ما را دنبال کنید

جستجوگر

ورودی انجمن ادبی

عضویتِ سایت و انجمن

آلبومهای نماهنگها

آپلودها

موضوعات

آمارگیر

  • :: آمار مطالب
  • کل مطالب : 392
  • کل نظرات : 363
  • :: آمار کاربران
  • افراد آنلاين : 3
  • تعداد اعضا : 443
  • :: آمار بازديد
  • بازديد امروز : 135
  • بازديد ديروز : 444
  • بازديد کننده امروز : 70
  • بازديد کننده ديروز : 180
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل ديروز: 2
  • بازديد هفته : 996
  • بازديد ماه : 3,718
  • بازديد سال : 91,182
  • بازديد کلي : 1,454,862
  • :: اطلاعات شما
  • آي پي : 18.222.115.179
  • مرورگر : Safari 5.1
  • سيستم عامل :

گرد هم آئی هفتگی

 

بال پرواز گشایید که پرها باقی است
بعد از این باز سفر، باز سفرها باقی است

پشت بت‌ها نشود راست پس از ابراهیم
بت شکن رفت ولی باز تبرها باقی است

گفت فرزانه‌ای، امروز شما عاشوراست
جبهه باقی است، شمشیر و سپرها باقی است

جنگ پایان پدرهای سفر کرده نبود
شور آن واقعه در جان پسرها باقی است

گرچه پیروزی از آن من و تو خواهد بود
شرط‌ها باقی است، اما و اگرها باقی است

" شرط اول قدم آن است که مجنون باشی"
" در ره منزل لیلی که خطرها" باقی است1

نیست خالی دل ارباب یقین از غصه
فتنه‌ها می‌رود و خون جگرها باقی است

سخن از فتنه شد و چرت غزل شد پاره
واژه‌ها دربه در و قافیه‌ها آواره

قصه تلخ است چه تلخ است! بگویم یا نه؟
صبرتان می‌رود از دست! بگویم یا نه؟

شاید از قصه ما خُلق شما تنگ شود!
یا که این گفته خود آغازگر جنگ شود
 
**

قصه آن بود که دشمن دهنش آب افتاد
کشتی وحدت ما سخت به گرداب افتاد

آتش فتنه چنان شد که خدا می‌داند
آنقدر دل نگران شد که خدا می‌داند

قصه آن بود که یک طائفه که فتنه ازوست
دوست را دشمن خود خواند، وَدشمن را دوست

آری آن طائفه خود را ز خدا منفک کرد
روی بر سامری آورد به موسی شک کرد

سامری گفت بیایید به شهرت برسیم
با پرستیدن گوساله به قدرت برسیم

سامری گفت که در شور حکومت شعف است
باید این بار به قدرت برسیم این هدف است

آری آن صدرنشینان بنی‌صدر شده
خویش را قدر ندانسته و بی‌قدر شده

گرچه یاران علی بودند سازش کردند
با معاویه نشستند و خوش وبش کردند

نکته‌ها بر لبمان رفت و خریدار نبود
گوش آن طائفه انگار بدهکار نبود

آری آن طائفه می‌گفت:  نصیحت کافی است
خسته‌ایم از سخن مفت! نصیحت کافی است

کم به تطبیق بخوانید ز تاریخ اینجا
خیمه را نیست نیاز این همه بر میخ اینجا
 
**

نیست در حافظه دهر، زهیر و طلحه
کم بسازید در این شهر، زهیر و طلحه

کم بگویید ز صفین و جمل، این آن نیست
" این همان قصه اسلام ابوسفیان" نیست2

داشت آن طائفه هر چند صدایی دیگر
آب می‌خورد ولی فتنه ز جایی دیگر

قصه آن بود که یک طایفه درویش شدند
جانماز آب‌کشان عافیت اندیش شدند

گاه از این سوی سخن گاه از آن سو گفتند
هر چه گفتند در  آنروز دو پهلو گفتند

خواستند امر نماید به حمیّت مولا
تن دهد باز به امر حکمیت مولا

همچو امروز پر از فتنه شود فرداها
افتد این کار به تدبیر ابوموسی‌ها

پیش پای شرر عاطفه کُش خوابیدند
پشت دیوار کج حادثه خوش خوابیدند

دوستان! حادثه نزدیک شده خوش باشید
جاده لغزنده و تاریک شده خوش باشید

خوش بخوابید در این ابر، هوا دم کرده است
سامری لشکری از حیله فراهم کرده است

سر این طایفه انگار که در آخور بود
گوششان ظاهراً از حرف و نصیحت پُر بود
 
**

الغرض روی سگ فاجعه بالا آمد
خصمِ پنهان شده این مرتبه پیدا آمد

شادمان بود و بسی معرکه‌داری می‌کرد
دشمن این حادثه را روز شماری می‌کرد

چشم مادر پی این حادثه چون کارون بود
بد به دل راه ندادیم ولی دل خون بود

آه از آن فرقه با اجنبی خود نشناس
گونه گون ظاهراً اما سر و ته یک کرباس

مهر بر لب زده بودند و تماشا کردند
از پس حادثه‌ها چهره هویدا کردند

این جماعت چه شباهت به خمینی دارند؟!
چقدر در دل خود شور حسینی دارند؟!

مگر این نغمه ز نای شهدا جاری نیست؟
مگر این زمزمه در خون خدا جاری نیست؟

که سکوت من و تو وقت خطر جایز نیست
کوفه کوفه است ولی ترک سفر جایز نیست

همه گفتند بمان مرتبه پیمایی کن
در همین مکه اقامت کن و آقایی کن

دست کم سمت حوالی وطن هجرت کن
ای عقیق از همه بگذر به یمن هجرت کن

همه گفتند بمان او سخنی دیگر داشت
آن سفر کرده هوای وطنی دیگر داشت
 
**

کوچ کرد از وطنش بال و پری پیدا شد
رفت در جاده شتابان سفری پیدا شد

شب تاریخ پر از قهقهه غفلت بود
ناگهان عطر دعای سحری پیدا شد

بانگ زد عقل که" اقبالِ" شقایق با اوست
" نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد " 3

گفت هنگام قیام است سر و جان بازید
سر مدزدید اگر فتنه گری پیدا شد

وای اگر اهل بصیرت اُحد از یاد برند
چون غنیمت زدگان ترک خود از یاد برند

وای اگر مزرعه‌ها سوخته با رعد شود
ملک ری آفت عُمر عمَر سعد شود

گفت ای پاکدلان ختم به خیر است این راه
راه بیداری صد حر و زهیر است این راه

گفت ای پاکدلان سنت مألوف چه شد
ای جوانان عرب امر به معروف چه شد

این چنین بود اگر یک شبه رسوا شد خصم
با دو صد دبدبه و کبکبه رسوا شد خصم

این چنین است که ما بیرق و پرچم داریم
هر چه داریم من و تو ز محرم داریم

هر چه داریم از آن مرد شهادت پیشه است
که نماد شرف و عاطفه و اندیشه است
 
**

آنکه آموخت به موسی جگران نیل شدن
بر سر ابرهه‌ها جیش ابابیل شدن

بین محراب دعا چون زکریا بودن
در دل طشت زر حادثه یحیا بودن

این چنین بود که ایران همه عاشورا شد
با سر انگشت دعا مشتِ خیانت وا شد

و حسین بن علی باز به امداد آمد
و چنین بود خدای تو به مرصاد آمد

عبرت آموز ز تاریخ که خائن کم نیست
این هم از عبرت ایوان مدائن کم نیست

و خدا هست و هر آن چیز که از وی باقی است
فتنه خاموش شد اما نهم دی باقی است
_________________

1.   در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن/شرط اول قدم آن است که مجنون باشی. حافظ
2.   این همان قصه اسلام ابوسفیاناست.محمد کاظم کاظمی
3.   اقبال لاهوری



سر زد از مشرق حرا خورشید
کرد روشن دو دیده را خورشید


باغبانی نموده هستی را

با نوازشگر صبا خورشید


شب پرستان و تیره روزان را

با سحر کرد آشنا خورشید


داد پایان به سلطه ی بت شب

بامدادان با تیغ لا خورشید


دردها را همه مداوا کرد

با طلوعی پراز شفا خورشید


مشرکان جهول و شب خود را

آشنا کرد با خدا خورشید


در رکاب طلایه دار سحر

در فضائی که نور زا خورشید


ذره های حقیر و سرگردان

پر کشیدند جمله تا خورشید


از رخ روز پرده را برداشت

بی مهابا و بی ریا خورشید


ظلمت و ظلمت آفرینان را

تا نهادی به زیر پا خورشید


پرچم لا اله الا الله

زد به بام عقیده ها خورشید


خلق های اسیر تاریکی

جمله را کرد تارها خورشید


باغ هستی گرفت رنگ بهار

باغ را کرد با صف خورشید


راهیان ره رهائی را

تا خدا گشت رهنما خورشید


سامری را بگو که جادو بس!

بنه افسون که زد عصا خورشید


آفتاب شریعت اسلام

سرخ تابنده گشت با خورشید


کشتی نور ره به ساحل یافت

تا که بودیَش ناخدا خورشید


بود "محزون" عدالت و توحید

آنچه می کرد ادعا خورشید


علی اکبر شجعان


ادامه مطلب



سر زد از مشرق حرا خورشید

کرد روشن دو دیده را خورشید



باغبانی نموده هستی را

با نوازشگر صبا خورشید



شب پرستان و تیره روزان را

با سحر کرد آشنا خورشید



داد پایان به سلطه ی بت شب

بامدادان با تیغ لا خورشید



دردها را همه مداوا کرد

با طلوعی پراز شفا خورشید



مشرکان جهول و شب خود را

آشنا کرد با خدا خورشید



در رکاب طلایه دار سحر

در فضائی که نور زا خورشید



ذره های حقیر و سرگردان

پر کشیدند جمله تا خورشید



از رخ روز پرده را برداشت

بی مهابا و بی ریا خورشید



ظلمت و ظلمت آفرینان را

تا نهادی به زیر پا خورشید



پرچم لا اله الا الله

زد به بام عقیده ها خورشید



خلق های اسیر تاریکی

جمله را کرد تارها خورشید



باغ هستی گرفت رنگ بهار

باغ را کرد با صف خورشید



راهیان ره رهائی را

تا خدا گشت رهنما خورشید



سامری را بگو که جادو بس!

بنه افسون که زد عصا خورشید



آفتاب شریعت اسلام

سرخ تابنده گشت با خورشید



کشتی نور ره به ساحل یافت

تا که بودیَش ناخدا خورشید



بود محزون عدالت و توحید
آنچه می کرد ادعا خورشید


علی اکبر شجعان


ادامه مطلب

گردهم آئی هفتگی

شاعران انجمن

درباره ما

سلام به سایت ادبی شهید رابع استهبان خوش آمدید. محتوای این سایت و انجمن ادبی آن سروده ها و مطلب های ادبی ارسال شده جمعی از فرهیختگان و شاعران گرامی است؛ شماهم به این جمع بپیوندید و مطلب هاو نظرهای ارزشمند خود را برای دیگران وبرای بهینه سازی سایت ارسال کنید. استفاده از اشعار با درج لینک و نام شاعر آزاد است. امام صادق(ع) فرمودند : ما قالَ فینا قائِلُ بَیْتَ شِعْرٍ حَتّی یُؤَ یِّـدَ بِرُوحِ الْقُدُسِ : هیچ شاعر ی در حق ما شعر نگفت مگر اینکه با روح قدسی تایید و یاری شد: وسایل الشیعه ، ج 1 ص 467) مقام‌ معظم رهبري، حضرت آيت‌الله العظمي امام خامنه‌ای فرمودند : «شعر، ثروتی ملی، عظیم و پر ثمر برای کشور است» و «باید با ایجاد این ثروت بزرگ روز به روز آن را افزایش داد و برای نیازهای کشور از آن استفاده ی بهتر و برتر کرد». کاروان شعر در کشور با سرعت، دقت و جهت گیری درست به پیش می رود ؛ با استمرار این حرکت، کشورِ عزیزِ ایران باردیگر هدیه ای ارزشمند به تمدن و فرهنگ جهانی و خصوصاً این منطقه، اهدا خواهد کرد. شعر علاوه بر اینکه ظرفی برای بیان احساس شاعرانه است باید در خدمت ارزشها باشد و شاعر در عمل به وظیفه و مسئولیت خود، این نعمت بزرگ الهی را در خدمت به دین، اخلاق، انقلاب و معرفت افزایی قرار دهد. شعر می تواند به "معرفت دینی و اخلاق مردم" و "حرکت انقلابی ملت" خدمت کند و این کار حتی با یک یا دو بیت شعر انقلابی،‌اخلاقی و معرفتی در یک غزل محقق می شود و تأثیر می گذارد. قالب شعر نمی تواند نسبت به مسائل موجود کشور بی تفاوت باشد یا از آن صرف نظر کند. + خاندان شهید رابع اصطهباناتی : پدر وی «ملاعبدالمحسن» فرزند مرحوم «ملاباقر» فرزند «ملا سراج الدین» بود و پدر و جد پدری اش در جرگه افرادی بودند که در زمان حمله افغانها به اصطهبان، کشته شدند.[۱] تحصیل : وی در ۱۲ سالگی با راهنمایی دایی‌اش به شیراز رفت و هشت سال در مدرسه منصوریه درس خواند. در سال ۱۲۴۶ به تهران رفت و شاگرد استادانی مانند آقا علی حکیم (مدرس)، محمدرضا حکیم قمشه‌ای، میرزا ابوالحسن جلوه، ملاعلی کنی، سید مهدی قزوینی نجفی و مولی محمدتقی هروی بود. در سال ۱۲۵۸ دوباره به شیراز رفت. به علت درگیری با قوام الملک (حاکم وقت فارس) به سامرا تبعید شد و در درس میرزای شیرازی شرکت کرد و از او اجازه اجتهاد گرفت. پس از فوت میرزای شیرازی به نجف رفت و حوزه فلسفی آنجا را پایه‌گذاری کرد. او علوم مختلف از جمله فقه و احکام را با زبان شعر بیان می‌کرد و رساله احکام دین او مشتمل بر هزار بیت شعر بود. در ریاضی و شاخه‌های آن دستی داشت و مقالات مختلفی در این زمینه از او مانده است. در پزشکی بیشتر به پیشگیری و رعایت بهداشت و نظافت محیط توجه داشت و می‌گفت: «من رسماً طبیب نیستم، ولی هزاران تن را به طریق بهداشت معالجه قطعی کرده‌ام.»[۲] علامه امینی او را به جهت آنچه «نبوغ علمی» خوانده «شکافنده هسته علم و پیشتاز میدان دانش» معرفی کرده‌است.[۳] زندگی‌نامه : آیت الله اصطهباناتی در سال ۱۲۵۸ ش با دختر سید محمد حسن لاریجانی ازدواج کرد. همسرش در سال ۱۲۷۹ درگذشت. وی فرزندی به نام شیخ محمد تقی روانشاد ملقب به فیلسوف روانشاد دارد که از مجموع افکار و اندیشه‌های پدرش بخشی به همت وی با عنوان «شمه‌ای از آثار شهید رابع» تهیه و منتشر شده است. سرانجام وی در دفاع از مشروطه و رهبری قیام مردم شیراز در سال ۱۳۲۶ برابر با ۱۷ اسفند ۱۲۸۶ شهید شد و در باغ غزل حافظیه به خاک سپرده شد. آثار : احکام الدین[۴] رساله حدوث عالم[۵] مجمع المسائل[۶] رساله شمس التصاریف رساله جوابیه شاگردان : محمدجعفر آل کاشف‌الغطاء، محمدحسین غروی اصفهانی، محمدحسین کاشف‌الغطاء، هبةالدین شهرستانی، میرزا عبدالحسین ذوالریاستین، سید محمدحسن نجفی قوچانی (آقا نجفی قوچانی)، علی‌اکبر حکمی یزدی قمی، غلامرضا یزدی، سید ابراهیم حسینی اصطهباناتی (میرزا آقای شیرازی)، زین‌العابدین اسدالله مهربانی سرابی، آقا نجفی قوچانی، غلامرضا فقیه خراسانی. ----------------------------------------- پانویس : شهید رابع، آیت‌الله محمدباقر اصطهباناتی عالم مشروعه خواه، نویسنده : محمد جواد اسلامی، با تلخیص، ص۲۵–۲۷. شهید رابع، ص ۴۰ و ۴۱. شهیدان راه فضیلت، ص ۵۱۲. رساله‌ای منظوم در احکام و فرایض که هزار بیت است. در موضوع جهان هستی، حکمت و فلسفه. رساله عملیه و دربردارنده فتواهای او. منابع شبکه اطلاع‌رسانی اجتهاد جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم. گلشن ابرار. ج۷، نشر معروف، قم: ۱۳۷۸.

نظرسنجی

این سایت از دیدگاه شما...؟