گرد هم آئی هفتگی
بعد از ظهر روز عاشورا وقتی که همه یاران و اصحاب امام علیه السلام شهید شدند، ایشان از اهل بیتش خداحافظی کرده، به میدان جنگ رفت و چنین استغاثه فرمود: «هَلْ مَنْ نَاصِرٌ یَنْصُرُنِی؛ آیا یاوری هست که مرا یاری کند؟»؛ ولی کسی جواب نداد. لشکریان ابن سعد را برای آخرین بار موعظه نمود؛ اما اثر نداشت. فرمود: مردم خودتان را به کشتن ندهید! توجه نکردند. سپس فرمود: چرا میخواهید مرا بکشید؟!
گفتند: به خاطر کینهای که از پدرت در بدر و حنین داریم.
در این هنگام امام حسین علیه السلام این رجز بلند و پرصلابت را میخواند و میجنگید:
نوحه زیر تضمین ابیاتی چند از آن رَجَز است
منم آن لالۀ لب تشنه،«حسین»
==
به نبی و به علی نورِ دو عین
پسر شیر صف بدر و حنین
==
منم آن کوه که در پیش عدو
سرِ تسلیم نیاورده فرو
تیغ بگذاشته اَندم به گلو
کَفَرَ الْقَوْمُ وَ قِدْماً رَغِبُوا (1)
عَنْ ثَوَابِ اللَّهِ رَبِّ الثَّقَلَیْنِ
این گروهی که مرا از همه سو
دوره کردند به فرمان عدو
آه ! این مردم بد عهد دو رو
قَتَلُوا الْقَوْمُ عَلِیّاً وَ ابْنَهُ(2)
حَسَنَ الْخَیْرِ کَرِیمَ اْلاَبَوَیْنِ
آه ! با مردم تاریخ بگو :
این علفهای سَخیفِ لبِ جو
که نمودند به خوناب وضو
حَنَقاً مِنْهُم و قَالُوا أَجْمِعُوا (3)
اُحْشُرُوا النَّاسَ إِلَى حَرْبِ الْحُسَیْن
نیست در قلبِ من از مرگ غمی
پیشِ من پهنۀ دریاست « نَمی»
این گروهی که صف آراست هَمی
لَمْ یَخَافُوا اللَّهَ فِی سَفْکِ دَمِی(4)
لِعُبَیْدِ اللَّهِ نَسْلِ الْکَافِرَیْنَ
دشمنِ بی خبر از روزِ جزا
بهرِ من کرده به پا بَزمِ عزا
همه بر کشتنِ من گشته رضا
لا لِشَیْءٍ کَانَ مِنِّی قَبْلَ ذَا (5)
غَیْرَ فَخْرِی بِضِیَاءِ النَّیِّرَیْنِ
جُرم من چیست بجز حق طلبی
یا که احیاءِ ره و رسمِ نبی
منم آن سبطِ رسولِ عربی
خِیرَةِ اللَّهِ مِنَ الْخَلْقِ أَبِی(6)
ثُمَّ أُمِّی فَأَنَا ابْنُ الْخَیِّرَیْنِ
آه ! ای قومِ بریده ز خدا
که ندارید کمی صدق و صفا
ای در آئین شما جور و جفا
مَنْ لَهُ جَدٌّ کَجَدِّی فِی الْوَرَى(7)
أَوْ کَشَیْخِی فَأَنَا ابْنُ الْعَلَمَیْنِ
من حسینم گل دامان نبی
دارم ای قوم اگر تشنه، لبی
از بنی هاشم دارم نسبی
فَاطِمُ الزَّهْرَاءُ أُمِّی وَ أَبِی(8)
قَاصِمُ الْکُفْرِ بِبَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ
باغ خُلد است مرا ریشه و بُن
هست در سینۀ من عِلمِ لَدُن
ای سیه روز ! فراموش مکُن
فَأَبِی شَمْسٌ وَ أُمِّی قَمَرٌ (9)
فَأَنَا الْکَوْکَبُ وَ ابْنُ الْقَمَرَیْنِ
علی اکبر شجعان
(1) این قوم کافر شدند، و از سابق، از ثواب الهی، پروردگار جن و انس روی گردان شدند.
(2) این قوم علی علیه السلام، و فرزندش حسن علیه السلام را که پدر و مادرش بخشنده و کریم بودند کشتند.
(3) این قوم از روی خشم و کینه به یکدیگر گفتند: مردم را برای جنگ با حسین علیه السلام گرد آورید!
(4) از خدا نمیترسند که میخواهند برای خوشنودی عبید اللّهی که از نسل کفّار است خون مرا بریزند.
(5) میخواهند مرا بکشند، نه به دلیل گناهی که مرتکب شده باشم؛ بلکه به دلیل نسبت من به افتخارات آن دو ستاره فروزان (پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام)
(6) پدرم بهترین مخلوق خداوند است و بعد از او مادرم بهترین است، و من فرزند این دو بهترین مخلوق خداوند هستم.
(7) جدّ چه کسی مانند جدّ من است و پدر چه کسی مانند پدرم؟ من پسر این دو عَلَم هستم.
(8) فاطمه زهرا علیها السلام مادر من است و پدرم نابودکننده کفر در جنگهای بدر و حنین.
(9) پدرم خورشید و مادرم ماه است و من ستارهای هستم که فرزند این دو قمر نورانی هستم.
[۰:۰۳ قبلازظهر, ۱۴۰۱/۵/۱۵] علی اکبر شجعان شاعر: حسین جان ! فدای لب تشنه ات
بمیرم برای لب تشنه ات
===
تو ای بَحرِ جوشان آبِ حیات
که باران زده بوسه بر خاک پات
امیدِ همه در حیات و ممات
چو دریا شده دیدگان فرات
وَ گشته گدای لب تشنه ات
توئی حجت پاک ربِّ جلیل
که عالم به تو بسته دائم دخیل
نگهبان درگاه تو جبرئیل
به باغ جنان کوثر و سلسبیل
همه تشنه های لب تشنه ات
عزایت عظیم و غمت سینه سوز
جمال تو خورشید عالَم فروز
تو را کشت اگر دشمنِ کینه توز
به گوش آید از دشتِ غربت هنوز
طنینِ صدای لب تشنه ات
زده آسمان بوسه بر پای تو
شده لاله گون جمله اعضای تو
بیاد تَرَک های لب های تو
لبِ تشنه جان داد سقای تو
که بود آَشنای لب تشنه ات
شده ارباً اربا علی اکبرت
به خون خفته عباس نام آورت
در آغوش تو جان سپرد اصغرت
به کوفه ، به شامِ بلا دخترت
به پا کرد عزای لب تشنه ات
پس از قتلت ای کشتۀ بی گناه
سراسیمه دور از نگاه سپاه
سحر در دل گودی قتلگاه
بزد زینبت بوسه با اشک و آه
به رگها به جای لب تشنه ات
تو میر جوانان اهل بهشت
که داری چنین سرخی سرنوشت
غمت بذر اندوه در سینه کشت
و با جوهرِ اشکِ « محزون » نوشت
به سیما رثای لب تشنه ات
علی اکبر شجعان
برچسب ها بَحرِ جوشانآبِ حیاتخاک پاتامیدِ همهدیدگان فراتحجت پاکربِّ جلیلباغ جنانعالَم فروزکینه توزدشت غربتلب تشنهشام بلاسراسیمهاهل بهشتجوهر اشکسرنوشتبذر اندوهعلی اکبرگودی قتلگاه
نظرات ارسال شده