گرد هم آئی هفتگی
غزل مرثیه
سوخت از زهـر جفا تا جگرت مولا جان
سبـز شـد کربـبـلا در نظـرت مـولا جـان
پـدرت شـیـر خـدا ، حـیـدر کـرار ، علـی
فـاطـمــه مـادر والا گُـهَـرت مـولا جــان
در جهـان، غربت و انـدوه و غـم و تنهـائی
ارث بردی هـمـه را از پـدرت مـولا جـان
بـا نگـاهت بـه در سـوختـه جاری می شد
اشـک خـونیـن تو از چشم ترت مولا جان
ای سفـر کرده به معـراج که نوشیـدی زهر
از کف آنـکــه نشـد همسفـرت مولا جـان
تا که زد جعده شـرر بر جگـرت فـرمـودی
بـرسـد زیـنـب کـبـرا بـه بَرت مـولا جـان
در شب جهل و جمود و هوس بدخواهان
سر زد از شرق شهـادت سحرت مولا جان
چـه کسی هست ز مظلـومی تـو بنـویسـد
کـه چـه از همسرت آمـد به سرت مولاجان
ای صـبـوری کــه مـیـان همـۀ طـوفـانـهـا
خـم نشـد پیش مصـائب کمـرت مولاجان
کربـلا بـود پـر از یـاد تـو وقتی می بست
دستـخـط تـو بـه بـازو پسـرت مـولا جان
توخودت بودی و دیدی چه فدا کاری کرد
در تب واقـعــه نــور بَصَــرت مــولا جـان
ای کـریمی کـه بـه سـائل نپسنـدیدی که ـ
دست خـالی بکشـد پـا ز درت مـولاجان
آمدم با دل « محـزون » به درت تـا ز کرم
نشــوم روز جــزا دَربِـدَرت مـولا جـــان
برچسب ها مجتبیحسنشهادتسوگاهلبیتسوختمولاجانکرببلاحیدرفاطمهغربتسوختهمعراجنوشیدیزهرجعدهجگرتمظلومیصبوریمصائب
نظرات ارسال شده