد شب تار به گیسوهایش
.
از همان روز که شد ساقی کوثر ، انگار
تاک پیچیده بع دور و بر بازوهایش
.
چاه ها هم نفس آه و فغانش بودند
نخل ها در عطش شبنم شب بوهایش
.
بس که از دایره ی درک بشر بیرون است
عقل حیران شده از بُعد فراسوهایش
.
عدلش آن قدر جهان را به تکاپو انداخت
که به هم ریخت زمین نظم ترازوهایش
.
دائم الذکرم و دائم به لبم نام علی ست
این من و عالم درویشی و هو هوهایش
.
وُسع رفتن به نجف را که ندارم ، اما
راهی مشهدم و عاشق آهوهایش
.
اهل قم هستم و با رغبت بی حد نجف
شده ام شیفته ی جاده ی مشهد به نجف 
.
نفسم تشنه ی این راز و نیاز است هنوز
دلم افروخته از سوز و گداز است هنوز 
.
باده نوشان پریشان و خمارآلوده
بشتابید در میکده باز است هنوز
.
هرچه از غربت مولا بنویسیم کم است
شرح این قصه ی پر غصه دراز است هنوز
.
متولد شده در کعبه ولی در مکه
بردن نام علی مسئله ساز است هنوز
.
در خودش عطر قدم های علی را دارد
تَرَک کعبه اگر چشم نواز است هنوز
.
شیعه را می کشد این داغ که صدها سال است 
مدفن فاطمه در چنگ حجاز است هنوز
.
در مسیر علی و فاطمه جان می بازیم
ما برای حسنش نیز حرم می سازیم
.
هر که از دوری او حوصله اش سر رفته
پس هوایی شده و مثل کبوتر رفته
.
دور تا دور حرم چرخ زده صدها بار
از دری آمده و از در دیگر رفته
.
چون یتیمی که به آغوش پدر برمی گردد

به طواف حرم ساقی کوثر رفته
.
دست و بازوی حسینش به خود اوست شبیه
چشم های حسنش هم به پیمبر رفته
.
شب معراج پیمبر به وضوح این را دید
که مقام علی از عرش فراتر رفته
.
دید آوازه ی نامش همه جا پیچیده
دید آوازه ی او تا خود محشر رفته
.
هر که از باده ی شعر علوی مست شده
به سراغ می و میخانه و ساغر رفته
.
مست از جام شرابی ازلی باید بود
حق علی بود و علی هست و علی خواهد بود 
.
ماه در اشک علی چشمه ی زمزم را دید
صورت و سیرت پیغمبر اکرم را دید
.
باد هم از نفس افتاد و در آیینه ی او
غربت و بی کسی عالم و آدم را دید
.
باید از منظر چشمان علی در کوفه
قدر نشناس ترین مردم عالم را دید
.
باید از روزنه ی مسلم و فرزندانش
کوچه در کوچه ی این شهر محرّم را دید
.
باید از دیده ی زینب به جهان کرد نگاه
تا که بر دار سرافرازی میثم را دید
.
سبز شد خاطره ی کرب و بلا در ذهنش
هر که بر گنبد او سرخی پرچم را دید
.
چون که مظلوم ترین چهره ی تاریخ علی ست
آخرین شاهد دیوار و در و میخ علی ست
.
روز و شب بر لب خود آیه ی لبخندی داشت
در فراوانی غم ها دل خرسندی داشت
.
عرش از روز ازل خانه ی او بود ولی
در شگفتیم که با خاک چه پیوندی داشت
.
از در قلعه بپرسید خودش خواهد گفت
فاتح قلعه چه بازوی تنومندی داشت
.
شرط توحید حقیقی ست ارادت به علی
هر که شد بنده ی مولا چه خداوندی داشت
.
مادرم در شُرف مرگ فقط گفت : علی
پدرم موقع مردن به لبش پندی داشت …
.
که به این طایفه در هر دو جهان راغب باش
پسرم ! طالب فرزند ابوطالب باش
.
به نجف رفت و نگاهی به فراسو انداخت
دست در موی پریشان شده ی او انداخت
.
تا که از راه رسید از در و دیوار شنید :
پادشاه است گدایی که به او رو انداخت
.
این حرم یا همه را کرب و بلایی کرد و
یا به یاد حرم ضامن آهو انداخت
.
سخت مبهوتم از آیین رجزخوانی او
تشنه ام تشنه ی چینی که به ابرو انداخت
.
عالم و آدم از آن هیمنه بر خود لرزید
رزم او سخت حهان را به تکاپو انداخت
.
خیبر از ترس بلافاصله از هم پاشید
حرز یا فاطمه اش را که به بازو انداخت
.
ذوالفقار آمد و در سینه نفس ها شد حبس
باد را هیبتش از هی هی و هو هو انداخت
.
جز علی کیست که این گونه سرآمد باشد
روح قرآن شود و جان محمد باشد
.
بشنو از نی که در این باب حکایت باقی ست

تا خدا هست و علی هست ، ولایت باقی ست
.
هرچه رفتم به نجف شوق من افزون تر شد
تا دم مرگ هم این شور زیارت باقی ست
.
جن و انسان و ملک زائر کویش هستند
تا ابد در حرمش عرض ارادت باقی ست
.
سال ها از تو فقط دم زده ام اما باز
بر زبان لحظه ی توصیف تو لکنت باقی ست
.
چارده قرن سرودند و سرودیم ولی
شرح غم های تو تا روز قیامت باقی ست
.
باز در خلوت خود شام غریبان دارم
من به بخشندگی و لطف تو ایمان دارم
.
دل زهرایی مولا وطن فاطمه بود
همه ی دلخوشی اش داشتن فاطمه بود
.
روح دریایی او را متلاطم می کرد
زخم هایی که به روی بدن فاطمه بود
.
یاس خود را متمایل به کبودی می دید
یاس ، همرنگ عقیق یمن فاطمه بود
.
مرتضی بار امانت نتوانست کشید
مصطفی منتظر آمدن فاطمه بود
.
بی وضو دست به این شعر نباید بزنند
قلم و دفتر من سینه زن فاطمه بود
.
بر مزارم بنویسید که تا آخر عمر

از محبان حسین و حسن فاطمه بود
.
تا ابد چشم به راه پسرش می مانم
” عجّل الله تعالی فرجه می خوانم “
.
.
.
احمد علوی

.

السلام علیکم یا اهل بیت النبوة و رحمة الله وبرکاته

 🌸🌿❤️❤️❤️❤️☘️🌼

اگرچه کشتی نوحست بی‌شما هرگز 

نمی‌رهد بسلامت ز هر بلا هرگز

 

کجا هدایت کشتی به دست یک جاشوست؟

چنین کسی بشود جای ناخدا؟! هرگز!!

 

فقط محبتتان هست در تمامی دین

وجوب دارد و لازم ولی قضا هرگز!

 

شما دو دست خدایید چون بدون شما 

نمی‌رسد به خدا دست ماسوا، هرگز!

 

بله من آمده ام در پناهتان باشم

شکسته‌ام دلتان را... ولی وفا هرگز!

 

اگر بمیرم و خاکسترم رود بر باد

نمیشوم بخدا از شما جدا، هرگز!

 

ابوذرم که به تبعید راضی‌ام اما

به دوری از علی و آل مرتضی، هرگز!!!

 

#فدای‌آل‌رسول ❤️

#یاحیدر

🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊

🌷

🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊

🌷

مگر مردانگی با خنجر نامرد می‌میرد؟
و یا یک لاله آیا مثل خاری زرد میمیرد؟ 

🌷

تفاوت می‌کند مردن، میان مرد و یک نامرد... 
عجب دردیست این غیرت... که مرد از درد می‌میرد! 

🌷

ولی نامرد آنجایی! که ساکت باشی و ناظر... 
همان وقت‌ست که غیرت... درون فرد می‌میرد! 

🌷

ندیدم «مرگ» مردی را، مگر هم رنگ عاشورا... 
مگر هرکس تمنای شهادت کرد، می‌میرد؟ 

🌷

شهادت آتش سرخی، برای لاله‌ی‌ شیداست... 
بگو آیا که این آتش، به خاکی سرد می‌میرد؟

💔🏴😓

#شهیدالداغی 🕊
#یاحیدر

نه ضریحی، نه رواقی و نه سقاخانه‌ای
چشم‌ها چیزی نمی‌بینند جز ویرانه‌ای

زائری اینجا نخواهد دید صحن و گنبدی
کفتری اینجا نخواهد خورد آب‌ودانه‌ای

سنگ اگر باشد در اینجا آب خواهد شد دلش
کوه خواهد بود اگر اینجا نلرزد شانه‌ای

روضه ممنوع است، حتی بی‌صدا و زیر لب
پاسخش چوب است وقتی که بجنبد چانه‌ای

کافران مامور اجرای امور دین شدند
قبله باز افتاده در دست بت بیگانه‌ای

روز و شب گرم طواف قبله‌های خاکی‌اند
با دوچشم کاسه‌ی خون دسته‌ی پروانه‌ای

عاقبت یک‌روز خواهدساخت روی این‌قبور
گنبدی از شعرهایش شاعر فرزانه‌ای

عاقبت یک‌روز این غم‌خانه احیا می‌شود
صاحب ایوان‌طلاها و حرم‌ها می‌شود

مجتبی خرسندی

اين علي كيست كه اينگونه ز پا افتاده
غرق خون آه ! به محراب دعا افتاده

اين علي كيست چنين چهرة گلگون دارد
اين علي كيست كه از كوفه دل خون دارد

اين علي كيست كه آئينة ايمان بوده
اين علي كيست كه باباي يتيمان بوده

اين علي كيست كه ميزان عمل خوانندش
نيست در غيرت و تقوا به جهان مانندش

خار در ديده خدايا ز چه رو داشته است
استخوان از چه خدايا به گلو داشته است

اين شهيدي كه چنين بسته به او دل كعبه
غرق خون گفته چرا فُزتُ وَ ربِّ الكعبه
***
اين همان مسلم اول شرف انسان است
اين همان معني توحيد كه در قرآن است

اين همان است كه در كعبه به دنيا آمد
لايق همسريِ حضرت زهرا (س) آمد

كعبه آن مركز توحيد به او مي ماند
ماه و انجم نه ، كه خورشيد به او مي ماند

اين فروغی است كه بر عالم جان تابيده
دستِ خود شسته ز جان ، جاي نبي خوابيده

ذوالفقارش همه جا تكيه گه دين بوده
راه و رسمش همه را مذهب و آئين بوده

به نظر اينكه ز جا ريشة كافر كنده
(يا علي) گفته درِ قلعة خيبر كنده

این همان است که بر نفس خودش حاكم بود
مرد ميدان خطر بود اگر لازم بود

این که با اشكِ سحر آينه كاري كرده
عدل را مثل خدا پايه گذاري كرده

ظلم و بيداد اگر ديده ، خروش آورده
خون غيرت به رگ شيعه به جوش آورده

اين همان است كه صلح حَسنش غوغا كرد
دشمن عهد شكن را به جهان رسوا كرد

كرده تسخير حسين اش همۀ دلها را
كرده بر پا عَلَم نهضت عاشورا را

اينكه اوج ادب و عاطفه و احساس است
پدر ( شير صف كرببلا عباس ) است ...

علی  اکبر شجعان « محزون اصطهباناتی» 

کانال رسمی اشعار علی اکبر شجعان.
سروش :
https://sapp.ir/shajaan_mahzoon
ایتا :
https://eitaa.com/shajaan_mahzoon
سایت ادبی شهید رابع ـ استهبان http://rabe4.rzb.ir/Forum/Catgory/59

ایام فاطمیه بربانوان فاطمی و مردان علوی تسلیت باد!

باران گرفت و قصه ی دریا شروع شد

تکبیرهای جنگل و صحرا شروع شد

 
بابا که رفت دختر خود را بغل کند

بغضش گرفت و عشق همانجا شروع شد

 

صف بسته بود جمع ملائک در انتظار

پرده کنار رفت و تماشا شروع شد

 

کوثر به جوش آمد و رضوان خروش کرد

جشن و سرور عالم بالا شروع شد

 

چشمش به چشمهای پدر خورد و بعد از آن

لبخندهای ام ابیها شروع شد

*

تا سالها برای پدر، مادری کند

همراه او بماند و پیغمبری کند

 

تا عشق را نفس بکشد در هوای او

بابا برای او شود و او برای او

 

هی دور او بچرخد و پروانه ای شود

دستش برای موی پدر شانه ای شود

 

خیره شود به صورت او تا به ماه خود-

بوی بهشت هدیه کند با نگاه خود

 

تا پاره ی تنش بشود، میوه ی دلش

آئینه ای مقابل شکل و شمایلش

 

تا سالها همین بشود ماجرای او:

بابا برای او شود و او برای او

*

بادی وزید و خنده ی دریا تمام شد

احساس خوب جنگل و صحرا تمام شد

 

خورشید او غروب خودش را بغل گرفت

یخ بست قلب عالم و گرما تمام شد

 

آئینه ای شکست و غمی انعکاس کرد

آئین مهربانی دنیا تمام شد

 

تنها بهانه بود برای وجود او

راهی شد و بهانه ی زهرا.س  تمام شد

*

این کار، کار کیست؟! چه بد می زند به در

باور نکردنیست ، لگد می زند به در؟!

 

مشعل گرفته است که آتش به پا کند

یا با طناب دست شما را جدا کند

 

شاید تو بی علی شوی و او بدون تو...

از پشت در صدا بزنی یا علی نرو!

 

یعنی که قطره قطره بریزی به کوچه ها

نامش نیفتد از دهنت تا به انتها

 

یعنی بجنگ! وقت تماشا نمانده است

یعنی به او نشان بده تنها نمانده است

*

اینجا کجاست؟! چادر خاکی! چه می کنی؟!

تنها ترین نشانه ی پاکی چه می کنی؟!

 

اینجا غریبه نیست، چرا رو گرفته ای؟!

آیا تویی که دست به زانو گرفته ای؟!

 

دیر آمدم بگو که چه کردند کوچه ها

بانوی قد خمیده! زمین می خوری چرا؟!

 

این کودکت چه دیده که هی زار می زند؟!

هی دست مشت کرده به دیوار می زند

*

حق دارد او که طاقت این روز را نداشت

روزی که خانه دست کم از کربلا نداشت

 

روزی که از صدای غمت شهر خسته شد

روزی که چشمهای تو یکباره بسته شد

 

روزی که زخمهای عمیقت دوا نداشت

روزی که گریه های تو دیگر صدا نداشت

 

ای کاش بر زمین اثری از فدک نبود

ای کاش دست شوهر تو بی نمک نبود

*

توفان گرفت و آن شب یلدا شروع شد

خون گریه های عالم بالا شروع شد...

حسن اسحاقی

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سخنرانی یازدهم آبان 13401 در دیدار پرشور دانش آموزان با اشاره به کشتار تعدادی از دانش‌آموزان مقابل دانشگاه تهران در 13 آبان 1357 و هجوم دانشجویان به سفارت آمریکا در 13 آبان 58 گفتند: در آن هجوم اسناد فراوانی از خیانت‌ها، دخالت‌ها و غارت منابع ایران به‌دست دولت آمریکا در رژیم ستم‌شاهی و نیز توطئه‌های مختلف آنها علیه انقلاب اسلامی به دست آمد که با وجود تأکید این جانب بر گنجانده شدن مضامین آنها در کتاب‌های درسی، متأسفانه این کار انجام نشده است. رهبر انقلاب اصرار آمریکایی‌ها بر «آغاز چالش میان ملت ایران و آمریکا به‌واسطه هجوم به لانه جاسوسی» را دروغی بزرگ برشمردند و افزودند: این چالش در 28 مرداد 1332 و هنگامی آغاز شد که آمریکا به‌کمک انگلیس، حکومت ملی مصدق را با کودتایی ننگین سرنگون کرد.

ایشان دکتر مصدق را فردی خوش‌بین و دارای اعتماد به آمریکا خواندند و گفتند: او نه حجت‌الاسلام بود نه ادعای اسلام‌خواهی داشت فقط جرمش این بود که می‌گفت نفت ایران باید دست ملت ایران باشد نه انگلیسی‌ها، اما آمریکایی‌ها به‌خاطر منافعشان حتی این فرد را هم تحمل نکردند و بر خلاف انتظارِ مصدق برای کمک آمریکا، از پشت به او خنجر زدند و با خرج کردن پول و کمک برخی خائنین و اراذل و اوباش سرنگونش کردند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای سخنان این روزهای سیاستمداران آمریکایی را درباره طرفداری از ملت ایران، اوج بی‌شرمی و ریاکاری خواندند و با طرح یک پرسش خطاب به آنها گفتند: آیا کاری علیه ملت ایران هست که شما در این 4 دهه توانایی انجام آن را داشته‌اید اما انجام نداده باشید؟ اگر هم کاری مثل جنگ مستقیم نظامی انجام نداده‌اید، یا نمی‌توانستید و یا از جوانان ایرانی ترسیده‌اید.

رهبر انقلاب در مرور جنایات و توطئه‌های آمریکا بعد از پیروزی انقلاب، به حمایت واشنگتن از گروه‌های تجزیه‌طلب در اوایل انقلاب، کودتای پایگاه شهید نوژه همدان،‌ حمایت از تروریسم کور منافقین که منجر به هزاران شهید در گوشه و کنار کشور شد، حمایت همه‌جانبه از صدام وحشی در جنگ تحمیلی، حمله موشکی و سرنگونی هواپیمای مسافربری ایران در آسمان خلیج فارس و شهادت حدود 300 نفر، بی‌حیایی در تجلیل از ژنرالِ فرمانده ناوی که به این هواپیمای مسافربری شلیک کرد، تحریم ملت ایران از سال اول پیروزی انقلاب، اعمال شدید‌ترین تحریم‌های تاریخ در سالهای اخیر و حمایت از آشوب و فتنه در ایران اشاره کردند و گفتند: در سال 88 و در حالی که اوباما قبلش برای ما نامه دوستی نوشته بود، آمریکایی‌ها به‌صراحت از فتنه اعلام حمایت کردند تا شاید بتوانند از این طریق جمهوری اسلامی را از بین ببرند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به شهادت رساندن سردار و قهرمان ملی ایرانیان و قهرمان منطقه حاج قاسم سلیمانی و افتخار کردن به این جنایت را از دیگر توطئه‌ها و پلیدی‌های آمریکا برشمردند و خطاب به آنها گفتند: شما از قاتلان دانشمندان هسته‌ای ما یعنی صهیونیست‌ها اعلام حمایت کردید و با حبس میلیاردها دلار از اموال ملت ایران در آمریکا و دیگر کشورها، ملت ایران را از استفاده از دارایی‌های خود برای کاهش مشکلات محروم کرده‌اید.

 

شعری از استاد علی اکبرشجعان خطاب به آمریکا

 

گر سلطه خويش را جهاني بكني ـ

عالَم رمه را  و خود شباني بكني ـ

 

با توطئه هاي بي حد و قدرت خویش

بر منطقه اي تو حكم راني بكني ـ

 

گرملتي از حقوق خود كرد دفاع

تلخش تو به كام ‌، زندگاني بكني ـ

 

لشكر بكشي به هركجائی که روی

يا حمله ز كينه ناگهاني بكني ـ

 

خواني تروريست ملتي را تو اگر

يا مُتَّهَمش به آنچه داني بكني ـ

 

همراه رسانه های تردید و فریب

با مملكتي جنگ رواني بكني ـ

 

سرمايه ملتي كه در نزد تو هست

قلدر منشانه بايگاني بكني ـ

 

با حربه ي اقتصادي ات در همه جا

ايجاد تورم و گراني بكني ـ

 

آشوب به پا کنی و در بین همه

با تفرقه كينه پروراني بكني ـ

 

آتش بزني به جان خلقي و روي

در «كاخ سفيد» و شادماني بكني ـ

 

در ملت و دولتي كه محبوب هم اند

ايجاد نفاق و بد گماني بكني ـ

 

هركس كه مقابل تو قد راست كند

از بار ستم قدش كماني بكني ـ

 

با كشوري از هجوم فرهنگي خويش

اي خصم ستيزه ي نهاني بكني ـ

 

با كشور و انقلاب و این مردم ما

آنگونه که خود در آن بماني بكني ـ

 

فرمود امام ما « خمینی » بزرگ :

« هرگز غلطی نمی توانی بکنی »

 

علی اکبر شجعان


ادامه مطلب

بعد از ظهر روز عاشورا وقتی که همه یاران و اصحاب امام علیه السلام شهید شدند،‌ ایشان از اهل بیتش خداحافظی کرده، به میدان جنگ رفت و چنین استغاثه فرمود: «هَلْ مَنْ نَاصِرٌ یَنْصُرُنِی؛ آیا یاوری هست که مرا یاری کند؟»؛ ولی کسی جواب نداد. لشکریان ابن سعد را برای آخرین بار موعظه نمود؛ اما اثر نداشت. فرمود: مردم خودتان را به کشتن ندهید! توجه نکردند. سپس فرمود: چرا می‌خواهید مرا بکشید؟!
گفتند:‌ به خاطر کینه‌ای که از پدرت در بدر و حنین داریم.
در این هنگام امام حسین علیه السلام این رجز بلند و پرصلابت را می‌خواند و می‌جنگید:
نوحه زیر تضمین ابیاتی چند از آن رَجَز است  

منم آن لالۀ لب تشنه،«حسین»
==
به نبی و به علی نورِ دو عین
پسر شیر صف بدر و حنین
==
منم آن کوه که در پیش عدو
سرِ تسلیم نیاورده فرو
تیغ بگذاشته اَندم به گلو
کَفَرَ الْقَوْمُ وَ قِدْماً رَغِبُوا (1)  
عَنْ ثَوَابِ اللَّهِ رَبِّ الثَّقَلَیْنِ‏

این گروهی که مرا از همه سو
دوره کردند به فرمان عدو
آه ! این مردم بد عهد دو رو
قَتَلُوا الْقَوْمُ عَلِیّاً وَ ابْنَهُ(2)
حَسَنَ الْخَیْرِ کَرِیمَ اْلاَبَوَیْنِ‏

آه ! با مردم تاریخ بگو :
این علف‌های سَخیفِ لبِ جو
که نمودند به خوناب وضو
حَنَقاً مِنْهُم و قَالُوا أَجْمِعُوا (3)
اُحْشُرُوا النَّاسَ إِلَى حَرْبِ الْحُسَیْن‏

نیست در قلبِ من از مرگ غمی
پیشِ من پهنۀ دریاست « نَمی»
این گروهی که صف آراست هَمی
لَمْ یَخَافُوا اللَّهَ  فِی سَفْکِ دَمِی(4)   
لِعُبَیْدِ اللَّهِ نَسْلِ الْکَافِرَیْنَ‏

دشمنِ بی خبر از روزِ جزا
بهرِ من کرده به پا بَزمِ عزا
همه بر کشتنِ من گشته رضا
لا لِشَیْ‏ءٍ کَانَ مِنِّی قَبْلَ ذَا (5)   
غَیْرَ فَخْرِی بِضِیَاءِ النَّیِّرَیْنِ‏

جُرم من چیست بجز حق طلبی
یا که احیاءِ ره و رسمِ نبی
منم آن سبطِ رسولِ عربی
خِیرَةِ اللَّهِ مِنَ الْخَلْقِ أَبِی(6)  
ثُمَّ أُمِّی فَأَنَا ابْنُ الْخَیِّرَیْنِ‏

آه !‌ ای قومِ بریده ز خدا
که ندارید کمی صدق و صفا
‌ای در آئین شما جور و جفا
مَنْ لَهُ جَدٌّ کَجَدِّی فِی الْوَرَى(7)  
أَوْ کَشَیْخِی فَأَنَا ابْنُ الْعَلَمَیْنِ‏

من حسینم گل دامان نبی
دارم ‌ای قوم اگر تشنه، لبی
از بنی هاشم دارم نسبی
فَاطِمُ الزَّهْرَاءُ أُمِّی وَ أَبِی(8)   
قَاصِمُ الْکُفْرِ بِبَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ‏

باغ خُلد است مرا ریشه و بُن
هست در سینۀ من عِلمِ لَدُن
‌ای سیه روز !  فراموش مکُن
فَأَبِی شَمْسٌ وَ أُمِّی قَمَرٌ (9)
فَأَنَا الْکَوْکَبُ وَ ابْنُ الْقَمَرَیْنِ‏


علی اکبر شجعان


(1) این قوم کافر شدند، و از سابق، از ثواب الهی، پروردگار جن و انس روی گردان شدند.
(2) این قوم علی علیه السلام، و فرزندش حسن علیه السلام را که پدر و مادرش بخشنده و کریم بودند کشتند.
(3) این قوم از روی خشم و کینه به یکدیگر گفتند: مردم را برای جنگ با حسین علیه السلام گرد آورید!
(4) از خدا نمی‌‏ترسند که می‏خواهند برای خوشنودی عبید اللّهی که از نسل کفّار است خون مرا بریزند.
(5) می‌خواهند مرا بکشند، نه به دلیل گناهی که مرتکب شده باشم؛ بلکه به دلیل نسبت من به افتخارات آن دو ستاره‌ فروزان (پیامبر صلی الله علیه و آله و علی‌ علیه السلام)
(6) پدرم بهترین مخلوق خداوند است و بعد از او مادرم بهترین است، و من فرزند این دو بهترین مخلوق خداوند هستم.
 (7) جدّ چه کسی مانند جدّ من است و پدر چه کسی مانند پدرم؟ من پسر این دو عَلَم هستم.
(8) فاطمه زهرا علیها السلام مادر من است و پدرم نابودکننده کفر در جنگهای بدر و حنین.
(9) پدرم خورشید و مادرم ماه است و من ستاره‌ای هستم که فرزند این دو قمر نورانی هستم.
[۰:۰۳ قبل‌ازظهر, ۱۴۰۱/۵/۱۵] علی اکبر شجعان شاعر: حسین جان !  فدای لب تشنه ات
بمیرم برای لب تشنه ات
===

 

 

تو ای بَحرِ جوشان آبِ حیات

که باران زده بوسه بر خاک پات
امیدِ همه در حیات و ممات
چو دریا شده دیدگان فرات
وَ گشته گدای لب تشنه ات

توئی حجت پاک ربِّ جلیل
که عالم به تو بسته دائم دخیل
نگهبان درگاه تو جبرئیل
به باغ جنان کوثر و سلسبیل
همه تشنه های لب تشنه ات

عزایت عظیم و غمت سینه سوز
جمال تو خورشید عالَم فروز
تو را کشت اگر دشمنِ کینه توز
به گوش آید از دشتِ غربت هنوز
طنینِ صدای لب تشنه ات

زده آسمان بوسه بر پای تو
شده لاله گون جمله اعضای تو
بیاد تَرَک های لب های تو
لبِ تشنه جان داد سقای تو
که بود آَشنای لب تشنه ات

شده ارباً اربا علی اکبرت
به خون خفته عباس نام آورت
در آغوش تو جان سپرد اصغرت
به کوفه ، به شامِ بلا دخترت
به پا کرد عزای لب تشنه ات

پس از قتلت ای کشتۀ بی گناه
سراسیمه  دور از نگاه سپاه
سحر در دل گودی قتلگاه
بزد زینبت بوسه با اشک و آه
به رگها به جای لب تشنه ات

تو میر جوانان اهل بهشت
که داری چنین  سرخی سرنوشت
غمت  بذر اندوه در سینه کشت
و با جوهرِ اشکِ « محزون » نوشت
به سیما رثای  لب تشنه ات


علی اکبر شجعان

بیست و پجمین شب شعرعاشورا

برگزاری

با حضور شاعران برجسته استانی و کشوری
پنج شنبه ۱۳ محرم برابر با ۲۰ امرداد ۱۴۰۱
ساعت ۹ شب
امامزاده پیر مراد(ع)

استهبان

 

*به نام خدا*

✅ *مقام معظم رهبری فرمودند:👇🏽*

 *می‌ترسم کسانی که در جهاد تبیین مشارکت نمی‌کنند جزو خاذلین قرار بگیرند*

 دین با حکومت و دولت باقی نمی‌ماند ؛ اگرچه دولت رسول‌خدا(ص) و حکومت عدل علی(ع) باشد❗️
 دین با زبان همۀ مؤمنین باقی می‌ماند ؛
👇🏽
*وقتی حرف دین بر زبان همه جاری شد ، دین باقی می‌ماند*

چرا با این‌همه طرفدار انقلاب ، حزب‌اللهی‌ها فکر می‌کنند وضع دارد خراب‌تر می‌شود❓
 
*چون انقلابی‌ها ساکتند لذا کمتر به‌نظر می‌رسند❗️*
با این‌همه آدم خوب و فهمیدۀ جامعۀ ما ، فضای مجازی باید محلّ تهدید دشمن باشد، نه ما❗️
طبق آیۀ قرآن، وقتی ولیّ امر جامعه، یک «امر جامع» را مطرح کرد، باید برنامۀ زندگی ما بر اساس آن تغییر کند.
*با پاسخ دادن به یک شبهه می‌توانی نامت را جزو مجاهدین ثبت کنی؛ مثل عمّار❗️*

خیلی از آدم‌های خوب و معتقد نمی‌دانند که «امر جامع» چیست؛ با اینکه در قرآن تصریح شده:
*«...وَ إِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ»*
 وقتی پیامبر(ص)، یک مسألۀ مهمِ دارای اولویّت در جامعه را اعلام می‌کند *کسی نباید از نزد پیامبر(ص) برود مگر اینکه اجازه بگیرد؛* این آداب اطاعت از ولیّ خدا را نشان می‌دهد .
تقاضای بنده این است که این آیه قرآن را در مساجدمان نصب کنیم تا همه با آن آشنا بشوند. وقتی *ولیّ‌فقیه یک امر جامعی را مطرح می‌کند ، انسان مؤمن ، امر جامع را رها نمی‌کند* که دنبال کارِ خودش برود بلکه *برنامۀ زندگی‌اش را بر اساس آن، تغییر می‌دهد.*

الآن ولیِّ امر جامعۀ مسلمین، یک امر جامع به‌نام «جهاد تبیین» را مطرح کرده و فرموده اند:

*جهاد تبیین ، واجبِ فوریِ عینی است❗️* این باید در زندگی و برنامه‌های ما تفاوت ایجاد کند، متأسفانه خیلی‌ها برنامۀ زندگی‌شان را تغییر نداده‌اند تا به جهاد تبیین برسند❗️ طلبه‌ای که بعد از امرِ جامع «جهاد تبیین»، برنامۀ زندگی و کار و تحصیلش هیچ تغییری نکرده، آیا می‌تواند به مردم، دین یاد بدهد❗️

*من چه‌کار می‌توانم انجام بدهم❓

مثلاً یک گوشیِ موبایل دستم هست ، *لااقل می‌توانم چهار تا پیام بگذارم ، لایک کنم ، چند تا پیام را فوروارد کنم، یا می‌توانم برای چهارتا صفحه، فالوور بشوم، بالأخره باید یک حرکتی انجام بدهم❗️*

قرآن می‌فرماید :
*اگر ایمانت خیری نرسانده باشد، روز قیامت این ایمان به‌دردت نمی‌خورد❗️*

*«لا يَنْفَعُ نَفْساً إيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ في‏ إيمانِها خَيْراً»*
 امام‌باقر(ع) فرمود :
*منظور از این خیر، نصرت امام است؛*
 یعنی ایمانش باید به ما اهل‌بیت (یا به خطّ اهل‌بیت) کمک کرده باشد، *کمک با زبان هم مثل کمک با شمشیر است❗️*

با اینکه هر سال طرفداران انقلاب از نظر کمّی و کیفی بهتر و بیشتر از سال قبل می‌شوند، اما اکثر حزب‌اللهی‌ها فکر می‌کنند که هر روز دارد وضع خراب تر می‌شود ، چرا❓ *چون همه ساکتند❗️*  در تظاهرات‌ و راهپیمایی هاکه جمع می‌شوند، می‌گویند: «عجب جمعیّتی؛ این‌همه محجّبه، این‌همه انقلابی❗️»

چرا تعجّب می‌کنند❓ چون *وقت‌های دیگر ، همه خاموشند،* لذا معلوم نیست که تعدادشان زیاد است.

پیامبر(ص) به عمّار یاسر که در مقابل شبهه‌افکنی یهودیان مدینه ایستاد جوابشان را داد، می‌فرماید:

*«فَأَنْتَ مِنَ الْمُجَاهِدِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الْفَاضِلِينَ»*

 شما هم می‌توانید همین‌طوری، نام خود را جزو مجاهدین در راه خدا ثبت کنید.

دین با کلاسِ اصول عقائد و با تبلیغ توسّط علما و اهل حوزه باقی نمی‌ماند، دین با دولت و حکومت هم باقی نمی‌ماند؛ اگرچه دولت رسول‌خدا(ص) و حکومت عدل علی(ع) باشد❗️ *دین با زبان همۀ مؤمنین باقی می‌ماند ؛ وقتی حرف دین بر زبان همه جاری شد ، باقی خواهد ماند.*
آدم حزب‌اللهی، منتظر نشسته و می‌گوید: اگر اوضاع اقتصادی خوب بشود، إن‌شاءالله همه انقلابی می‌شوند❗️حکومت علی(ع) که مشکل اقتصادی نداشت،
پس چرا آن‌گونه شد❓ حضرت می‌فرماید :
*چون شما در مقابل باطل، ساکت ماندید و نگفتید «این غلط است» لذا امثال معاویه بر شما مسلّط می‌شوند.*
با این‌همه آدمِ خوب و فهمیده‌ای که در جامعۀ ما هست و با این فضای مجازی که در اختیار همه است ؛ *نه‌تنها فضای مجازی نباید محلّ تهدید جامعۀ ما باشد بلکه باید محلّ تهدید دشمن باشد ، و محلّ فرصت ما باشد؛* البته اگر این ساکتین از خواب بیدار بشوند❗️

*خدا برخی از ساکتین-البته نه همۀ آنها- را در قرآن لعنت می‌کند چرا❓*
*چون یک جایی باید یک حرفی را بزند ، اما نمی‌زند.*
می‌ترسم کسانی که در جهاد تبیین مشارکت نکردند و بر این امر جامع مقیم نشدند ، خدای ناکرده جزو خاذلین قرار بگیرند . شاید تقصیر ما طلبه‌های حوزه است که دین را بد معرّفی کرده‌ایم ؛ طوری معرّفی کرده‌ایم که *جوان مؤمن ، نماز می‌خواند امّا دین را تبلیغ نمی کند!!

فیش های جهاد تبیین


بداهه سرائی شاعران انجمن ادبی شهید رابع در مدح و منقبت کریم اهل بیت

حضرت امام حسن مجتبی (ع) 400/1/21

 

----------------------------

 

دار و ندار حضرت زهرا ست، مجتبی

یادآور کرامت مولاست، مجتبی

آیینه ی تمام نمای محمد (ص)و
روح بلند زینب کبراست مجتبی

زیباست در درون دل عاشقان شهر
جشنی اگر به عشق تو بر پاست، مجتبی

از بهر عشق و عاشقی و دل سپردگی
زیبا ترین بهانه ی دنیاست، مجتبی

لبریز از محبت و سرشار از گذشت
پاک و لطیف و ناب ومصفاست، مجتبی

وقتی دلی به عشق رخش می تپد هنوز
یعنی همیشه حضرت دلهاست، مجتبی

در جود و بخشش و کرم و رافت و گذشت
عالم تمام قطره و دریاست مجتبی

میراث دار صبر و سکوت و غم پدر
خورشید سبز مشرق بطحاست مجتبی

آئینه ی جمال و جلال خدا شده ست
از بس که با جمال دلاراست مجتبی

مانند جد و مادر و پدر خود به لطف حق
از بهر خلق شافع فرداست مجتبی

حاتم نهد به خاک درش صورت نیاز
از بس که چون خدای خود آقاست مجتبی

مسند نشین محفل عشاق سینه چاک
رونق فزای خلوت دلهاست مجتبی

بر دامن مطهر زهرای مرضیه
امشب چه دلربا و چه زیباست مجتبی

رمز عبور حضرت موسی ز رود نیل
روح بزرگ حضرت عیساست مجتبی

فرمانده سپاه علی ، شور ذوالفقار
 در روز جنگ با صف اعداست مجتبی

با دشمنان به صبر و متانت نظر کند
چون حجت خدای تعالی ست مجتبی

بر زیر کارنامه ی ما شیعیان عشق
امضای مهر و مهر تولاست مجتبی

در شام بی ستاره ی قلب سیاه من
چون آفتاب گرم تجلاست مجتبی

چون مادرش همیشه نجیب است و...  چون پدر -
در زندگی صبور و شکیباست مجتبی

در جلوه و جبروت و جمال و جاه
آئینه دار خالق یکتاست مجتبی

مثل علی برای کمک به نیازمند
با جان و دل همیشه مهیاست مجتبی

کان سخا و بحر عطا هست و در کرم
بی منت و بدون تمناست مجتبی

در لطف به یتیم و اسیر و فقیر شهر
باران و خاک تشنه ی صحراست مجتبی

ما ساکنان ساحل عشق و ارادت و ...
دریای بیکران گهرزاست مجتبی

گیسو گل است و غنچه لب و بین کائنات
آئینه پوش و آینه سیماست مجتبی

ما شمع کم فروغ شب شعر و ... در عوض
ماه بلند (لیله ی اسرا) ست مجتبی

 وقتی کسی کریم تر از او ندیده ایم
حتماً شفیع محشرکبراست مجتبی

 ما را اگر که مردم عالم رهاکنند
این دلخوشی بس است که با ماست مجتبی

با اوست جنگ ننگ ، ولی صلح درعوض
زیبا شود اگر که چنین خواست مجتبی

 در شعر ناقصم که نگنجد مرام او
آیینه ای از عالم بالاست مجتبی

 دلتنگ! شعر! عشق! وفا ! بی ریا ! غریب!
اینها حقیقتی است که داراست مجتبی

جانم به لب رسید و کسی با خبر نشد
بر زخم های کهنه مداواست مجتبی

نور جمال حیدر و سبط رسول عشق
آرام جان اُمِ اَبیهاست مجتبی

هم سرور تمام جوانان جنت است
هم نوربخش عالم بالاست مجتبی

 حُسنش تمام اهل جهان را گرفته است
زیباترین بهار دل آراست  مجتبی

گِردش پراز ستاره وخورشید وماهتاب
یاقوتِ سرخ عالم عُقباست مجتبی

غرقِ سرور، خانه ی زهرا و مصطفی
حلالِ مشکلات وگره هاست مجتبی

روح علی و فاطمه در او دمیده اند
روحی که رهگشای مسیحاست مجتبی

در گیر و دار زندگی ام راه و چاره اوست
تنها کلید حل معماست مجتبی

 جشنِ ولادت است و زمین در ترنم است
زیرا  امید مردم دنیاست مجتبی

امشب صفا گرفته دل از یاد حضرتش
از بس که با سخاوت و آقاست مجتبی

چون بحر با سخاوت و بخشنده و کریم
چون کوه با صلابت و برپاست مجتبی

چشم امید جمله خلایق به سوی اوست
که رستخیز شافع آنهاست مجتبی

«زیبا» اگر چه واژه خردی برای اوست
زیباترین شکوفه ی دنیاست مجتبی

دشمن گریز داشت زمانی که چون علی
شمشیر می زد از چپ و از راست مجتبی

دلخوش به کوله بار پر از اشک روضه ایم
تنها امید روز مباداست مجتبی

وقتی عزای سرور  مردان عالم است
همراه کربلای معلی است ، مجتبی

گفتیم کربلا و نگفتیم : کربلا ـ
یعنی حسین محور و مبناست مجتبی »

دلهای ما برای بقیعش گرفته و ...
داروی درد عاشقی ماست مجتبی

گر چه صبور و خانه نشین مثل حیدرست
در حُسن خُلق مظهر طاهاست مجتبی

 مانند فاطمه که دلی داشت غرق خون
کانون اشک و غصه و غم هاست مجتبی

در بین دشمنان نه فقط ، بین دوستان ـ
حتی ،  غریب و بی کس و تنهاست مجتبی

در جنگ با مظاهر تزویر و زور و زر
مردانه صلح کرد و بپا خاست مجتبی

در لحظه ی شهادت خود ، جای همسرش
از خواهر عزیز کمک خواست مجتبی

در اوج افتخار و بزرگی به شهر خویش
مرثیه خوان غربت باباست مجتبی

هرجا که مجتباست همانجا بوَد حسین
هرجا حسین هست همانجاست مجتبی

مثل حسین کشته به میدان جنگ ... نه
اما شهید فتنه ی اعداست مجتبی

هرگز قلم به قلّه ی وصفش نمی رسد
ای دل ! ببین ، فراتر از اینهاست مجتبی

---------------------
بداهه سرایان:

نادررستگارمند
علی اکبر شجعان
سیدعلیرضا معزی
محمد جعفر پور
مسلم رنجبر
اکبر نصرالله زاده
خانم
جواهریان
حقیقی
محمد خانی

---------------
سایر بداهه سرایی های انجمن: http://rabe4.rzb.ir/Forum/Post/845


بداهه ای در شوق انتظار:


کار شاعران عضو انجمن شعر و ادب « شهید رابع » شهرستان استهبان

مورخۀ 8/1/1400 در شب طلوع آخرین ستارۀ  پرفروغ سپهر هدایت ،

حضرت حُجَّةِ ابنِ الحَسَن (عَجَّلَ اللهُ تَعالی فَرَجَهُ الشّریف)

با استقبال از غزل زیبای مرحوم کریم کاردان اصطهباناتی با مطلع زیر :


« رسید موسم گل، گلعذار ما نرسید
شکوفه در چمن آمد، بهار ما نرسید »


**

تمام ثانیه ها رفت و عمرمان طی شد
زمان دیدن روی نگار ما نرسید

غروب آمد و غم خیمه زد در این صحرا
چراغ روشن شبهای تار ما نرسید

هزار نامه نوشتیم و صد هزار افسوس
به دست دوست یکی از هزار ما نرسید

هزار و یکصد و چند ایستگاه رد کردیم
به ایستگاه وصالش قطار ما نرسید

بهار آمد و روی نگار دیده نشد
وَ آشنای دل داغدار ما نرسید

دوباره دوره ی بت های جاهلیت شد
دریغ ! حجت پروردگار ما نرسید

فلک به گردش خود بر مدار دشمن گشت
و دور سرخوشی روزگار ما نرسید

خزان برفت و زمستان تلخ آخر شد
بهار آمد و اما بهار ما نرسید

شکسته بغض گلو ، ابر دیده بارانیست
و اشک غم به رگ چشمه سار ما نرسید

دوباره جمعه پس از جمعه  آمد و ... اما
 خبر ز منجی عالی تبار ما نرسید

هزار زخمه کاری به روی دل ماند و ...
طبیب مَحرم و مرهم گذار ما نرسید

رسیده موسم گلها و نوبهاران شد
ولی چه سود ، گل نوبهار ما نرسید

غبار فتنه به دشت و دیار اردو زد
ز گَرد راه ولی تکسوار ما نرسید

گذشت عمر و ندانست هیچ کس که چرا
به انتهای خودش ، انتظار ما نرسید

بهار آمد و آورد مژده ی دیدار
بهار آمد و ... تا لاله زار ما نرسید

کسی که بوده ز نسل حسین در دنیا ـ
همیشه و همه جا در کنار ما ، نرسید

فلک به دور خودش چرخ  زد ولی افسوس
دلیل گردش لیل و نهار ما نرسید

ز شرق عشق برون آمد آفتاب اما
به چینِ دامن وصلش غبار ما نرسید

ز هر دو چشم به مانند چشمه جوشیدیم
ولی به  دشت و دمن جویبار ما نرسید

ز گنجِ سینه زرِ سرخِ اشک جوشید و
به ارزش غم هجرش عیار ما نرسید

تمام عمرِ غزل های عاشقانه گذشت
به گوش او غزل شهریار  ما نرسید

دوباره خواب کسی دیده‌ام ، نمی دانم
چرا به دیدن ما دوستدار ما نرسید !

دوباره کعبه به بتخانه شد بدل ، اما
(تبر به دوشِ علی یادگار)ِ ما نرسید

درود ما به محمد و اهل بیتش که ـ
به سوی مرقد پاکش گذار ما نرسید

قطار پشت قطار آمد و گذشت ولی
قطار یار به شهر و دیار ما نرسید

میان باغ وگلستان ببین پر از عطر است
ولی به باغِ نظر بوی یار ما نرسید

بهار آمد و از خاک مقدم مهدی
غبار شوق  به چشم خمار ما نرسید

شکوفه خنده ی مستانه می‌کند به نسیم
صبا بگو که چرا گل انار  ما نرسید

فلک قرار دل از ما همه به یغما برد
قرار بخش دل بیقرار ما نرسید

تمام کوچه دویدم که بینمش اما
به راه ها اثر از رهگذار ما نرسید

جنونِ عشق و خیالش برون نرفت اما
به پای عشق و جنون اعتبار ما نرسید

بهار و عطر شکوفه چه لذتی دارد ؟
به گلشنی که گل تاجدار ما نرسید

هزارسال گذشت و هزار و صد افسوس
که مایه ی ظفر و اقتدار ما نرسید

شبی که ماه به نیمه رسید غوغا کرد
سکوت و اشک شبانه به کار ما نرسید

کجاست باد صبا، از کجا گذشته ،که باز
نسیم عطر تنش تا دیار ما نرسید

بهار بر سر هر شاخسار خیمه زد  و
بهار ما به سر شاخسار ما نرسید

بهار آمد و امیدها جوانه زدند
امید این دل امیدوار ما نرسید

 نشست لاله و ریحان به کوه و دشت افسوس
که بوی یاس به این لاله زار ما نرسید

رسید موسم گلگشت و جویبار و چمن
به سیر باغ و گلستان نگار ما نرسید

هنوز چتر شب تیره بر جهان باز است
فغان که آن مه شبهای تار ما نرسید

شدیم از غم رویش فگار هر شب و روز
به دادخواهی ما غمگسار ما نرسید

هزار جهد بکردیم تا رخش بینیم
ولی چه سود به کویش گذار ما نرسید

غم فراق به دل میزند شراره شوق
ولی شفای دل پر شرار ما نرسید

ز در نیامد و در شهرِ بی نشانه کسی
به گردِپایِ غمِ بی شمار ما نرسید

شب فراق توان بُرد از همه اما
امید دیده ی شب زنده دار ما نرسید

در انتظار به پایان رسید عمر و کسی
برای فاتحه ای بر مزار ما نرسید

گذشت فرصت عشق و سرودن اما حیف   
به انتها عطش انتظار ما نرسید

شاعران :

نادر رستگارمند
علی اکبر شجعان
محمد جعفرپور
سیدعلیرضا معزی
مسلم رنجبر
محمد کربلائی زاده
غلامعلی آهسته
خانمها :
محمدخانی
جواهریان
جامی
کیومرثی

دسترسی به اشعار شاعران استهبان :


در انجمن مجازی کانون فرهنگی ادبی استاد جمالی


http://rabe4.rzb.ir/forum



ادامه مطلب



غروب جمعه مرا بی قرار می نامند

تویی که آمدنت را بهار می نامند

بیا که بی تو یمین را یسار می نامند

که سیب و گندممان را انار می نامند


گرفته فتنه جهان را غروب یعنی این

بریده حلق اذان را غروب یعنی این


دلم گرفته از این ندبه های طولانی

از ابرهای پراکنده ی بیابانی

زنان و دخترکان بد خیابانی

قیافه های به ظاهر قشنگِ شیطانی


بیا که حال و هوای سرودنم باشی

دلیل پاکی و آیینه بودنم باشی


به تنگ آمده دنیا ز جنگ و خونریزی

نمانده بر تن پوشالی جهان ، چیزی

اگرچه از تب و احساس عشق لبریزی

تو خون ظلم و ستم را بگو که می ریزی


بیا که منتقمی تو به خون ثارالله

بیا که جلوه کند در شب سیاهم ماه


برای اینکه بیایی چکار باید کرد؟

چه چیز قلب تو را این چنین مردّد کرد؟

خدا دعای فرج را بگو چرا رد کرد؟

نگو که راه تو را جرم هایمان سد کرد!


خدا کند که بیایی؛ ولی نمی آیی!

به سر رسد من و مایی؛ ولی نمی آیی!


به ذوالفقار تو سوگند دردمان کم نیست

دقایقی که شود بی تو سردمان کم نیست

به سروقامتی ات .. برگ زردمان کم نیست

که احتمال خدا کرده طردمان کم نیست


به هرکسی که رسیدم در انتظارت بود

ولی نشد که بفهمم چقدر یارت بود!


غزل ترانه ی بیداری ام ببار امشب

غم نبودن خود را بزن کنار امشب

نهال آمدنت را بیا بکار امشب

که بی بهانه بگیرد دلم قرار امشب


تو هم به قول و قرارت عمل کنی باید

و کام تلخ زمان را عسل کنی باید


مرا ببینی و من هم ببینمت ، خوب است

که عشق لازمه اش ، هم حبیب و محبوب است

ز دوست هرچه رسد هم، اگرچه مطلوب است

دلم اگر تو نباشی همیشه آشوب است


بیا که عارف و عالِم به بودنت باشم

نخواه باشم و فکر نبودنت باشم


شکیبا غفاریان


ادامه مطلب

به نام خدا


میلاد سه پرچم دار عشق
و
روز پاسدار

گرامی باد




 با ولادتتان ، عشق متولد شد، رشادت رشد کرد، شهامت رنگ گرفت.

-با ولادتتان، زلال ترین تقوا از چشمه سار وجود جوشید و موج ، موجودیت یافت .
عشق در کلاستان، درس می خواند و آفرینش از روح تان جان گرفت ...







ادامه مطلب

بداهه سرائی عرض ارادت جمعی از شاعران استهبان در مدح ومنقبت حضرت محمد مصطفی(ص)
درمحفل بداهه سرائی فضای مجازی
دوشنبه1400/12/9
____

با مدد از خدای پیغمبر
می سرایم برای پیغمبر

 تا قیامت خدا کند باشد
جان عالم  فدای پیغمبر

 می‌تپد در میان سینه دلم
بی نهایت برای پیغمبر

 سر زده نور عالم معنا
سر زده، از حرای پیغمبر

 کاشکی وا کند گره‌ها را
دست مشکل گشای پیغمبر
 
 از ازل بود و تا قیامت هست
همه جا رد پای پیغمبر

 می‌زنند از غریبی‌اش فریاد
غربت کوچه‌‌های پیغمبر
 
 مهرش از دل نمی‌کند بیرون
هر که شد آشنای پیغمبر

 خورده انگار با جهان پیوند
از ازل ماجرای پیغمبر

 گشته مولای عالمی‌ای دوست
آنکه خوابیده، جای پیغمبر

به خدا می‌شود خدا راضی
از شما، با رضای پیغمبر

 چه کسی جز علی عالی قدر
می‌شود خونبهای پیغمبر

 در رگ وخون وجسممان، جاریست
تک تکِ واژه‌های پیغمبر

 باز پیچیده درحوالی شهر
عطر باد صبای پیغمبر

 برده دل از فرشتگان خدا
چهرۀ دلربای پیغمبر

آمنه رفت و در دلش جا ماند
شوقِ ناز وادای پیغمبر

جز خدا هیچکس نبود آری
تا شود مقتدای پیغمبر

در میان قریش ابوطالب
داشت دائم هوای پیغمبر

بود ارشاد مردم گمراه
روز مبعث، بِنای پیغمبر

مرتضی در سپهر هستی داشت
شأنِ «شمسُ الضُّحی1»‌ی پیغمبر

فاطمه در تمام عالم بود
ماهِ «بَدرُالدُّجی1»‌ی پیغمبر

یاد باد از خدیجه‌ی کبرا
همسر پارسای پیغمبر

آنکه شد ثروت خدادادش
موجبات غنای پیغمبر

در دل انبیا گذاشت خدا
نور عشق و وِلای پیغمبر

اِنس و جِن بُرده‌اند در عالم
بهره از ربنّای پیغمبر
 
خلق را ایمن از بلا کرده
چَترِ «قالوا بلی»ی پیغمبر

گوش عالم (چهارده قرن) است
محو صوت رسای پیغمبر

بود بر تیغ حیدر کرار
در «اُحُد» اِتِّکای پیغمبر

از ازل تا ابد کشیده شده
مَدِّ بالِ رهای پیغمبر

مرتضی بت شکن شد و بگذاشت
پای بر شانه‌های پیغمبر

گفت جبریل «لا فَتی1 الا...
شیرِ خیبرگشای پیغمبر

بود سلمان همیشه و هر جا
یار بی ادعای پیغمبر

مثل آئینه‌ای علی اکبر
بود صورت نمای پیغمبر

 هست عید همه مسلمانان
کامده در لوای پیغمبر

 گشته روشن جهان ز انوارش
هست هر جا صفای پیغمبر

 می‌رسد تا به وادی جنّت
هرکه دارد هوای پیغمبر

عرش و فرش و ملک به ناز کنند
همه جان را فدای پیغمبر

شیعه یعنی که روز وشب باشی
چون علی در قفای پیغمبر

ربنا آتنا که می‌خوانی
یادی از آتنای پیغبر

 عید مسعود بعثت است آری
کرده دل‌ها هوای پیغمبر

‌ای خدا دست ما همه تنگ است
رحم کن بر گدای پیغمبر

 عیدی ما اگر خدا خواهد
دست ما و ردای پیغمبر

شاد و مسرور گشته این عالم
با ثنا و دعای پیغمبر

امشب از عرش مژده‌ها دارد
بر محمدخدای پیغمبر

می‌رود نغمه‌های مولودی
از دلم تا حرای پیغمبر

 جبرییل امین در این وادی
هست محو صدای پیغمبر

 امشب‌ای دل شده ست غار حرا
شادمان از نوای پیغمبر

شب عید است وعرش و فرش امشب
جشن دارد برای پیغمبر

 می‌نماید روا خدا حاجات
با حدیث کسای پیغمبر

 صوت قرآن  که داروی درد است
هست دار الشفای پیغمبر

 روز محشر که هست حسرت و آه
در امان آشنای پیغمبر

 غیر مولا علی مگر باشد؟
در جهان تا به تای پیغمبر

هم محمد بود و هم احمد
هر دو از نام‌های پیغمبر

جبرئیل امین زند هردم
بوسه بر دست و پای پیغمبر

ترسم از دست ما مسلمانها
پر کند دهر، وای پیغمبر

غیر مولا علی که می‌باشد
هرکجا پا به پای پیغمبر

شب عید است و عاشقان سر مست
سر نهاده به پای پیغمبر

حیف و صد حیف که نماند امت
پای عهد و وفای پیغمبر

امتی که دمی نگاه نداشت
حُرمَتِ اَقرَبای پیغمبر

با علی کینه داشت تا آخر
دشمن بی حیای پیغمبر

کرد دشمن به روز عاشورا
کربلا  را منای پیغمبر

 وه که حَنّانه بر زبان آمد
تا بگوید ثنای پیغمبر

هر که با دیگری برادر شد
مرتضی شد اَخای پیغمبر

 خاک و خشت مناطق بطحا
زَر شد از کیمیای پیغمبر

خوش به حال کسی که در این شب
بود مدحتسرای پیغمبر
___
شاعران :

نادر رستگارمند
غلامرضا مهدوی آزاد
علی اکبر شجعان
محمد جعفر پور
علی اکبر نصراله زاده
هاشم مرادیان
و خانم ها
زارع
حسینیان

-----------------------

سایر بداهه سرایی های انجمن: http://rabe4.rzb.ir/Forum/Post/845



بسم الله الرّحمن الرّحیم
 🌹
مسمط بسیار زیبای شمس اصطهباناتی در میلاد امیرالمومنین علی علیه السلام:
🪴
چون صبح فردا آفتاب از کوه بطحا سر زند
روح القدس بهر خبر، الله اکبر بر زند
اوّل حصار کعبه را پیراهن دیگر زند
وانگه درون خانه را آیین زیباتر زند
لوحی به شکل یا علی بر بام و بر سردر زند
نقشی برای جای پای دوش پیغمبر زند
بر مشرکان چشمک زند، لب­خند بر خیبر زند
یعنی رسید آن کو کز او نسل عدو گردد تلف!
 
بانوی آفاق آنکه داشت پوشیده از تقوی جسد
دور از جناب عفتش چشم بد و دست حسد
تبت یدا اعداش را بسته به حبل من مسد
تا روز قرب منزلت پیش از همه زنها رسد
آنسان که در تعریف او دست تعقل نا رسد
چون آفتاب آن شیر زن افتاد در برج اسد
هم شیر حق را حامله هم نام او بنت اسد
دُرّ ولایت را نَبُد شایسته غیر از این صدف

روزی که با عجز و نیاز بر طرف مسجد زد قدم
دریافت بر خود حضرتش ازدرد زائیدن الم
میجست از فرط حیا خلوتسرائی محترم
در بارگاه کبریا برداشت دستی لاجرم
چون لایق شأنش نبد زایشگهی غیر از حرم
آمد ندای أُدخلی او را زحیّ ذوالکرم
یعنی تو غیر از مریمی باز آ و چون مریم مَرَم
چون خاصِّ فرزند توست رکن ومقام و مزدلف
 
چون دید صاحبخانه را از میهمان اکراه نه
شد با اجازت در درون جائی که کسرا راه نه
از طرز تشریفات او غیر از خدا آگاه نه
جز هیبت یزدان کسی دربان آن درگاه نه
حرفی در آن محرمسرا جز باءِ بسم الله نه
غیر از عنایات خدا با او کسی همراه نه
جز طفلک تسبیح خوان هم صحبتش دلخواه نه
نازم به این مام و پسر با اینهمه مجد و شرف

چون آرمید آن میهمان باب حرم مسدود شد
بر عقل و وهم آدمی ره بسته و محدود شد
آثار هر نامحرمی هرجا که بد مفقود شد
از بس جهان شد بیصدا گوئی بشر مفقود شد
پس هر چه را مایل بُدی با امر حق موجود شد
آرام شد اندام او ، تا ساعت موعود شد
نا گه چراغانی حرم زانوار آن مولود شد
از شرم خور شد منکسف وز بیم مه شد منخسف
 
چون دامن دخت اسد شد پایتخت کبریا
یعنی همایون مقدمی بالای آن بگرفت جا
شیر خدا دست خدا نور خدا حلم خدا
شاه زمین میر زمان داماد ختم اولیا
افتاد از ارزش قَدَر اِستاد از گردش قضا
تغییر کلی آمدی در روح و جسم ما سوی
اوضاع شد وضعی دگر از ما وقع تا ما وقف
 
این خانه را باید خدا در عرش معماری کند
آدم بنایش بر نهد جبریل هم یاری کند
آید خلیل الله در او یک چند حجاری کند
او را اولو العزمی دگر منقوش و گچکاری کند
اینسان خدا از خانه اش چندی پرستاری کند
تا ساعتی ازدوستی یک میهمانداری کند
وز میهمانداری دگر امر قوی جاری کند
پس نقشهای ما سلف بُد بهر این زیبا خلف

زان صبح روشن تا کنون از کعبه نور آید برون
نی نی که این تابندگی تا نفخ صور آید برون
تا روز حشر از شوق او حور از قصور آید برون
وان بوی مشکین تا ابد از زلف حور آید برون
شاید ز عشقش مرده هم مست از قبور آید برون
با نعره های یا علی از خاک گور آید برون
خصم عنود خیره سر آن روز کور آید برون
از خشم همچون اشتران اندر دهان آورده کف

آرامگاهش آن زمان چون دوش آغوش آمدی
هر دم شعاعش از جبین یا از بنا گوش آمدی
مادر ز نورانیتش مبهوت و خاموش آمدی
گز غیر از این مادر بدی یکباره بیهوش آمدی
دیدی که چشم مست او پس محو و مدهوش آمدی
گویا هزاران منتش یکباره بر دوش آمدی
سنگین شدی دوش و برش وز بیم و در جوش آمدی
زیرا که دیدی کرده جا عرش خدایش بر کتف

درّ عفیف پاکدل ماه زمین مهر زمان
مام علی بنت اسد روح روان جان جهان
در منتهای عافیت در سایهء امن و امان
اندر حرم شد میهمان بنهاد آن بار گران
در سایهء الطاف حق محفوظ و بی خوف و زیان
زان بعد بیرون شد چو مه میرفت شکرش بر زبان
شاه ولایت در کفش چون ماه بر سرو روان
حور از جلو غلمان ز پس می ریخت گل میکوفت دف

امشب که چهر آسمان دارد صفای دیگری
آورده با خود قرص مه الحق نکوتر منظری
تنها نه مه را آمده ، رخسار روح افزا تری
این تابناکی امشب است بر عارض هر اختری
باز است بر روی جهان از مبدا رحمت دری
ذوقی بود بر هر دلی شوری بود بر هر سری
اندر هوا آمیخته مشکین عبیری عنبری
خیزد سرور ازهر جهت ریزد نشاط ازهر طرف
 
خیل مسرت زیر ران در عین چالاکی بود
تیغ طرب بر جان غم در حال سفاکی بود
امشب مکن باور که کس از روز خود شاکی بود
از حالت دیگر کسان احوال من حاکی بود
هر جا شوی هر جا روی حرف از طربناکی بود
کو گوش جانت را رهی در سیر افلاکی بود
دانی که عیش آنجا فزون ار عالم خاکی بود
کاندر نشاط استاده اند خیل ملائک صف به صف

در تن نمیگنجد روان از عشرت و شادی دمی
گوئی نهانی دلبری معجز لبی عیسی دمی
از نو روانی میدمد در حالت هر آدمی
وز لعل دلکش مینهد بر زخم دلها مرحمی
یا غیر از این عالم خدا کردست خلقت عالمی
پر وسعتی پر نعمتی باغی بهشتی خرمی
کانجا نیابی هیچگه افسرده ی رنج وغمی
یا ناله ای یا حسرتی یا آه و آوخ یا اسف

بر گرد مه ریزش کنان ابری تفرج خیز بین
عقدی ز مروارید تر بر گردنش آویز بین
یا گوی دست افشار را اندر کف پرویز بین
چون بارگاه خسروی خاکی عبیر آویز بین
بوی بهارستان او در باغ عنبربیز بین
رفتار شیرین سیر او چون سرعت شبدیز بین
از مستی و وجد و خوشی جامش ز می لبریز بین
هر باغ را یک قطره اش بخشیده مستی و شعف

من خود ندانم کیستم ، هشیار یا دیوانه ام
در مسجدم یا صومعه ، در باغ یا در خانه ام
گشته است جنت مسکنم قصری بود کاشانه ام
خورشیدی از هر روزنی تابیده در ویرانه ام
من کز گدایی کمترم بر مسندی شاهانه ام
با دلبری همصحبتم کو شمع و من پروانه ام
با زلف و خالش میکشد نزدیک دام و دانه ام
هر دم برد از یک نگه، هوشم ز سر عقلم ز کف

گاهی خیالات درون ، سیر جهانم می دهد
گه هاتفی بر جان ندا از آسمانم می دهد
گه پیر روشن طلعتی خود را نشانم می دهد
از صبح فردا قصه ها ، تعلیم جانم می دهد
گه طبع سحر آسای من سحر بیانم میدهد
شهری چو آب زندگی اندر لسانم میدهد
گه از ترنمهای خوش دل بر زبانم می دهد
شد عید مولود علی ، شیر خدا ، شاه نجف

فرد ا زمین غوغا شود تا آسمان هفتمین
زیرا که از اوج فلک فوج ملک آ ید زمین
در دست هر یک دسته گل منشور سبز اندر جبین
آن دسته گلها چیده اند از باغ رب العالمین
منشور سبز آورده اند زانجا برای مسلمین
بر هر ورق بنوشته است با خط روشن اینچنین
بشری که آمد در وجود مولی امیر المؤمنین
میر عرب، فخر عجم، معجز نمای لو کشف

چون صبح فردا آفتاب از کوه بطحا سر زدی
روح القدس بی اختیار الله اکبر سر زدی
اول حصار کعبه را پیراهن دیگر زدی
زانگه درون خانه را آئین زیباتر زدی
لوحی به شکل یا علی بر بام و بر هر در زدی
نقشی به شکل جای پا در دوش پیغمبر زدی
بر کافران چشمک زدی لبخند بر خیبر زدی
یعنی رسد آنکس کزاو نسل عدوگردد تلف

یا علی


ادامه مطلب

بداهه سرائی شاعران عضو کانون فرهنگی ادبی (استاد جمالی)  استهبان در استقبال از دهه فجر انقلاب اسلامی و بازگشت حضرت امام خمینی به ایران
 دوشنبه 11 بهمن 1400

_______◇◇◇____

1.هر چند که ایران وطنِ اهلِ وِلا بود
روی سر آن سایۀ سلطانِ بلا بود

2.    در حنجره ی مردم ما از ستمِ شاه
تا عرشِ خدا نعره و فریادِ رسا بود

3.    جنگ همۀ مردم ما با ستم شاه
بعد از غم دین مسئلۀ فقر و غنا بود

4.    آویز به دامان اجانب شده بود - آه ...
شاهی که همه سلطنتش رو به فنا بود

5.    این خانه که اینگونه نفس می‌کشد آرام
لبریزِ بلا بود و پر از جور و جفا بود

6.    (از خون جوانان وطن لاله دمیده)
این بود شعاری که به روی لبِ ما بود

7.    در رگ رگ هر کوچه و  بر فرش خیابان
جاری همه جا سرخی خونِ شهدا بود

8.    تا لحظه ی پیروزی ما بر ستم و جور
ایران همه جا آینه ی کرببلا بود

9.    ماها دلمان در سفر و پیش خمینی
اما دل او تنگ برای دل ما بود

10.    ملت همگی از غُل و زنجیر رها گشت
چون در صدد پیروی از روح خدا بود

11.    تا نایب مهدی برسد ، کشور ایران
یکپارچه سرگرم مناجات و دعا بود

12.    از داغ شهیدان به خون خفته شب هجر
بر قامت سرسبز وطن رخت عزا بود

13.    تا یوسف تبعیدی دل از سفر آید
بر رهگذرش دیده ی ما صبح و مَسا بود

14.    در هجرت آن یار سفر کرده عاشق
غم بود که هر ثانیه هم خانه ی  ما بود

15.    حیران شده بود عشق ز حیرانی این شهر
از بس دل آشفته در این شهر رها بود

16.    از مرگ نترسید کسی بین جماعت
چون‌ حافظِ این مملکتِ عشق  خدا بود

17.    گرمی‌ِّ نفسهای چنین مملکتی از
تاثیر دعای شب و روز شهدا بود

18.    مانند شهیدان اگر آن لحظه نبودند
آزادی و آزادگیِ شهر کجا بود؟
 
19.    تا مردم این شهر پی عشق دویدند
سر دادنشان نیز در این راه روا بود

20.    در بین سیاهی شب و تیرگی روز
جز عشق  به هر سینه اگر بود خطا بود

21.    وقتی خبر آمد که : (امام از سفر آمد)
در کشور ایران شعف و شور به پا بود

22.    از بوی گل یاسمن و سوسنِ توحید
آن روز وطن همنفس باد صبا بود

23.    تا تلویزیون داد نشان روح خدا را
روی لب ایران گُلِ (لا حول ولا... ) بود

24.     آمد به وطن ماه جمالی که گلی سرخ
از گلشن خوش رایحه ی ال عبا بود

25.    آمد به وطن رهبر  بیداردلی که
رخساره اش آئینه ی توحید نما بود

26.    بر تارک جمهوری اسلامی ایران
تابید همان نور کز انوار خدا بود

27.    با عکس شهیدان وطن شهر شد آذین
خون شهدا در همه جا راه گشا بود

28.    گردید رها از ستم و جور فراوان
این کشور ویران که همه مُلک رضا بود

29.     نائل به مراد دلِ آشفتۀ خود گشت
هر کس به در خانه ی معشوقه گدا بود

30.    افراشته شد پرچم ایران و به یُمنَش
در قلب همه مردم ما عشق و وفا بود

31.    ای هموطن!  از یاد مبر  لطف خدا را
جایی که خدا بود همه لطف وصفا بود

32.    یک عده گذشتند ز جان در ره معشوق
با پیکر خونین  و به رأسی که جدا بود

33.    تا اینکه من و تو به خود آئیم و بدانیم
باید که به هر لحظه به فکر ضعفا بود

34.    ای کاش که امروز به مانند گذشته
در شهر همه شادی و در خانه صفا بود

35.    ای کاش به پاس همۀ خون شهیدان
بین زن و مرد وطنم حجب و حیا بود

36.    باید به شهیدان وطن گفت که ایران
با بودنتان معدنی از دُر و طلا بود

37.    شوری اگر از عشق در این سینه به پا گشت
هرثانیه اش از کرم و لطف شما بود

38.    در جمع شما محترمان سیر نگشتیم
جمعی که گل و باغِ غزل بود و صفا بود

39.    عمریست که در بند غم و غربت اسیریم
رفتید و دل عاشق ما پیش شما بود

40.    تقصیر کسی نیست که اینگونه گذشته
تقصیر فقط گردن این ثانیه ها بود

41.    گم گشت در آئینۀ ایام به صد حیف
هرکس که در این دایره از عشق جدا بود

42.    رفتید و سپردید به ما سنگر خود را
آن سنگر خونین که چو محرابِ دعا بود

43.    افسوس که ما نیز سپردیم به نااهل
آن گنج که میراث امام و شهدا بود

________

شاعران :
نادر رستگارمند ابیات شماره :
5 ، 14، 15 ، 16 ، 17 ، 18 ، 19، 20، 29،37 ،40 ،
علی اکبر شجعان ابیات شماره :
1 تا 4 ، 6 تا 13 ، 21 تا 26 ،42 ، 43
محمد جعفرپور ابیات :
27 ، 28، 30، 32
محمد کربلائی زاده ابیات :
31 ، 41
هاشم مرادیان ابیات :
36 ، 38 ، 39
اکبر نصرالله زاده ابیات :
33 ، 34 ، 35

سایر بداهه سرایی های انجمن: http://rabe4.rzb.ir/Forum/Post/845



------------------------------------------------


رفتی از آشیانم

 ای مادر جوانم (2)

تو کـوثـر الهی تـو بِضعَـۀ رسـولی
تو جـان مرتضـائی صدیقـۀ بتـولی
طاعات بنـدگان را  تـو مایۀ قبولی
از مـردمِ مدینــه آزرده و مَلـولی
ای راحت روانم
ای مادر جوانم (2)

ای معدن فضیلت ای بحر بی کناره
در چشم تو دمیده یک آسمان ستاره
بر مردم مدینه کردی کمک هماره
افروختند از کین بر خانه ات شـراره
ای یاس قد کمانم
ای مادر جوانم (2)

ای آنکه حق نموده با مرتضی قرینَت
کرده جفای مردم در زندگی غمینت
کرده غـم پیمبـر با گریـه همنشینت
دیوار و در چه کرده با جسم نازنینت
ای لالۀ خزانم
ای مادر جوانم (2)

ای اسـوۀ جهـاد و ایثـار و استقـامت
ای آنکه بسته خلقت قامت به احترامت
در مسجد مدینه کردی به پا قیامت
از جـانِ خـود گذشتی در یاری امامت
خورشید بی نشانم
ای مادر جوانم (2)

هـم از فراق بابا افسـرده و غمیـنی
هـم از جفـای اعدا افتـاده بر زمینی
در بین در وَ دیوار با حالت حَزینی
با آه و ناله گفتی « یا فِضَـةُ خُزینی »
آتش زدی به جانم
ای مادر جوانم (2)

آنانکه از شراب تلـخِ سقیـفه مستند
آنانکه با ولایت پیوند خود گسستند
با تازیانه راهت در بین کوچه بستند
پهلوی نازنینت در پشت در شکستند
ای ماه مهربانم
ای مادر جوانم (2)

علی اکبر شجعان

محزون اصطهباناتی..
کانال رسمی اشعار علی اکبر شجعان.
تلگرام :
https://telegram.me/mahzoon_shajaan
سروش :
https://sapp.ir/shajaan_mahzoon
ایتا :
https://eitaa.com/shajaan_mahzoon
واتساپ :
https://chat.whatsapp.com/JCD40jCsbrKHWOaoqa2TY3
سایت ادبی شهید رابع ـ استهبان http://rabe4.rzb.ir


----------------------------------------------------------------------


تقدیم به روح  شهید والا مقام حاج قاسم سلیمانی:


« شد به باغ دین خزان نوبهار دیگری »
از کنار رهبری رفته یار دیگری
.........،............
پر زده در خاک و خون عاشقی درد آشنا
سوی حق پرواز کرد شد ز بند تن رها
در غم جانکاه او سینه شد ماتمسرا
آنکه بهر انقلاب بوده یاری باوفا
وز شهیدان بوده است یادگار دیگری

آنکه از بهر علی مالک اشتر شده
غرق باران از غمش دیدۀ رهبر شده
در میان خاک و خون مثل گل پرپر شده
خیمه گاه ماتمش در همه کشور شده
سوی جنت پر کشید بیقرار دیگری

چهرۀ نورانی اش از همه دل می ربود
از رخ آئینه ها زنگ غفلت می زدود
در جهاد و جبهه  و در رکوع و در سجود
بال در بال مَلَک سوی حق پر می گشود
رفتنش بر قلب ما زد شرار دیگری

آنکه رهبر  بوسه زد بر گل پیشانی اش
شد به خاک غم نهان چهره ی نورانی اش
سینه ها غمخانه شد ، دیده ها بارانی اش
با ندای « اِرجِعی» کرده حق مهمانی اش
تا نماید زندگی در دیار دیگری

آنکه باغ لاله را باغبانی کرده بود
در خط سرخ حسین زندگانی کرده بود
ساکنان خاک را آسمانی کرده بود
در جهاد و جبهه ها جانفشانی کرده بود
جوش زد از خون او چشمه سار دیگری

آنکه در راه خدا با ستم پیکار کرد
دیده های خسته و خفته را بیدار کرد
با همه توش و توان بهر امت کار کرد
بعد عمری عاشقی با خدا دیدار کرد
تا کند طی در جنان روزگار دیگری

آنکه بوده نور حق در جمالش منجلی
بوده نام و شهرتش رونق هر محفلی
جان به کف آماده بود تحت فرمان ولی
در دفاعِ از حرم مثل عباسِ علی
کرد با شمر زمان کارزار دیگری


 علی اکبر شجعان . استهبان


------------------------------------------------


عمر گل در خون گرفته خاتمه

فاطمه یا فاطمه یا فاطمه

 چون شقایق سرخ و پرپر چشم ماست
چشمه های اشکِ غم در چشم ماست
مثلِ بحرِ پر ز گوهر چشم ماست
غرق حسرت مانده بر در چشم ماست
تا بیاید آن امیر قافله
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه

سینه کانون غم و ماتم شده
اشک بر زخم همه مرهم شده
با حماسه اشک ما مُدغَم شده
با ولایت عهد ما محکم شده
اشک  ما  شد  عهدمان را ترجمه
 فاطمه یا فاطمه یا فاطمه

شد سلیمانی اگر از ما جدا
گشته است از محبس دنیا  رها
خون او جاریست  در رگهای ما
تا کند در قلب اهریمن  به پا
باز شور و اضطراب و همهمه
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه

ابر غم شده سایه گستر در فضا
روی سرها باز شد چتر عزا
در مصیبت با رضای حق رضا
با قَدَر هستیم تسلیم قضا
گر چه غمگین است دلهای  همه
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه

حاج قاسم ، قاسم ثانی شده
از حرم گرم نگهبانی شده
خار چشم قوم سفیانی شده
سوی عرش حق فراخوانی شده
بر لبش همواره بود این زمزمه
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه


شد سلیمانی مطیع رهبرش
گر چه گشته اِرباً اِربا پیکرش
ساربان اما نبرد انگشترش
در دفاع از عترت پیغمبرش
بود الگویش امیر علقمه
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه

گر چه گلها در هوا پرپر شدند
سوختند و خاک و خاکستر شدند
گر چه بی دست و سر و پیکر شدند
ضامن امنیت کشور شدند
تا خطر گیرد  از ایران فاصله
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه

گر به خون غلتیده پیکرهایشان
ریخته روی زمین پرهایشان
مانده  در نزد  برادرهایشان
پر چم خونین  و سنگرهایشان
شیعه از دشمن ندارد واهمه
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه

ما مطیع رهبری آزاده ایم
در دفاعِ از حرم  آماده ایم
ما همه جان را به کف بنهاده ایم
چون «سلیمانی» و «فخری زاده» ایم
پیش دشمن بی هراس و واهمه
فاطمه یافاطمه یا فاطمه

علی اکبر شجعان


--------------------------------------------------------------


تقدیم به پیشگاه شهید والامقام  (سردار سلیمانی)

..............،...............،........
ما لاله ی سرخ باغ یاسیم
نه اهل ستم نه التماسیم
در کرببلا چو ریشه داریم
از کشته شدن نمی هراسیم
..............،...............،........

پر زد از این دنیا ولی بال و پرش باقیست
رفته ولی سوی حرم چشمِ ترش باقیست

در جبهۀ پیروزِ حق از شام تا بغداد
فرمانده افتاده ولیکن لشکرش باقیست

رفته سلیمانی ولی در نزد یارانش
روحیه اش ، راهش ، سلاحش ، سنگرش ، باقیست

با آنکه در راه خدا سردار  سر داده
سربندِ « یازهرا » ولی روی سرش باقیست

دستی که خنجر در دل داعش فرو می برد
افتاده و در قلب داعش خنجرش باقیست

خاتم نصیبِ دیوِ غارتگر نخواهد شد
رفته سلیمانی ولی انگشترش باقیست

فریادِ بِشکوهی که کوهِ ظلم را لرزاند
در حنجر گلدسته های کشورش باقیست

در خانه ی امن خدا شیطان نخواهد ماند
وقتی خدا و کعبه و پیغمبرش باقیست

شمشیر از دست علی هرگز نمی افتد
تا کاوه و تا کورۀ آهنگرش باقیست

مالِک نمی میرد علی تنها نمی ماند
وقتی خدا در مُلکِ مالِک پرورش باقیست

دشمن بداند چشمه چشمه خونِ عاشورا
در رگ رگ ایران و جسم رهبرش باقیست

راه شهادت هیچ بی رهرو نخواهد ماند
وقتی که رهبر هست و وقتی مَعبَرش باقیست

ققنوس می زاید از این آتش که می بینید
وقتی که آتش در دل خاکسترش باقیست

دشمن بداند پرچم سرخ سلیمانی
بر روی دوشِ محکمِ همسنگرش باقیست

دشمن از این پس روی آرامش نخواهد دید
در منطقه تا ارتش غارتگرش باقیست

در جبهۀ حق لشکری بی سر نخواهد شد
تا لشکرِ صاحب زمان ، سرلشکرش باقیست

هر کس عزادار سلیمانی ست مثل او ـ
امروز و فردا در رکاب رهبرش باقیست

هر کس عزادار سلیمانی ست ای مردم !!
مثل سلیمانی حجاب دخترش باقیست
***


علی اکبر شجعان


ادامه مطلب



از جبهه می آیم !

با کوله باری عشق

با خاطراتی سبز

با لاله هایی سرخ

 

از جبهه می آیم !

از کوه کردستان

از دشت گلگون گشته ی خونبار خوزستان                                          

 از زیر باران از میان آتش و طوفان

 

می آیم از دیروز 

زخمی ولی پیروز 

من یک بسیجی

یادگار عهد روح ا...

 من یاور رهبر

من میوۀ شیرین نخل پنجم آذر

 

فرزند ایرانم

رود خروشانم

من یک بسیجی

یادگار عهد روح ا...

 من یاور رهبر

من میوۀ شیرین نخل پنجم آذر

 

باید که بی پروا  ـ  سربند یازهرا   ـ   بستن به پیشانی

باید به میدان رفت ـ سوی شهیدان رفت - مثل سلیمانی

 

من جامه ای از جنس عاشورا به تن دارم

از مال دنیا یک چفیه ، یک کفن دارم

من لالۀ سرخِ لبِ اروند و کارونم

پروردۀ دامان جنگ و آتش و خونم

دشمن ز پا ننشسته ـ من در خانه ننشینم

تا که بساطش را به خشم  و کینه برچینم

من ذوالفقار حیدر از خون صیقلی هستم

با یک اشاره در کف سید علی هستم

 

شاعر علی اکبر شجعان


ادامه مطلب




وقتی دلی چو آینه.. زنگار می زند

آیینه با دلیل عیب ترا جار می زند


انگشت نمای عالمی وآفتاب هم

نقش  تو بر کشاکش دیوار می زند


هر لحظه بوی کهنگی اَت می شود عیان

وقتی لب تو بوسه به سیگار می زند


کم کم دهان به دهان خوار میشوی وبعد

رسوایی تو بر  سر  بازار  می زند


وقتی تو در قطار حماقت نشسته ای

بیچاره مادرت که فقط زار می زند


جانِ همان که درد ترا می خرَد بجان

تیغ ترا به قلب خود هربار می زند


همت کن وبه بوسه بشوی اشک مادرت

زیبا ترین گلی که تکیه به هر خار می زند


محمد ضیا یی پور

استهبان



ادامه مطلب



حال و هوای کوچه، غم‌آلود و درهم است
پرچم به اهتزاز درآمد، محرّم است

می‌گرید آسمان و زمین، در مُحَرّمت
طوفانی از حماسه به پا می‌کند غمت

ابلاغ می‌کنند به یاران، سلام تو
قد می‌کشند باز علم‌ها، به نام تو

هر جا که نام توست، مکانِ فرشته است
بر هر کتیبه‌ای که ببینی، نوشته است

«باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است»

باید در این حسینیه، از خود سفر کنیم
باید در این مقام، شبی را سحر کنیم

با کاروان گریه، مسافر شدم تو را
امشب در این حسینیه زائر شدم تو را

تا گفتم «اَلسّلامُ عَلیکُم» دلم شکست
نام حسین، بند دلم را، زِ هم گسست

دیدم که ابرهای جهان، گریه می‌کنند
در ماتمت زمین و زمان، گریه می‌کنند

دیدم «عزای اشرف اولاد آدم است»
دیدم «سرِ ملائکه بر زانوی غم است»

رفتم که شرح عصمتِ «ثارُ اللَّهی» کنم
چیزی نمانده بود که قالب تهی کنم

خورشید رنگ و بوی تغیّر گرفته بود
تنگ غروب بود و فلک گُر گرفته بود

ای تشنه‌کام! بود و نبود تو را چه شد؟
سقّایِ یاس‌های کبودِ تو را چه شد؟

بر اوج نیزه‌ها، کلمات تو جاری است
این قصّه، قصّهٔ تَبَر و اُستواری است

ای اسم اعظمت به زبانم، عَلَی الدَّوام
ما جاءَ غَیرُ اِسمُکَ فی مُنتَهَی الکَلام

آیین من تویی، که تویی دین راستین
بَل ما وَجَدتُ غَیرَکَ فی قَلبِیَ الحَزین

آن بحر پر خروش، دگر بی‌خروش بود
خورشید تکّه تکّهٔ زینب، خموش بود


عباس شاه زیدی


ادامه مطلب


با حلول ماه محرم، ماه حماسه و شجاعت و فداکاری آغاز شد؛ ماهی که خون بر شمشیر پیروز شد، ماهی که قدرت حق، باطل را تا ابد محکوم و داغ باطل بر جبهه ستمکاران و حکومتهای شیطانی زد، ماهی که به نسلها در طول تاریخ، راه پیروزی بر سر نیزه را آموخت، ماهی که شکست ابرقدرتها را در مقابل کلمه حق به ثبت رساند، ماهی که امام مسلمین، راه مبارزه با ستمکاران تاریخ را به ما آموخت، راهی که باید مشت گره کرده آزادیخواهان و استقلال طلبان و حق گویان بر تانکها و مسلسلها و جنود ابلیس غلبه کند و کلمه حق، باطل را محو نماید. امام مسلمین به ما آموخت که در حالی که ستمگر زمان بر مسلمین حکومت جائرانه می کند، در مقابل او اگر چه قوای شما ناهماهنگ باشد بپاخیزید و استنکار کنید و اگر کیان اسلام را در خطر دیدید، فداکاری کنید و خون نثار نمایید...

اکنون که ماه محرم چون شمشیر الهی در دست سربازان اسلام و روحانیون معظم و خطبای محترم و شیعیان عالی مقام سید الشهداء - علیه الصلاة و السلام - است، باید حد اعلای استفاده از آن را بنمایند، و با اتکا به قدرت الهی، ریشه های باقیمانده این درخت ستمکاری و خیانت را قطع نمایند؛ که ماه محرم، ماه شکست قدرتهای یزیدی و حیله های شیطانی است. مجالس بزرگداشت سید مظلومان و سرور آزادگان که مجالس غلبه سپاه عقل بر جهل و عدل بر ظلم و امانت بر خیانت و حکومت اسلامی بر حکومت طاغوت است، هر چه باشکوهتر و فشرده تر بر پا شود، و بیرقهای خونین عاشورا به علامت حلول روز انتقام مظلوم از ظالم، هر چه بیشتر افراشته شود.

(صحیفه امام؛ ج 5، ص 75)


معنای جمله کل یومٍ عاشورا و کل ارضٍ کربلاء:

این کلمه «کُل یَوْمٍ عَاشُورَا و کُل أَرْضٍ کَرْبَلاء» یک کلمه بزرگی است که اشتباهی می فهمند. آنها خیال می کنند که یعنی هر روز باید گریه کرد! لکن این محتوایش غیر از این است. کربلا چه کرد، ارض کربلا در روز عاشورا چه نقشی را بازی کرد، همه زمینها باید آن طور باشند. نقش کربلا این بود که سید الشهداء - سلام الله علیه- با چند نفر جمعیت و عدد معدود، آمدند کربلا و ایستادند در مقابل ظلم یزید و در مقابل دولت جبار. در مقابل امپراتور زمان ایستادند و فداکاری کردند و کشته شدند، لکن ظلم را قبول نکردند، و شکست دادند یزید را. همه جا باید این طور باشد. همه روز هم باید این طور باشد. همه  روز باید ملت ما این معنا را داشته باشد که امروز روز عاشوراست و ما باید مقابل ظلم بایستیم؛ و همین جا هم کربلاست و باید نقش کربلا را ما پیاده کنیم، انحصار به یک زمین نداشته؛ انحصار به یک افراد نداشته. قضیه کربلا منحصر به یک جمعیت هفتاد و چند نفری و یک زمین کربلا نبوده. همه زمینها باید این نقشه را اجرا کنند، و همه روزها غفلت نکنند.


امام خمینی رضوان الله تعالی علیه


ادامه مطلب


مدح مولا، زینت بخش دلها و دفترهاست. کمتر شاعرى مى توان یافت که دست کم جرعه اى از خم غدیر ننوشیده، جان تشنه اش حلاوت حلالِ عشق علوى ـ این شراب طهور ـ را نچشیده باشد. نه تنها شعراى بزرگ عرب ـ از حسان بن ثابت و کمیت اسدى و دعبل خزاعى گرفته تا سید حیدر حلّى و بولس السلامه و ازرى کبیر، که شاعران حقجو و حقیقت گو هم از هر نژاد و زبان به اصالت این برکۀ با برکت و به زلالى این چشمۀ جوشان شهادت داده اند. در این میان شاعران پارسى گوى نیز به حقانیّت غدیرخم گواهى داده و گاه با سرودن چکامه هاى فاخر و بلند، و غدیریّه هاى غرّا و رسا، گوى سبقت از همگنان ربوده اند؛ چرا که ایرانیان مسلمان را از همان نخست به على و آل پاکش گرایشى دیگر و برتر، ارادتى فزونتر و بهتر بود و شاعران بزرگ و بیدار هم که همیشه زبان گویاى ملّت و مردم بوده اند مردمان مسلمان را به همین گرایش سفارش مى کردند چنان که «معروفى بلخى» از سرآمد شعراى ایران رودکى سمرقندى چنین حکایت کرده است:

از رودکى شنیدم استاد شاعران    کاندر جهان به کس مگرو جز به فاطمى1
وچنان است که بهار، ملک الشعراى خراسان گفته است:
گرچه عرب زد چو حرامى به ما    داد یکى دین گرامى به ما
گرچه زِ جور خلفا سوختیم    زآل على معرفت آموختیم2
گفتنى است که پیشترها دانشمند خبیر علاّمه امینى غدیریّه هاى بسیارى را، که از همان روز نخست در محضر پیامبر اسلام(ص) خوانده مى شده و قرن به قرن در طول تاریخ اسلام توسط دانشمندان و شاعرانِ بنام به زبان عربى سروده شده بود، از لابه لاى متون و منابع بیرون کشیده و در اثر سترگ خود «الغدیر» منتشر ساخته بود پس از او نیز شاگردان و تربیت یافتگان در مکتب پربارش در تکمیل و تداوم آن کوشیده اند که نتایج برخى از آن کوششها هم اکنون انتشار یافته3 و بعضى دیگر نیز در دست اقدام و انتشار است4. به همین دلیل نیازى نیست در این مقاله به غدیریّه هاى عربى پرداخته شود؛ گستره این کار بسیار بیشتر از آن است که در این مجال اندک بگنجد، زیرا صدها قصیده بلند بویژه پس از انتشار «الغدیر» توسط ارادتمندان ساحت قدس علوى سروده شده و انتشار یافته است، تا آنجا که مى توان گفت کمتر دانشمند و شاعرى را مى توان یافت که قصیده یا قصایدى در توصیف و یادکرد غدیر نسروده باشد؛ حتى آنان که هیچگاه به شاعرى شناخته نشده بودند و کسى از آنان بیت شعرى نشنیده بود، غدیریه هایى سروده اند؛ شاعرانى که در میانشان از مرجع تقلید و فقیه و حکیم و عارف گرفته تا خطیب و ادیب و نویسنده و شاعران پرآوازه هم دیده مى شود و گردآورى این همه خود گروهى از ادیبان و شاعران را مى طلبد تا کارى را همانند و همسان «الغدیر» پى ریزند.
بجاست که همین کار با همان ترتیب «الغدیر» درباره غدیریّه هایى که به زبانهاى دیگر غیر از عربى، بویژه فارسى سامان داده شود. با اینکه بسیارى از متون و دیوانهاى پیشینیان به صورت کامل در دسترس نیست و از گزند روزگاران در امان نمانده و بسیارى دیگر نیز همچنان به صورت نسخه هاى خطّى در کتابخانه هاى جهان خاک مى خورند، باز مشکل مى توان دیوانى را یافت که از نام امیرالمؤمنین على(ع) و مدح مولاى غدیرخم محروم مانده باشد.
براى اثبات این سخن کافى است تا گلگشتى در آثار چهار شاعر بزرگ ایران یعنى فردوسى، سعدى، مولوى و حافظ داشته باشیم. حماسه سراى بزرگ باستان حکیم ابوالقاسم فردوسى (م411ق) گوید:


چه گفت آن خداوند تنزیل و وحى   

خداوند امر و خداوند نهى


که من شهر علمم، علیّم در است   

درست این سخن گفت پیغمبر است


گواهى دهم کاین سخن را ز اوست   

تو گویى دو گوشم به آواز اوست


اگر چشم دارى به دیگر سراى   

به نزد نبى و وصى گیر جاى


منم بندۀ اهل بیت نبى   

ستایندۀ خاکِ پاى وصى


خود آن روز نامم به گیتى مباد   

که من نام حیدر نیارم به یاد


بر این زادم و هم بر این بگذرم   

یقین دان که خاک پىِ حیدرم



حکیم طوس، چنان که از ابیات بالا نیز پیداست، هرگاه از امام على(ع) یاد مى کند بیش از هر وصف دیگر به «وصایت» تکیه مى کند و همیشه با تأکید صریح، حضرتش را «وصىّ» مى نامد که همین خود مى تواند حاکى از اعتقادى باشد که فردوسى بى گمان به حقانیّت غدیر داشت.
از فردوسى که بگذریم به ترتیب تاریخى مى رسیم به جلال الدین محمّد مولوى (م670ق) که در دیوان شمس تبریزى خویش گوید:


تا صورت پیوند جهان بود على بود   

تا نقش زمین بود و زمان بود على بود


شاهى که ولى بود و وصى بود على بود   

سلطان سخا و کرم و جود على بود …


آن شیر دلاور که ز بهر طمع نفس   

در خوان جهان پنجه نیالود على بود


آن کاشف قرآن که خدا در همه قرآن   

کردش صفت عصمت و بستود على بود


آن عارف سجّاد که خاک درش از قدر   

از کنگره عرش برافزود على بود


آن شاه سرافراز که اندر ره اسلام   

تا کار نشد راست نیاسود على بود


آن قلعه گشایى که در قلعه خیبر   

بر کَند به یک حمله و بگشود على بود


چندان که در آفاق نظر کردم و دیدم   

از روى یقین در همه موجود على بود


این کفر نباشد سخن کفر نه این است   

تا هست على باشد و تا بود على بود


ملاى رومى در این غزل، مولا على(ع) را مانند شاعرى شیعى با اوصاف و امتیازهایى چون: «ولى»، «وصى» و «معصوم به نصّ قرآن» مى ستاید. او در ضمن رباعیات خود چنین مى گوید:


رومى، نشد از سرّ على کس آگاه   

زیرا که نشد کس آگه از سرّ الاه


یک ممکن و این همه صفات واجب   

لاحول ولا قوّة الاّ باللّه


مولوى در دفتر اوّل از مثنوى معنوى گوید:


از على آموز اخلاص عمل   

شیر حق را دان منزّه از دغل


در غزا بر پهلوانى دست یافت   

زود شمشیرى برآورد و شتافت


او خدو انداخت بر روى على   

افتخار هر نبى و هر ولى


در ادامه همین مثنوى گوید:


در شجاعت شیر ربّانیستى   

در مروّت خود که داند کیستى…


اى على که جمله عقل و دیده اى   

شمّه اى واگو از آن چه دیده اى


تیغ حلمت جان ما را چاک کرد   

آب علمت خاک ما را پاک کرد


باز گو دانم که این اسرار هوست   

زانکه بى شمشیر کشتن کار اوست…


بازگو اى بازِ عرش خوش شکار   

تا چه دیدى این زمان از کردگار؟


چشم تو ادراک غیب آموخته   

چشمهاى حاضران را دوخته…


راز بگشا اى على مرتضى   

اى پس از سوء القضا حسن القضا…


چون تو بابى آن مدینه علم را   

چون شعاعى آفتاب حلم را


باز باش اى باب رحمت تا ابد   

بارگاه ما له کفواً احد


در دفتر ششم مثنوى نیز به تفسیر حدیث من کنت مولاه فعلىّ مولاه مى پردازد و مى گوید:


زین سبب پیغمبر با اجتهاد   

نام خود و آن على مولا نهاد


گفت هر کس را منم مولا و دوست   

ابن عمّ من على مولاى اوست


کیست مولا آن که آزادت کند   

بند رقیّت ز پایت بر کَند


چون به آزادى نبوّت هادى است   

مؤمنان را ز انبیا آزادى است


اى گروه مؤمنان شادى کنید   

همچو سرو و سوسن آزادى کنید


پس از مولوى مى رسیم به شیخ مصلح الدین سعدى شیرازى (م690ق) و مى بینم که وى نیز کسى از اصحاب پیامبر(ص) را مانند على(ع) نستوده است:


جوانمرد اگر راست خواهى ولى است   

کرم پیشه شاه مردان على است



سعدى در این بیت از امیرمؤمنان(ع) با نام «ولى» یاد مى کند. او در ضمن قصیده اى حضرتش را «سردار اتقیا»، «معصوم مرتضى» و… مى نامد:
کس را چه زور و زهره که وصف على کند   

جبّار در مناقب او گفته: «هل اتى…»


دیباچهّ مروّت وسلطان معرفت   

لشکرکش فتوّت و سردار اتقیا


فردا که هر کسى به شفیعى زنند دست   

ماییم و دست و دامن معصوم مرتضى


مرحوم قاضى نور اللّه شوشترى از کتاب «خلاصة المناقب» مولانا نورالدین جعفر بدخشى قصیده اى از قصاید سعدى را نقل مى کند که در ضمن آن سعدى گوید:


به آن روزى که وحى آمد نبى را   

که از پالان اشتر ساخت منبر


که بعد از مصطفى در کلّ عالم   

نَبُدْ فاضلتر و بهتر ز حیدر


پس از احمد امام حق على دان   

که بود او نفس معصوم مطهّر


پس از سعدى به شاعر عارف،حافظ شیرازى (م792ق) مى رسیم و مى بینیم که لسان الغیب نیز همین نوا را مى نوازد و مى گوید:


مردى ز کَنَندۀ درِ خیبر پرس   

اسرار کرم ز خواجه قنبر پرس


گر تشنۀ فیض حق به صدقى حافظ   

سرچشمه آن ز ساقى کوثر پرس


و در غزلى که زبان زد خاص و عام است چنین گوید:


اى دل غلام شاه جهان باش و شاه باش   

پیوسته در حمایت لطف الاه باش


از خارجى هزار به یک جو نمى خرند   

گو کوه تا به کوه منافق سپاه باش …


آن را که دوستى على نیست کافر است   

گو زاهد زمانه و گو شیخ راه باش


امروز زنده ام به ولاى تو یا على   

فردا به روح پاک امامان گواه باش


و در قصیدۀ نخست که دیباچه دیوان نیز به حساب مى آید چنین گوید:


…نوشته بر در فردوس کاتبان قضا   

نبى رسول و ولى عهد حیدر کرّار


امام جنّى و انسى على بود که على   

ز کل خلق فزونست از صغار و کبار


على امام و على ایمن و على ایمان   

على امین و على سرور و على سردار…


على ز بعد محمّد زِ هر که هست بِه است   

اگر تو مؤمن پاکى بکن بر این اقرار…


به حقّ دین محمّد بخون پاک حسین   

به حقّ مردم نیک از مهاجر و انصار


که نیست دین هدى را به قول پاک رسول   

امام، غیر على بعدِ احمد مختار


این رباعى معروف نیز زینت بخش دیوان حافظ است:


قسّام بهشت و دوزخ آن عقده گشاى   

ما را نگذارد که درآییم زپاى


تا کى بود این گرگ ر بایى، بنماى   

سر پنجه دشمن افکن اى شیر خداى


حافظ شیرازى در این اشعار به پیروى از احادیث معتبر و روایتهاى متواتر، امام على(ع) را «ساقى کوثر»، «کننده در خیبر»، «سرچشمه فیض حقّ»، «ولىِّ عهدِ رسول(ص)»، «امامِ انس و جنّ»، «پس از محمّد(ص) از همه برتر و افضل»، «قسّام بهشت و دوزخ»، «شیر خدا» و بالاخره، «به قول پاک رسول(ص) تنها امام اسلام پس از احمدِ مختار(ص)» مى داند.


ادامه مطلب


آمدم بر در امامی که مَلَکش می دهد نگهبانی

آمدم تا بخواندم از لطف بر سرِ سفره اش به مهمانی


آمدم تا شبیه آهوئی بگذارم سرم به دامانش
تا رهانَد دل غمینم را از غم و غصه و پریشانی

عشق اذنِ دخول می خواند تا به باب الجواد می آید                                                                                                                  
دیده هرکس در آمد از این در حل شده مشکلش به آسانی

ابتدا دل به راه می افتد می کشد پَر کبوتر احساس
لطف حق عاشقان کویش را اینچنین می کند فراخوانی

ماه برگِردِ گنبدش هر شب می زند با ستاره ها پرسه 
آفتاب از کنار ایوانش می دمد بهرِ پرتو افشانی

چشم در صحن با صفای حرم ایستاده به گوش با صد شوق    
 تا ز نقاره خانه اش هر روز بنوازند کوس سلطانی

آفتاب نگاه او امشب باز هم ذرّه پروری کرده 
دست مهرش گرفته دستم را در میان صفوف طولانی

گوهرِ اشکِ چشمِ زائرها بین شُکر و شکوه درد و نیاز  
در کنارِ ضریحِ  زرکوبش  کرده هر دیده را چراغانی

غرقِ آئینه کرده اند از شوق سقف های رواق و ایوانش
چشم هائی که خیس احساس اند خاصه هنگام « لاله گردانی »

عشق در روضۀ منوّره اش در صف انتظار می ماند                                                                                                                            
تا بخواند نماز حاجت را ، تا کند لحظه ای غزلخوانی

همه دانند و کس ندانسته رازِ اعجازِ پنجره فولاد
که به یک قطره التماس آنجا  بُرده از هر دلی پریشانی

ابرِ دستش به دشت تنهائی لاله های امید پرورده
آسمانِ نگاه مستان را هر دم از شوق کرده بارانی

با چنین آستان قدسی که در خراسان خدا بنا کرده
 جای دارد که رو بگرداند دیگر از هر بهشت ، ایرانی

حتم دارم که کعبه می بیند شوکتِ کعبۀ خراسان را
حتم دارم که مکه می گوید : کاشکی می شدم خراسانی

علی اکبر شجعان


ادامه مطلب

بداهه سرائی شاعران انجمن ادبی شهید رابع استهبان در مدح ومنقبت امیرالمؤمنین علی علیه السلام با اقتفا به بیتی از غزل آقای مهدی رحیمی
___________
(روزی شعار کل جهان میشود علی
ذکر تمام سینه زنان میشود علی)

وقت اذان و لحظه ی افطار روزه دار
طعم رطب به روی زبان میشود علی

وقتی خدای عزوجل یاعلی زند
ذکر تمام کون و مکان میشود علی

بر منبر خطابه و نطق و سخنوری
در بین خلق امیر بیان میشود علی

وقت نماز عشق ز گلدسته های شهر
گیرائی صدای اذان میشود علی

در لحظه ی خطیر عبور از پل صراط
از بهر شیعه خط امان میشود علی

وقتی که ظلم کل جهان را فرا گرفت
تنها امید خلق جهان میشود علی

مظلوم اگر که داد تظلم برآورد
فریاد خواه و دادستان میشود علی

جاری شود به روی لبم عاشقانه ها
یعنی همیشه ورد زبان می‌شود علی

در کارگاه خلقت اگر نیک بنگری
عالم شوند پیکر و جان میشود علی

مظلوم اگر که اشک بریزد ، خدا گواست
اندوهگین و دل نگران میشود علی

فردوس اگر که میکده و باده کوثر است
با این حساب پیر مغان میشود علی

در زیر بار ماتم جانکاه فاطمه
کوهست که ز غصه کمان میشود علی

با آنکه صاحب دل نرم است و مهربان
سنگ صبور غمزدگان میشود علی

در کوفه و مدینه به ویرانه های شهر
همسایه ی شکسته دلان میشود علی

در کام خشک تشنه لبان آب خوشگوار .
در سفره نیز برکت نان میشود علی

در مکه ی مکرمه ، در لحظه ی ظهور
ذکر لب امام زمان میشود علی

در (لیله المبیت ) به جای رسول عشق
آماده بهر دادن جان میشود علی

افتاده را به لحظه ی برخاستن ز جا
یاری رسان و تاب و توان میشود علی

در پیش دوست خاضع و درپیش دشمنان
آتشفشان, در فوران میشود علی

وقتی دلی شکسته و جانی رهاشده
بیت الحرام دلشدگان میشود علی

ازکودکی به تک تک ما یاد داده اند
در پای خسته تاب و توان میشودعلی

آن لحظه که امام زمان میکند ظهور
همراه ذوالفقار عیان میشود علی

لبریز از طراوت و سرشار از صفاست
وقتی به جان خسته نشان میشود علی

تا درد دل شروع شود از دو چشم تو
چون اشک در دو دیده روان میشود علی

با یاد اشک های تو و شانه های تو
صدها بهار و باغ خزان میشود علی

گلواژه های عاشقی و عاشقانه ها
گل پونه های باغ جنان میشود علی

گر انعکاسِ رحمت وعشق خدا شود
جام جهان نما و جنان می شود علی

روز جزا که خلق جهانند بی پناه
آنجا پناه خلق جهان میشود علی

ای دل بیا و تا به ابد روزه دار باش
وقتی که معنی رمضان میشود علی

فریاد می زند گلوی شعر عشق ما :
هنگام حشر ناجی مان می شود علی

باید هزار مرتبه کوبید بر درش
وقتی که زنگ درب جنان می شود علی

هرجا دلی شکسته شود زیربار جور
داده نشان که دل نگران میشود علی

گوشه نشین چادر هیئت شود دلم
با لحن عاشقانه بیان می شود علی

شادم که پیش چشم دلم غم گرفته ام
در لحظه های سخت عیان میشود علی

سنگ عیار سنجش اعمال شیعیان
مولود کعبه، ذکر زبان می شود علی

سر منشأ شجاعت و فضل و امامت است
جان است و جان کل جهان می شود علی

سرچشمه وجود علی ذات سرمد است
در بین این کرانه عیان می شود علی

زهرا فقط بهانه ی شور و نشاط اوست
با شور این بهانه جوان می شود علی

گفتم علی خداست ، ولی نه خدای نیست
قبله نما و قبله نشان می شود علی

در هر کجا کویر غم و رنج و سختی است
چون چشمه سار عشق روان می شود علی
__________

بداهه سرایان:

نادررستگارمند

علی اکبر شجعان
سیدعلیرضا معزی
محمد جعفر پور
خانم جواهریان
حقیقی حقیقی
محمد خانی

-------------------------------

 سایر بداهه سرایی های انجمن: http://rabe4.rzb.ir/Forum/Post/845

 

بداهه سرائی شاعران انجمن ادبی شهید رابع

بمناسبت فرا رسیدن ایام ماه مبارک رمضان 400/1/24

_______________

 

شب طی شد وهنگام سحر، وقت اذان شد

برخیز که هنگامه ی ماه رمضان شد

 

یک سال دگر طی شد و با سر زدن ماه
یک بار دگر چهره ی ایام جوان شد

 

ایام دل آشفتگی دوست گذشت و
هنگام پریشانی چشمان روان شد

 

انگارزمین رنگ به رخساره ندارد
انگار که خورشید دچار فوران شد

 

شد فصل بهار و گل و گلزار و طبیعت
آسوده ز رنج و غم تاراج خزان شد

 

با دیدن رخسار طربناک گل سرخ
ابر آمد و از شوق و شعف اشک فشان شد

 

معشوق من از چهره برافکند نقاب و...
بر بام بلند رمضان ماهنشان شد

 

بگذشت نسیم سحر از باغ بهشت و
لبریز ز عطر رمضان کون و مکان شد

 

شد باز در میکده و سرخوش و سرمست
ساقی نفسی همنفس دُرد کشان شد

 

صد شکر که یک بار دگر جام دل ما
لبریز شراب نگه پیر مغان شد

 

(بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه) *
هر کس به زبان دل خود مرثیه خوان شد

 

معشوقه به یک چشمک و ابروی اشاره
دور از نظر خلق به ما نامه رسان شد

 

از کوچه ی پر پیچ و خم گیسوی دلدار
بگذشت نسیم سحر و مشک فشان شد

 

یار آمد و پیش قدمش سرو به پا خاست
یار آمد و غنچه ز شعف جامه دران شد

 

یار آمده و شهر پر آشوب دل ما
امروز پر از راحتی و امن و امان شد

 

دعوت شده مخلوق به مهمانی یزدان
رضوان خدا باز، به روی همگان شد

 

آمد مه قرآن و مه روزه دگر بار
شد باز در رحمت و شیطان نگران شد

 

آمد زخداوند ندا بر همه عالم
شد بسته در دوزخ و مفتوح جنان شد

 

بخشید خداوند گناه همه ی خلق
این لطف خدا شامل هر پیر و جوان شد

 

گردید زمین باز به دور خودش امسال
ماه رمضان آمد و اعجاز زمان شد

 

لرزید دلم وقت اذان وقت مناجات
با لرزه دل چشم دچار غلیان شد

 

هنگامه ی افطار رسیده است و خداوند
داده است براتی و دگر وقت امان شد

 

صحرای دلم سبز شد اما ز غم دوست
چون رودم واز گونه ی من اشک روان شد

 

من ماندم وآن گونه ی نمناک به شبها
این عالم وغمها که همه همدمِ جان شد

 

هنگامِ سحر بر سرِ سجادِه ای ازنور
بارید غزل تا که به هنگامِ اذان شد

 

هر جمعه نشستم به امیدی که بیاید
یاری که قدم از غم هجرش چو کمان شد

 

بادیدن رخساره ی آن ماه دل آرا
گفتندکه اغازوطلوع رمضان شد
_____________

 

بداهه سرایان:

 

علی اکبر شجعان

نادر رستگارمند
محمد جعفر پور
غلامعلی آهسته
اکبر نصراله زاده
علی اکبر باقری
خانم حقیقی
جواهریان
محمدخانی

----------------------------------------------

سایر بداهه سرایی های انجمن: http://rabe4.rzb.ir/Forum/Post/845


بداهه سرایی شاعران انجمن ادبی شهید رابع استهبان

شنبه 99/9/15
:::::::::◇◇◇:::::::

 

از بس که نشستیم در اندیشه دیدار

آیینه ترک خورد و تو انگار نه انگار

از بس که فشردیم به دندان جگر خویش
شد سینه ما از غم تو مخزن اسرار

چشم از چه ببندم که در این مدت کوتاه
گویند بهشت است تماشای رخ یار

تا کی به کشد رنج جهان یکسره بر دوش
وای از دل آشفته و داد از دل بیمار

در عشرت و نازند رقیبان همه ای غم
ماییم و تو همسایه دیوار به دیوار

خورشید زخجلت به پس کوه فرو رفت
تا آمدی و ماه رخت گشت پدیدار

آتش بکشد چشم‌تو هر ایل و تباری
با این مژه هایی که جهان بسته به رگبار

تا کی بکشد ناز تو را این دل عاشق
دست از دل آشفته ی طوفان زده بردار

در حسرت دیدار تو عمری به سر آمد
ای کاش ببینیم وفایی ز تو دلدار

دیوانه شدیم از غم هجران تو جانا
انگشت نما گشته ی هر کوچه و بازار

من باز کنم روزه خود را چو بیایی
از شهد شکر ریز لبت موقع افطار

تا وقت سحر تنگ در آغوش که بودی
وقتی که تنم در تب غم بود گرفتار

در حسرت دیدار تو عمرم به فنا رفت
ای دلبر شیرین سخنم یار وفادار

در فکر بنا کردن یک خانه امنم
ابزار من این عشق و دو چشمان تو معمار

هر لحظه شررهاست به دل از غم رویت
آزاد نما از قفس این مرغ گرفتار

از تیر غمت گشته دو تا قامت زارم
بر حال دلم کن نظری حضرت دادار

دیروز به یاد رخ تو مست و غزل خوان
رفتیم من‌و بلبل شوریده به گلزار

آنان که وضو از می چشم تو گرفتند
هستند در این دایره مشتاق سر،دار

صاحب نظری داده مرا مژده ز پیکی
از سوی نسیم آمد و باروی خریدار

افسرده و پژمرده شدیم از غم رویت
رحمی بنمابر من افسرده تب دار

تابانده ای آن زلف چلیپایی و چندی است
در پیچ و خم زلف تو هستیم گرفتار

عشق تو بسی شعله زند بر دل زارم
شادم به امید تو و از عشق تو سرشار

صد درد به جانم زده دوری و صبوری
هستی تو طبیب دل و من هم شده بیمار

ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
دست از سر این عاشق بی‌عاطفه بردار

هرگز به امید رخ ماه تو نخفتیم
هستیم به امید وصالت همه بیدار

گشتیم همه شهر شما را و ندیدیم
نه یوسف مصری نه خریدار به بازار

چندیست خدایا پدرم خانه نشین است
از غصه بیکاری و از ترس طلبکار

بیهوده زدم گوهر خود را به سر سنگ
قربانی چشمت شده ام یار وفادار

یارب برسان گمشده‌ام را به سلامت
تا جان سپرم در قدمش موقع دیدار

بگشای گره از سر زلفت که در این شهر
خلقی به سر زلف تو گشتند گرفتار

در حلقه موهای سیاهت چو اسیری
زنجیرشده گیسویت ای یار وفا دار

رفتی ز برم دلبر و بعد از تو قرینم
با گوشه تنهایی و با چشم گوهر بار

ای کاش بمانی و بمانی و دوباره
من نیز رها گردم از این وضع اسف‌بار

ای کاش که هرگز نرسد وقت جدایی
حالا که شده قسمتمان لحظه ی دیدار

::::::◇◇◇◇::::::
بداهه سرایان
آقایان:
علی اکبر شجریان
نادر رستگار مند
محمد کربلایی
غلامرضا مهدوی آزاد
سید رضا جمالی
سید علیرضا معزی
محمد جعفرپور
وحید معصومی
هادی حلیمی
هاشم نقدی
رسول کریمی

خانم ها:
جواهریان
محمدخانی
ساداتی حقیرالسادات
اسدی

:::::◇◇◇::::::

 

انجمن ادبی شهید رابع استهبان

پاییز 99


ادامه مطلب

گردهم آئی هفتگی

شاعران انجمن

درباره ما

سلام به سایت ادبی شهید رابع استهبان خوش آمدید. محتوای این سایت و انجمن ادبی آن سروده ها و مطلب های ادبی ارسال شده جمعی از فرهیختگان و شاعران گرامی است؛ شماهم به این جمع بپیوندید و مطلب هاو نظرهای ارزشمند خود را برای دیگران وبرای بهینه سازی سایت ارسال کنید. استفاده از اشعار با درج لینک و نام شاعر آزاد است. امام صادق(ع) فرمودند : ما قالَ فینا قائِلُ بَیْتَ شِعْرٍ حَتّی یُؤَ یِّـدَ بِرُوحِ الْقُدُسِ : هیچ شاعر ی در حق ما شعر نگفت مگر اینکه با روح قدسی تایید و یاری شد: وسایل الشیعه ، ج 1 ص 467) مقام‌ معظم رهبري، حضرت آيت‌الله العظمي امام خامنه‌ای فرمودند : «شعر، ثروتی ملی، عظیم و پر ثمر برای کشور است» و «باید با ایجاد این ثروت بزرگ روز به روز آن را افزایش داد و برای نیازهای کشور از آن استفاده ی بهتر و برتر کرد». کاروان شعر در کشور با سرعت، دقت و جهت گیری درست به پیش می رود ؛ با استمرار این حرکت، کشورِ عزیزِ ایران باردیگر هدیه ای ارزشمند به تمدن و فرهنگ جهانی و خصوصاً این منطقه، اهدا خواهد کرد. شعر علاوه بر اینکه ظرفی برای بیان احساس شاعرانه است باید در خدمت ارزشها باشد و شاعر در عمل به وظیفه و مسئولیت خود، این نعمت بزرگ الهی را در خدمت به دین، اخلاق، انقلاب و معرفت افزایی قرار دهد. شعر می تواند به "معرفت دینی و اخلاق مردم" و "حرکت انقلابی ملت" خدمت کند و این کار حتی با یک یا دو بیت شعر انقلابی،‌اخلاقی و معرفتی در یک غزل محقق می شود و تأثیر می گذارد. قالب شعر نمی تواند نسبت به مسائل موجود کشور بی تفاوت باشد یا از آن صرف نظر کند. + خاندان شهید رابع اصطهباناتی : پدر وی «ملاعبدالمحسن» فرزند مرحوم «ملاباقر» فرزند «ملا سراج الدین» بود و پدر و جد پدری اش در جرگه افرادی بودند که در زمان حمله افغانها به اصطهبان، کشته شدند.[۱] تحصیل : وی در ۱۲ سالگی با راهنمایی دایی‌اش به شیراز رفت و هشت سال در مدرسه منصوریه درس خواند. در سال ۱۲۴۶ به تهران رفت و شاگرد استادانی مانند آقا علی حکیم (مدرس)، محمدرضا حکیم قمشه‌ای، میرزا ابوالحسن جلوه، ملاعلی کنی، سید مهدی قزوینی نجفی و مولی محمدتقی هروی بود. در سال ۱۲۵۸ دوباره به شیراز رفت. به علت درگیری با قوام الملک (حاکم وقت فارس) به سامرا تبعید شد و در درس میرزای شیرازی شرکت کرد و از او اجازه اجتهاد گرفت. پس از فوت میرزای شیرازی به نجف رفت و حوزه فلسفی آنجا را پایه‌گذاری کرد. او علوم مختلف از جمله فقه و احکام را با زبان شعر بیان می‌کرد و رساله احکام دین او مشتمل بر هزار بیت شعر بود. در ریاضی و شاخه‌های آن دستی داشت و مقالات مختلفی در این زمینه از او مانده است. در پزشکی بیشتر به پیشگیری و رعایت بهداشت و نظافت محیط توجه داشت و می‌گفت: «من رسماً طبیب نیستم، ولی هزاران تن را به طریق بهداشت معالجه قطعی کرده‌ام.»[۲] علامه امینی او را به جهت آنچه «نبوغ علمی» خوانده «شکافنده هسته علم و پیشتاز میدان دانش» معرفی کرده‌است.[۳] زندگی‌نامه : آیت الله اصطهباناتی در سال ۱۲۵۸ ش با دختر سید محمد حسن لاریجانی ازدواج کرد. همسرش در سال ۱۲۷۹ درگذشت. وی فرزندی به نام شیخ محمد تقی روانشاد ملقب به فیلسوف روانشاد دارد که از مجموع افکار و اندیشه‌های پدرش بخشی به همت وی با عنوان «شمه‌ای از آثار شهید رابع» تهیه و منتشر شده است. سرانجام وی در دفاع از مشروطه و رهبری قیام مردم شیراز در سال ۱۳۲۶ برابر با ۱۷ اسفند ۱۲۸۶ شهید شد و در باغ غزل حافظیه به خاک سپرده شد. آثار : احکام الدین[۴] رساله حدوث عالم[۵] مجمع المسائل[۶] رساله شمس التصاریف رساله جوابیه شاگردان : محمدجعفر آل کاشف‌الغطاء، محمدحسین غروی اصفهانی، محمدحسین کاشف‌الغطاء، هبةالدین شهرستانی، میرزا عبدالحسین ذوالریاستین، سید محمدحسن نجفی قوچانی (آقا نجفی قوچانی)، علی‌اکبر حکمی یزدی قمی، غلامرضا یزدی، سید ابراهیم حسینی اصطهباناتی (میرزا آقای شیرازی)، زین‌العابدین اسدالله مهربانی سرابی، آقا نجفی قوچانی، غلامرضا فقیه خراسانی. ----------------------------------------- پانویس : شهید رابع، آیت‌الله محمدباقر اصطهباناتی عالم مشروعه خواه، نویسنده : محمد جواد اسلامی، با تلخیص، ص۲۵–۲۷. شهید رابع، ص ۴۰ و ۴۱. شهیدان راه فضیلت، ص ۵۱۲. رساله‌ای منظوم در احکام و فرایض که هزار بیت است. در موضوع جهان هستی، حکمت و فلسفه. رساله عملیه و دربردارنده فتواهای او. منابع شبکه اطلاع‌رسانی اجتهاد جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم. گلشن ابرار. ج۷، نشر معروف، قم: ۱۳۷۸.

نظرسنجی

این سایت از دیدگاه شما...؟