گرد هم آئی هفتگی
ياران مه بهمن شد ماه غم دشمن شد
ازخون همه گلها ايران همه گلشن شد
بهمن مه پيروزي بهمن مه آزادي
بهمن مه استقلال ماه شعف و شادي
در فصل خزان دل غوغاي بهاران شد
دنيا همه تسخير خورشيد جماران شد
با همدلي و عشق و ايثار و خدا خواهی
از تخت نگون گشته عفريت ستمشاهي
مارهرو اسلاميم ما پيرو قرانيم
آزادگي خود را مرهون شهيدانيم
حق كرده به ما اعطا فرخنده سرانجامي
آزادي و استقلال جمهوري اسلامي
شب رفته و هنگام پرفيض سحر آمد
فجرآمده اي ياران رهبر زسفر آمد
تاصبح ظهورحق چون آينه اي باشيم
دررهگذر مهدي باخامنه اي باشيم
علی اکبر شجعان
ادامه مطلب
از ظلم و جـور دشمن ملعـون کافـر
شد کشته ی زهر جفـا امام بـاقـر(ع)
امشب شده اشک عزا از دیده جاری
گشتـه رواق دیـده ها آئیـنه کـاری
زهـرا کنـد در عرش اعلی بیـقراری
دل گشـته آمـاده برای سـوگــواری
آثار غـم شد در جبین شیـعه ظاهر
شد کشته ی زهر جفـا امام بـاقـر(ع)
آن کس که داغ کربلا درسینه اش بود
مانند آئیـنه دل بی کیـنه اش بـود
دانش گلی ازگوهر گنجینه اش بـود
نـور تمـام انبــیا پیشیـنه اش بـود
از کیـنه ی اَعـدای بی ایمـان جائِر
شد کشته ی زهر جفـا امام بـاقـر(ع)
فرزندحیدر آنکه پرچمدار دین است
آئینه دار علم و ایمان و یقین است
روح عبادت پور زین العابدین است
عرش خداوند است و در روی زمین است
آیـد نـوای روضـه خوان ها از منابر
شد کشته ی زهر جفـا امام بـاقـر(ع)
آن وارث عِـلــم خـداونـد یـگـانـه
خُلـــق تمــام انبـیا را او خـزانـه
از کـربـلای جد خـود بَهرِ نشـانـه
بر جسم پاکش مانده جـای تازیانه
واغربتـا از فتـنه هـای قـوم فاجِـر
شد کشته ی زهر جفـا امام بـاقـر(ع)
آن صاحب احسان و اوصاف حمیده
در کودکی رنـج اسیری را کشیده
زخم زبـان کوفی و شامی شنیده
جان عزیزش وای من بر لب رسیده
دست ستم زد پرچـم غـم در معابر
شد کشته ی زهر جفـا امام بـاقـر(ع)
شد آخر از جور وجفای اهل کینه
کانـون انـدوه و عزا پهنـای سینه
در سوگ آن پنجم امام بی قرینه
گشته سیه پوش عزا شهر مدینه
خون دل آید در بقیع از چشم زائر
شد کشته ی زهر جفـا امام بـاقـر(ع)
علی اکبر شجعان
ادامه مطلب
گشته مقیمِ کویِ تو مرغِ خیالِ ما رضا
خواجه توئی، شاه توئی، ما به دَرَت گدا رضا
از قدمت شکفته گل، فصلِ بهار آمده
بادِ صبا زِ مقدمت، آمده با صفا رضا
کرده دلم هوایِ تو، برده دلم صفای تو،
کاش کنم دو دیده وا، به گنبدِ طلا رضا
زاروعلیل وخسته ام، برتو دخیل بسته ام
تا که کنی زِ لطفِ خود، دردِ مرا دوا رضا
از رَهِ دل به سوی تو، آمده ام به کویِ تو
تا که کنم دو دیده با ضریحَت آشنا رضا
خسروِ مُلکِ جان توئی، حامیِ شیعیان توئی
خوار نما زِ خشمِ خود، دشمنِ شیعه را رضا
نهضتِ ما به یُمنِ تو فاتح وسربلند شد
چون که گرفت از ازل، ریشه زِ کربلا رضا
بسته چمن زِ لاله ها، زیورِ سرخ را به خود
بلبلِ شاد می زند، نغمه به صد نوا رضا
گشته بهارِ مقدمت، فَرّو شکوهِ فروَدین
لاله و یاس ویاسمن، رسته به هرکجا رضا
غرقِ گناه آمدم، این همه راه آمدم
از رَهِ لطف ومرحمت، باش زِ من رضا رضا
علی اکبر شجعان
ادامه مطلب
شعری با لحجه ی محلی استهبان:
با اجازه از خدا و شهدا
من ماخام قصّه بِگَم آی رُفَقا
یَه ی دَدَه و کاکای بودن تو شهر ما
دور از جُونُوتو هم سنِّ شما
زیرِ سَی یَی پدر و مادرُوشُو
داش قشنگ شکل می گرفت باوَرُشُو
وَختی جنگ شد دوتّاشُو بَچّه بودَن
بَ کُو می کردن اَ لَو باغچه بودن
دشمن اُومَد که باما جنگ بُکُنَه
عَرصَه بر ملّتِ ما تنگ بُکُنَه
شهرای ما همه بُمبارون کرد
دامَنِ علقمه لَو کارون کرد
حتّی اِنداختِ تو کوچۀ 6 متری
....
ادامه مطلب