گرد هم آئی هفتگی
@shahidrabe
لبیک یاحسین / لبیک یاحسین
مـا بـا مُستکبِرین سـازش نمی کنـیم
بـا دشمـنان دین سـازش نمی کنـیم
لبـیکَ یاحسـین ، لبـیکَ یاحسـین
==================
هرگز نمی کشیم دست از امام خویش
خالی نمی کنـیم پشت نظـام خویش
یک لحظه نشکنیم عهد و مرام خویش
برعهد خود کنیم با خون وفا ،حسین!
لبـیکَ یاحسـین ، لبـیکَ یاحسـین
مـا بـا یـزیـدیـان بیـعت نمی کنـیم
از مَکـر دشمنـان غفلت نمی کنــیم
هـرگـز پـذیـرشِ ذِلّـت نمی کنــیم
زیرا گرفته ایم درس از شمـا حسـین
لبـیکَ یاحسـین ، لبـیکَ یاحسـین
در زیـر بـار ظـلم هـرگـز نمی رویـم
همـرنگ کـوفیـان هرگز نمی شـویم
فـریـاد سـرخ تـو همـواره بشـنویـم
از نـای زخمـی ات در نیـنوا حسـین
لبـیکَ یاحسـین ، لبـیکَ یاحسـین
مـا از یـزیـدیـان پـروا نمی کنـیم
بـر روی دشمـنـان دَر وا نمـی کنیم
مـا صلـح بـا ستـم امضـا نمی کنیم
ایـن را گـرفتـه ایم از تـو فَرا حسـین
لبـیکَ یاحسـین ، لبـیکَ یاحسـین
وقتی کـه می رود دیـن در مُخـاطِره
مَعـنــا نمـی دهــد میـزِ مُـذاکـره
حتـی اگــر کنـند مـا را مُـحـاصِــره
از تـو نمی شـویم یکـدم جدا حسین
لبـیکَ یاحسـین ، لبـیکَ یاحسـین
دارد مَـرامِ مـا ریـشـه بــه کـربـــلا
یعـنی نمی کنـیم دامـان حـق رهــا
از تـن اگـر شـود سـرهـای مـا جـدا
سـازش نمی کنـیم بـا اشقـیا حسین
لبـیکَ یاحسـین ، لبـیکَ یاحسـین
مـا پیـش ظـالمـان زانـو نمی زنیــم
در کــوی عـافیـت اردو نمـی زنیـم
مـا رو بـه دشمن بَـدخـو نمـی زنیـم
از بس که دیده ایم از او جفـا،حسین
لبـیکَ یاحسـین ، لبـیکَ یاحسـین
مـا زیـر بـار ظلـم قد خـم نمی کنیم
از شَـأن و شوکتِ خـود کـم نمی کنیم
سازش نکـرد ه ای ما هـم نمی کنـیم
با دشمـنان دیـن ، بـا کدخدا حسین
لبـیکَ یاحسـین ، لبـیکَ یاحسـین
علی اکبر شجعان ـ استهبان
ادامه مطلب
به نام خدا
اَلسّلام عَلَیکَ یااَباجَعفَر یا مُحَمَّدِ اِبنِ عَلی باقِرِ عِلمِ النَّبیّینَ
مِنَ الأوَّلینَ وَالآ خِرین
دوبیتی
بیا، بیا، بشنو از زبانِ آبِ فُرات
که من هنوز بگریم به کُشته ی عَبَرات
هماره یاد کنم از حسین(ع) و آلِ حسین(ع)
به جانِ باقر و زُوّارِ کربلا صَلَوات
---------
غزل
سَحَر به کِلکِ ولایَت نوشت علم وکمال
به نامِ حضرتِ باقر، به اِذنِ جَلَّ جَلال
سَحَر به معنیِ فرخنده بامدادِ اَلَست
طُلوعِ نورِ فروزنده ی مُحَمَّد(ص) و آل
دریغ و درد که اهل ستم کمر بستند
پَیِ خموشیِ انوارِ خالقِ مُتعال
کُجا خَموش شود نورِ خالقِ اکبر؟
نمادِ کربُ بلا شاهِد اَست و جنگ وجدال
امامِ پنجم، ای باقرِ علومِ نبی(ص)،
که خلق از تو بُوَد در مقامِ استدلال،
خدای خواست که باشی به کربلای حسین(ع)،
میانِ این همه ضلم و فساد و حُزن و مَلال
مدینه، مکّه و اوضاعِ بزم و کوفه و شام،
تو را بسوخت جگر زین هجوم و استقبال
زِ تشنه کامیِ اهلِ حَرَم وَ بی تابی،
چه شد به حالِ تو ای داغدارِ نیک خصال؟!
چه حالی داشتی آن دَم که عَمّه ات، زینب(س)؟!،
به قتلگاهِ برادر زِ داغ رفت از حال!
زِ قتلِ اکبر و عبّاس و اصغر و قاسم،
چه اشکها که فشاندی زِ دیده مالا مال!
به قتلگاه که دیدی حسین(ع) به خون غلطان!،
زدندند آتشِ سوزنده بر خیامِ حَرَم!،
که سوخت ساحتِ عرشِ خدا، بدین مِنوال
جنابِ حضرتِ سجّاد و حلقه ی زنجیر!،
چه شد تورا زِ همه کینه های اهلِ ضَلال؟!
چه شد به حالِ تو خاکَم به سر زِ طشتِ طلا!،
زِ خیزرانِ یزیدِ لعینِ پَستِ فِعال
خدا به حقِّ حُسَین(ع)«شعله»را مُوفّق کن
پذیر عَرضه ی لَبَّیک را به یُمنِ وصال
حاج محمد شعله - استهبان
ادامه مطلب