گرد هم آئی هفتگی
مردی به ازای شرف
به تُردی ساقه انجیر
صخرهای زیر آب
صلابت آرام مستتر
خشونت در بازوانش به استراحت مینشست
تا راستتر بایستد
دستهای نوازشش گربهها را پلنگی میآموخت
با چشمانی صبور و سمور
تندیس عمل و امل
و چون تندیس، آرام
بیادعا چون باران؛
به سادگی آب از ناودان هر دل، جاری
و شاهین، بر برج بیداری،
با پرواز و نگاه کبوتران
میان بسته و بازوان گشاده،
در هودج عشقی سرخ
از حریر خون گذشت
سیدعلی موسوی گرمارودی
برچسب ها شهید چمرانازای شرفتردیساقه انجیرصخره ایزیر آبصلابت آراممستترخشونتبازوانشبایستدنوازششتندیس عملبی ادعاچون بارانبرج بیداریهودج عشقیعشقی سرخحریر خون
نظرات ارسال شده