گرد هم آئی هفتگی
ادامه مطلب
با گرامیداشت یاد سید آزادگان شهید ابوترابی و شهدای غریب آزاده ؛
تقدیم به آزادگان صبور و قهرمان
خسته ، با چشم تر پرستو ها
آمدند از سفر پرستوها
سالها دوختند چشمم را
منتظر پشت در پرستوها
داشتند از جفای بعثی ها
زخم ها روی پر پرستوها
با سپاه ستم درافتادند
در میان خطر پرستوها
خم نکردند در قفس حتی-
پیش دشمن کمر پرستوها
با شکیبائی و شرف کردند
شام ما را سحر پرستو ها
آمدند و دوباره آوردند
از بهاران خبر پرستوها
آتش اشتیاق را کردند
در وطن شعله ور پرستوها
نغمه دلنشین آزادی
جمله دادند سر پرستوها
با مسرت به لانه برگشتند
بامداد ظفر پرستوها
باغبان رفته بود وقتی که
آمدند از سفر پرستوها
محزون اصطهباناتی
کانال رسمی اشعار علی اکبر شجعان
https://telegram.me/mahzoon_shajaan
ادامه مطلب
دادار برگزیده تو را...
گرچـون نسـيم بر دل تنگم گـذر كني
مثـل بهــار باغ مرا پر ثمـر كنـي
پَرمي كشم چو ذرّه و خورشيد مي شوم
از مرحمت دمي كه به حالم نظر كني
يخ بسـته است بركۀ چشمم ولـي ز مهر
لطفي نما كه چشم مرا شعله ور كني
گيـرند رنگ و بوي خراسـان الي الأ بَد
تا يك نفـس به كشور دلها سفر كني
بر پا دوباره شـور نشـابور مي شـود
آن دم كه از ديـارِ خيـالم گذر كني
دادار برگزيـده تو را تا كـه از كَـرَم
راهِ قضـا ببنـدي و كارِ قَـدَر كنـي
صبح مرا به نور رخت روشنی دهی
شام مرا به شـوق وصالت سحـر كني
تا نام دلنشـين تو را منتشـر كنــم
ناي ني ام دهي و به كامم شكر كني
تا چتـر نـور بر همـه عالـم بگستري
گاهي نظر به چهرۀ شمس و قمر كني
باران نـور ! نيمـه شبي بر دلـم ببـار
شـايد خليـج چشـم مرا پر گهر كني
علي اكبر شجعان.
استهبان
ادامه مطلب
امام و مقتدا علي // وصي مصطفي علي
از آسمان كوفه غم مي بارد امشب
دست ستم بذر عزا مي كارد امشب
شير خدا حال عجيبي دارد امشب
در خون نمـازش را بجا مي آرد امشب
ز كوفيان بيوفا // رسيده بر علي // جفا آه و وا ويلا
شاهي كه در اوج غم وغربت شبانه
در خلوت شبهــاي كوفه مخفيانه
قوت ضعيفـان مي نهاده روي شانه
واز ديدگانش اشك غم بوده روانه
نمي كند چرا دگر // ميان كوچه ها گذر // آه و وا ويلا
مولاي ما استاد جبريل امين بود
معناي دين سرمایه ی اهل يقين بود
او سـاقي كوثر امام المتقين بود
آئــينه ی يزدان اميـرالمؤمنيــن بود
عزيز مكه و منا // شده شهيد از جفا // آه و واويلا
مولاي ما تــاج ولايت را به سر داشت
هر چنـد از امت به دل خون جگـر داشت
خار جفا از كوفيان در چشم تر داشت در
اوج قدرت هم به مسكينان نظر داشت
ميان ناله ی سحر // به آسمان كشيده پر // روح عدالت
تا از نيــام فتنه تيغ كين برون شـد
دامــان محراب عبـادت لاله گون شـد
چشم يتيمان علي درياي خون شد
واز آه زينب چرخ گردون بي سكون شد
غمين شده دل همه // عزا گرفته فاطمه // براي زينب
افتاده از غم لرزه بر اركـان ايمـان
چتـر عزا ســايه زده بر عرش رحمــان
قرآن ناطق كشته شددر ماه قرآن
گرديده مظلومي به يك مظلومه مهمان
در آسمان و در زمين // بپاست بهر شاه دين // عزا و ماتم
صوت علي در كوفه ديگر گشته خاموش
شد ازغم هجــر علي كعبه سيه پوش
بــانگ رحيــل مرتضي آيـد ز چـــاووش
بهر شهادت شير حق وا كرده آغوش
گويد به محراب دعا // فُزتُ و رب الكعبه را // آه و واويلا
از تيــغ ابن ملجــم دون ستمگر
شق القمـر شد فرق نوراني حيـدر
عدل مجسم امشب افتاده به بستر
ختم رسل زانوي غم بگرفته در بر
با فرق بشكسته علي // بار سفر بسته علي // بسوي زهرا
نورنماز و روح قرآن،باغ احساس
آن قهرمان بدر وخيبر ، اشجع الناس
مي گويد از جور خزان با گلشن ياس
دست حسينش مي نهد در دست عباس
كه در زمين كربلا // حسين را مكن رها // آه و واويلا
شاعر:
علی اکبر شجعان
استهبان سایر نوحه ها
ادامه مطلب
به نام خدا
اَلسّلام عَلَیکَ یااَباجَعفَر یا مُحَمَّدِ اِبنِ عَلی باقِرِ عِلمِ النَّبیّینَ
مِنَ الأوَّلینَ وَالآ خِرین
دوبیتی
بیا، بیا، بشنو از زبانِ آبِ فُرات
که من هنوز بگریم به کُشته ی عَبَرات
هماره یاد کنم از حسین(ع) و آلِ حسین(ع)
به جانِ باقر و زُوّارِ کربلا صَلَوات
---------
غزل
سَحَر به کِلکِ ولایَت نوشت علم وکمال
به نامِ حضرتِ باقر، به اِذنِ جَلَّ جَلال
سَحَر به معنیِ فرخنده بامدادِ اَلَست
طُلوعِ نورِ فروزنده ی مُحَمَّد(ص) و آل
دریغ و درد که اهل ستم کمر بستند
پَیِ خموشیِ انوارِ خالقِ مُتعال
کُجا خَموش شود نورِ خالقِ اکبر؟
نمادِ کربُ بلا شاهِد اَست و جنگ وجدال
امامِ پنجم، ای باقرِ علومِ نبی(ص)،
که خلق از تو بُوَد در مقامِ استدلال،
خدای خواست که باشی به کربلای حسین(ع)،
میانِ این همه ضلم و فساد و حُزن و مَلال
مدینه، مکّه و اوضاعِ بزم و کوفه و شام،
تو را بسوخت جگر زین هجوم و استقبال
زِ تشنه کامیِ اهلِ حَرَم وَ بی تابی،
چه شد به حالِ تو ای داغدارِ نیک خصال؟!
چه حالی داشتی آن دَم که عَمّه ات، زینب(س)؟!،
به قتلگاهِ برادر زِ داغ رفت از حال!
زِ قتلِ اکبر و عبّاس و اصغر و قاسم،
چه اشکها که فشاندی زِ دیده مالا مال!
به قتلگاه که دیدی حسین(ع) به خون غلطان!،
زدندند آتشِ سوزنده بر خیامِ حَرَم!،
که سوخت ساحتِ عرشِ خدا، بدین مِنوال
جنابِ حضرتِ سجّاد و حلقه ی زنجیر!،
چه شد تورا زِ همه کینه های اهلِ ضَلال؟!
چه شد به حالِ تو خاکَم به سر زِ طشتِ طلا!،
زِ خیزرانِ یزیدِ لعینِ پَستِ فِعال
خدا به حقِّ حُسَین(ع)«شعله»را مُوفّق کن
پذیر عَرضه ی لَبَّیک را به یُمنِ وصال
حاج محمد شعله - استهبان
ادامه مطلب