گرد هم آئی هفتگی
وقتی دلی چو آینه.. زنگار می زند
آیینه با دلیل عیب ترا جار می زند
انگشت نمای عالمی وآفتاب هم
نقش تو بر کشاکش دیوار می زند
هر لحظه بوی کهنگی اَت می شود عیان
وقتی لب تو بوسه به سیگار می زند
کم کم دهان به دهان خوار میشوی وبعد
رسوایی تو بر سر بازار می زند
وقتی تو در قطار حماقت نشسته ای
بیچاره مادرت که فقط زار می زند
جانِ همان که درد ترا می خرَد بجان
تیغ ترا به قلب خود هربار می زند
همت کن وبه بوسه بشوی اشک مادرت
زیبا ترین گلی که تکیه به هر خار می زند
برچسب ها فرشته نجاتآینه زنگارزنگار میزندانگشت نمانقش توکشاکش دیوارهر لحظهلب توبوسه سیگارخوار شویرسوایی توسر بازارقطار حماقتبیچاره مادرفقط زارمی خردهمت کناشک مادرکهنگی اتبوی کهنگی
نظرات ارسال شده