ما را دنبال کنید

جستجوگر

ورودی انجمن ادبی

عضویتِ سایت و انجمن

آلبومهای نماهنگها

آپلودها

موضوعات

آمارگیر

  • :: آمار مطالب
  • کل مطالب : 394
  • کل نظرات : 363
  • :: آمار کاربران
  • افراد آنلاين : 3
  • تعداد اعضا : 444
  • :: آمار بازديد
  • بازديد امروز : 44
  • بازديد ديروز : 698
  • بازديد کننده امروز : 13
  • بازديد کننده ديروز : 170
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل ديروز: 2
  • بازديد هفته : 44
  • بازديد ماه : 9,116
  • بازديد سال : 96,580
  • بازديد کلي : 1,460,260
  • :: اطلاعات شما
  • آي پي : 3.133.139.105
  • مرورگر : Safari 5.1
  • سيستم عامل :

کدهای اختصاصی

گرد هم آئی هفتگی


مأموریتِ مسلم ابن عقیل از سوی امام حسین(ع) برای گرفتن بیعت درپاسخ به دعوتِ کوفیان از ایشان:

 

این علمدارو وزیرم مسلم است

ابنِ عمّ من سفیرم، مسلم است


می فرستم پیشتان باصدامید
جملگی باحضرتش بیعت کنید

 

عاقل ودانا و اشرف برشما

از تبار حیدرآن شیر خدا

هم علمدارِ یل و یار حسین
یادگارو زاده ی بدر وحنین

 

این عمو زاده بود اِبنِ عقیل

بر شما باشد زِ مردو زن کفیل


رازِتان را در میان با او نهید

دستِ بیعت با دو دست او دهید


می سراید باشما از عشق پاک
او شجاع است و ندارد هیچ باک

 

دارد الآن برشما اِذنِ، ولی

از امامِ خود، حسین ابنِ علی


کوفیان، مسلم سُکاندارِ من است
بهترین سالار و سردارِ من است

 

"حُجَّتِ اَمرِ" ولایت برِشما

تا نویسد برمن از صبر ِشما


نامه هاتان دیده ام چندین هزار
بادوصد اِمضایِ اَشراف و کبار

 

شکوه هاتان حاکی ازبی رهبریست

کز امامت غیرِ معصومان بَریست


هان شوید آگه ز گفتارمبین

زودباشد تا کنم اصلاحِ دین

 

حُکمِ دین تنها کتاب وسنّت است

قائمِ اَمرِ خدا بی منّت است

#

چون سعید و هانی آخرنامه ها

نزدم آوردند از سوی شما

 

رَدِّ دعوت کی کنم از اُمّتَم

عِترَتِ پیغمبرِ بی مِنّتَم

 

کوفیان باوی اگربیعت کنید

خواهم آمد نزدتان با صد امید...


مهدوی

بقیه در ادامۀ مطلب...



 

(راوی):

 

چون سفیر آمد به گِردَش آمدند

دورِ اوپیر وجوان حلقه زدند

 

کُلِّ اقشار ،ازیمین واز یسار

مسلمین افزون زصدها وهزار

 

هر کدام از کوفیان با طَمطراق

غرقِ در شمشیرو خنجر بایراق


به به وچه چه ازآنان شد بلند

حامیِ فرزندِ زهرا سربلند

 

فوج فوجِ مردمان درخدمتش

منزلِ سالِم* مَحلِّ بیعتش

 

از براشان خواند، پیغام ِحسین

خطبه ها خواندند با نام حسین

 

پس رَجَزخوانی نمودندآن سران

ضمن بیعت هم قَسَم تا پایِ جان

 

مسلم از آنان لذا بیعت گرفت

ازخواص وعامی وهیئت گرفت


پس پیامی بر امامِ خود بداد

تا بیاید از برای عدل و داد:

 

کای اماما کوفیان آماده اند

قول همیاری به ما را داه اند

 

درنماز خود به مسلم اقتدا

می نمودند، تا روز ِانتها

 

#

باخبرشد چون یزید از این قیام

می گساری می نمود اندرخیام

 

با سگ وبوزینه ها مفعول بود

درقماروشُربِ می مشغول بود

 

فوراً از روی غضب پیکی نوشت

سوی آن شخص لعین ِپستِ زشت

 

هاخروشید از سر مستی وباد

بر عبیدالله آن اِبنِ زیاد

 

کای فلان ِابن فلانها زود باش

بهر ِاین فرمان به فکرسود باش

 

سویِ کوفه از همین اَلآن بتاز

آب در دستت رهاکن ،حیله باز

 

تا بدانجا یک قدم درجامزن

پس جداکن سَر، ز ِمُنکِرهای من

 

رأسِ آنهارا به نزدِ من فِرِست

تا شود ازبهرِ سگهایم خورشت

 

آن زیادِ نابکار از جا جهید

عین کرکس بر درِ کوفه رسید

 

بافریب وحیلتی بسته نقاب

ریش وموی خود نموده درخضاب

 

جایِ مولامان حسین آمد فرود

قاپِ این کوفی تباران را ربود

 

داخلِ بیت العماره جاگرفت

مثل کفتاری در آن مأوا گرفت

 

با دوصد تهدید وتطمیع وفتن...،

هم ز مأموران مخفی وعلن...،


سُست عنصُرهای کوفی راخرید

جمعی از آنان به صُــّلابه کشید

 

حیلتِ آن دون صفت شد کارگر

شیعیان ازظلم وی خونین جکر

 

خدعه کردو از شکاف فتنه ها

بهره ها بُرد ازغلاف دشنه ها

 

شدجدا خیلِ جماعت از سفیر

ازجوان وخبرگان وخُردو پیر

 

ترسُ وحشت کوفه را دربَر گرفت

مسلمِ تنها عبا بر سر گرفت

 

از پیِ آدم همی گشت و ندید

تا از آنها جملگی شد ناامید

 

نامه ای سویِ امام خود نوشت

کای عموزاده نیا در این بهشت


(شرح حال مسلم(ع) در کوفه:

 

این جماعت دوش کردند اِقتدا

در نمازی از سر ِعُجب و ریا


روز ِدیگر یک نفر برجا نبود

هرکسی رفت از پیِ سودا و سود

 

کوفیانِ بی مروّت جا زدند

اِبنِ عمّت را چه بی پروا زدند

 

در میان شهر سرگردان شدم

کوچه ها می گشتم حیران شدم

 

شهر ِکوفه از وجودم خسته شد

پس همه درها به رویم بسته

 

تشنگی تاب و توانم را برید

گشتم ازنامردمان بس ناامید

 

تاگذر افتاد بن بستی مرا

شربت آبی زیک دستی مرا

 

آن یکی پیره زنِ مهمان نوازدر

"طوعه"، منزل را به رویم کرد باز

 

درسرایش لحظه ای راحت شدم

با وضوئی سوی قدقامت شدم

 

باخدایِ خود به درگاهِ نیاز

غافل از دنیا به پا کردم نماز

 

نیمه شب فرزندِ طوعه سررسید

صیدِ خود را اندرونِ خانه دید

 

این جوانِ ناکِسِ آدم فروش

موضعِ من را گزارش کرد دوش

 

درشبیخونی سحرگه صد سوار

با یراق آمد برای کارزار

 

پس مهیّا گشتم و بالان شدم

ازنفاق ناکسان نالان شدم

 

آیه ی اِنّا اِلَیهِ راجِعون

خواندم وشمشیر خود کردم برون

 

بی حیاها وارد خانه شدند

حمله ور گشتند و دیوانه شدند

 

در دفاع دینِ حق بی چندوچون

ها فکندم دشمنان درخاک وخون

 

کوفیان باسنگ وآتش برسرم

می زدند ازپشت بام این پیکرم

 

اِبنِ عمِّ من ،میا ، کوفه میا

بی وفا این مردم پُرادّعا

 

#

زخمهائی برسرورویم زدند

جای شانه نیزه درمویم زدند

 

پس یکی«حمربن بکران»ضربه زد

برلب ودندانِ من آن بی خرد

 

اِبنِ اشعث این لعین دادم امان

تاگذارم برزمین تیغ وسنان

 

لیک دانستم که اینها خائنند

در امان هم خُلفِ وعده می کنند

 

تا کنم اتمام حجّت برعدو

تیغ کردم در غلافِ آن فرو

 

بار دیگر در امان اصرار کرد

با قَسَمهایش بدان اقرار کرد

 

پس رهاکردم زکف تیغ وسنان

خونِ لبهایم روان بود از دهان

 

اَستری آورد وگشتم من سوار

بُردَنَم نزدِ پلیدِ نابکار

 

هی جسارت کرد برمن ،او زیاد

آن زنا زاده، دَغَل، "اِبنُ الزّیاد"

 

بعد ازآن فرمان قتلم را نمود

بَکرِ ملعون هم به بام اجرانمود

 

از عمارت پیکرم کرده رها

پس فرودآمد تنِ از سر جدا

 

اِبنِ عمِ من میا کوفه میا

بی وفاینداین سگانِ بی حیا

 

#

الغرض، اِبنُ الزّیادِ پستِ دون

این سگِ مست ازسیاست پُرجنون

 

عدّه ای را با زَرِ سُرخش خرید

هرنفس کش را زبانش می بُرید

 

مثله کردو کُشت و ناخنها کشید

پایِ آن دارالماره سربرید

 

شرم از روی رسولُ اللَه نکرد

رحم برجان آلِ آلُ اللَه نکرد

 

کَلبیِ* پیرِ غلامِ  مرتضی

کشته شد این حامی دین خدا

 

دست وپاهای بسی زنجیر کرد

هم ستم بر نوجوان وپیر کرد

 

زیرِ آن دارالعماره سربرید

"هانیِ ابنِ عُروه" باموی سفید

 

یک تن از این کوفیان لب وانکرد

در ادای حقّ ما پروا نکرد

 

بی وفایند وجنانت می کنند

بابرادرهم خیانت می کنند

 

ابنِ عم من میا، کوفه میا

خدعه ها دارند این قومِ دَغا


مهدوی



* - سالم: مختاربن ابوعبیددۀ سقفی معروف به سالم بنِ مسیب (منتهی الأعمالِ حاج شیخ عباس قمی فصل چهارم --  ص366)



*- کلبی: به فرمان ابن زیاد عبدالاَعلی کلبی راکه ازشجعان کوفه بودودر روزخروج مسلم به یاری وی شتافته بود، دستگیروشهید کردند.

برچسب ها

ارسال نظر

کد امنیتی رفرش

نظرات ارسال شده


  1. عليرضا هوشمند جانباز و خادم ايثارگران :
    سلام بر پرچمدار کربلا ،سلام بر قمر بنی هاشم،سلام برفدایی حسین (ع) و سلام بر رهروان راستین کربلا

    سلام ؛ به خانه ی جانبازان والامقام خوش آمدید. ( نشانی وبلاگ http://www.janbaz-8 .blogsky.com )

    و با عنوان ساعتی پای درد دل جانبازان )

    بدینوسله باطلاع مدیران( برادران و خواهران و فرزندان گهربار در عرصه نشر فرهنگ دین و ایثار و شهادت ) محترم وبلاگها و سایت های ارزشی فرهنگ دین و ایثار و شهادت میرساند که وبلاگ فوق جایگزین وبلاگ قبلی ساعتی پای درد دل جانبازان در بلاگفا ( تا اطلاع ثانوی )گردیده است .لذا نیاز به حضور و همراهی و رهنمودات شما سروران و بزرگواران و تلاشگران خستگی ناپذیر در عرصه نشر و احیای دین اسلام و فرهنگ ایثار و شهادت دارد لذا
    منبعد جهت ارائه نظرات و حضور سبزتان به آدرس جدید

    (http://www.janbaz-8 .blogsky.com ) همین وبلاگ

    مراجعه فرمایید .

    با سپاس فراوان





    جانباز دفاع مقدس هوشمند ( مرید و خادم جامعه ایثارگران و

    خانواده معظم شهدا و شما سروران و بزرگواران )


    بهمراه مدیر و همکار بسیار ارزشمندم در این وبلاگ
    پاسخ : .
    .
    درود برشما
    آجرک الله
    خدمت رسیدم
    یاعلی



  1. رضا : سلام
    و ممنون از حضورتان
    وبسایت خوب و ارزشمندی دارید استفاده می کنم
    عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
    یاعلی
    شکلک
    شکلکشکلکشکلکشکلک
    پاسخ : .
    سلام علیکم
    خوش آمدی عزیز



  1. عليرضا هوشمند جانباز و خادم ايثارگران :
    شهید سید مرتضی آوینی

    1)الهی اگر جز سوختگان را به ضیافت عنداللهی نمی‌خوانی، ما را بسوز آنچنان که هیچ‌کس را آنگونه نسوخته باشی.

    2)شهادت پایان نیست، آغاز است، تولدی دیگر است در جهانی فراتر از آنکه عقل زمینی به ساحت قدس آن راه یابد. تولد ستاره‌ای است که پرتو نورش عرصه زمان را در می‌نوردد و زمین را به نور رب‌الارباب اشراق می‌بخشد.

    3)شهادت قلبی است که خون حیات را در شریان‌های سپاه حق می‌دواند و آن را زنده نگه می‌دارد.

    4)شهادت، جانمایه انقلاب اسلامی است و قوام و حیات نهضت ما در خون شهید است.

    5)شهید منتظر مرگ نمی‌ماند، این اوست که مرگ را برمی‌گزیند. شهید پیش از آنکه مرگ ناخواسته به سراغ او بیاید، به اختیار خویش می‌میرد و لذت زیستن را نیز هم او می یابد نه آن کس که دغدغه مرگ حتی آنی به خود او وانمی‌گذاردش و خود را به ریسمان پوسیده غفلت می‌آمیزد.
    پاسخ : .

    درود برشما
    یاحسین(ع)
    .


گردهم آئی هفتگی

شاعران انجمن

درباره ما

سلام به سایت ادبی شهید رابع استهبان خوش آمدید. محتوای این سایت و انجمن ادبی آن سروده ها و مطلب های ادبی ارسال شده جمعی از فرهیختگان و شاعران گرامی است؛ شماهم به این جمع بپیوندید و مطلب هاو نظرهای ارزشمند خود را برای دیگران وبرای بهینه سازی سایت ارسال کنید. استفاده از اشعار با درج لینک و نام شاعر آزاد است. امام صادق(ع) فرمودند : ما قالَ فینا قائِلُ بَیْتَ شِعْرٍ حَتّی یُؤَ یِّـدَ بِرُوحِ الْقُدُسِ : هیچ شاعر ی در حق ما شعر نگفت مگر اینکه با روح قدسی تایید و یاری شد: وسایل الشیعه ، ج 1 ص 467) مقام‌ معظم رهبري، حضرت آيت‌الله العظمي امام خامنه‌ای فرمودند : «شعر، ثروتی ملی، عظیم و پر ثمر برای کشور است» و «باید با ایجاد این ثروت بزرگ روز به روز آن را افزایش داد و برای نیازهای کشور از آن استفاده ی بهتر و برتر کرد». کاروان شعر در کشور با سرعت، دقت و جهت گیری درست به پیش می رود ؛ با استمرار این حرکت، کشورِ عزیزِ ایران باردیگر هدیه ای ارزشمند به تمدن و فرهنگ جهانی و خصوصاً این منطقه، اهدا خواهد کرد. شعر علاوه بر اینکه ظرفی برای بیان احساس شاعرانه است باید در خدمت ارزشها باشد و شاعر در عمل به وظیفه و مسئولیت خود، این نعمت بزرگ الهی را در خدمت به دین، اخلاق، انقلاب و معرفت افزایی قرار دهد. شعر می تواند به "معرفت دینی و اخلاق مردم" و "حرکت انقلابی ملت" خدمت کند و این کار حتی با یک یا دو بیت شعر انقلابی،‌اخلاقی و معرفتی در یک غزل محقق می شود و تأثیر می گذارد. قالب شعر نمی تواند نسبت به مسائل موجود کشور بی تفاوت باشد یا از آن صرف نظر کند. + خاندان شهید رابع اصطهباناتی : پدر وی «ملاعبدالمحسن» فرزند مرحوم «ملاباقر» فرزند «ملا سراج الدین» بود و پدر و جد پدری اش در جرگه افرادی بودند که در زمان حمله افغانها به اصطهبان، کشته شدند.[۱] تحصیل : وی در ۱۲ سالگی با راهنمایی دایی‌اش به شیراز رفت و هشت سال در مدرسه منصوریه درس خواند. در سال ۱۲۴۶ به تهران رفت و شاگرد استادانی مانند آقا علی حکیم (مدرس)، محمدرضا حکیم قمشه‌ای، میرزا ابوالحسن جلوه، ملاعلی کنی، سید مهدی قزوینی نجفی و مولی محمدتقی هروی بود. در سال ۱۲۵۸ دوباره به شیراز رفت. به علت درگیری با قوام الملک (حاکم وقت فارس) به سامرا تبعید شد و در درس میرزای شیرازی شرکت کرد و از او اجازه اجتهاد گرفت. پس از فوت میرزای شیرازی به نجف رفت و حوزه فلسفی آنجا را پایه‌گذاری کرد. او علوم مختلف از جمله فقه و احکام را با زبان شعر بیان می‌کرد و رساله احکام دین او مشتمل بر هزار بیت شعر بود. در ریاضی و شاخه‌های آن دستی داشت و مقالات مختلفی در این زمینه از او مانده است. در پزشکی بیشتر به پیشگیری و رعایت بهداشت و نظافت محیط توجه داشت و می‌گفت: «من رسماً طبیب نیستم، ولی هزاران تن را به طریق بهداشت معالجه قطعی کرده‌ام.»[۲] علامه امینی او را به جهت آنچه «نبوغ علمی» خوانده «شکافنده هسته علم و پیشتاز میدان دانش» معرفی کرده‌است.[۳] زندگی‌نامه : آیت الله اصطهباناتی در سال ۱۲۵۸ ش با دختر سید محمد حسن لاریجانی ازدواج کرد. همسرش در سال ۱۲۷۹ درگذشت. وی فرزندی به نام شیخ محمد تقی روانشاد ملقب به فیلسوف روانشاد دارد که از مجموع افکار و اندیشه‌های پدرش بخشی به همت وی با عنوان «شمه‌ای از آثار شهید رابع» تهیه و منتشر شده است. سرانجام وی در دفاع از مشروطه و رهبری قیام مردم شیراز در سال ۱۳۲۶ برابر با ۱۷ اسفند ۱۲۸۶ شهید شد و در باغ غزل حافظیه به خاک سپرده شد. آثار : احکام الدین[۴] رساله حدوث عالم[۵] مجمع المسائل[۶] رساله شمس التصاریف رساله جوابیه شاگردان : محمدجعفر آل کاشف‌الغطاء، محمدحسین غروی اصفهانی، محمدحسین کاشف‌الغطاء، هبةالدین شهرستانی، میرزا عبدالحسین ذوالریاستین، سید محمدحسن نجفی قوچانی (آقا نجفی قوچانی)، علی‌اکبر حکمی یزدی قمی، غلامرضا یزدی، سید ابراهیم حسینی اصطهباناتی (میرزا آقای شیرازی)، زین‌العابدین اسدالله مهربانی سرابی، آقا نجفی قوچانی، غلامرضا فقیه خراسانی. ----------------------------------------- پانویس : شهید رابع، آیت‌الله محمدباقر اصطهباناتی عالم مشروعه خواه، نویسنده : محمد جواد اسلامی، با تلخیص، ص۲۵–۲۷. شهید رابع، ص ۴۰ و ۴۱. شهیدان راه فضیلت، ص ۵۱۲. رساله‌ای منظوم در احکام و فرایض که هزار بیت است. در موضوع جهان هستی، حکمت و فلسفه. رساله عملیه و دربردارنده فتواهای او. منابع شبکه اطلاع‌رسانی اجتهاد جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم. گلشن ابرار. ج۷، نشر معروف، قم: ۱۳۷۸.

نظرسنجی

این سایت از دیدگاه شما...؟