گرد هم آئی هفتگی
کنون مرکب من جوهر است و جوهر نیست
به جوش آمده خونم چکیده بر دفتر
به جوش آمده خونم که اینچنین قلمم
دوباره پر شده از حرفهای دردآور
دوباره قصۀ تاریخ میشود تکرار
دوباره قصۀ احزاب باز هم خیبر
دوباره آمدهاند آن قبیلۀ وحشی
که میدرید جگر از عموی پیغمبر
عصای کینه برآورده باز ابوسفیان
دوباره کوفته بر قبر حمزه و جعفر
به هوش باش مبادا که سِحرِمان بکنند
عجوزههای هوس، مُطربان خنیاگر
مباد اینکه بیاید از آن سر دنیا
به قصد مصلحتِ دین مصطفی؛ کافر
چنان مکن که کسان را خیال بردارد
که باز هم شده این خانه بی در و پیکر
به این خیال که مرصاد تیر آخر بود
مباد اینکه بخوابیم گوشۀ سنگر
زمان زمانۀ بیدردی است میبینی
که چشمها همه کورند و گوشها همه کر
هزار دفعه جهان شاهراه ما را بست
هزار مرتبه اما گشوده شد معبر
خوشا به حال شکوه مدافعان حرم
که سر بلند میآیند یکبهیک بیسر
اگر چه فصل خزان است، سبز پوشانیم
برآمد از دل پاییز میوۀ نوبر
به دودمان سیاهی بگو که میباشند
تمام مردم ایران سپاهِ یک لشکر
به احترام کسی ایستادهایم اینک
که رستخیز به پا کرده در دل کشور
نفس نفس همۀ عمر مالک دل بود
کسی که بود به هنگامه، مالک اشتر
بغل گشوده برایش دوباره حاج احمد
رسیده قاسمش از راه، غرق خون، پرپر
به باوری که در اعماق چشم اوست قسم
هنوز رفتن او را نمیکنم باور
چگونه است که ما کشته دادهایم اما
به دست و پا زدن افتاده دشمن مضطر
چگونه است که خورشید ما زمین افتاد
ولی نشسته سیاهی به خاک و خاکستر
چه رفتنیست که پایان اوست بسم الله
چه آخریست که آغاز میشود از سر
جهان به واهمه افتاد از آن سلیمانی
که مانده است به دستش هنوز انگشتر
بدون دست علم میبرد چنان سقا
بدون تیغ به پا کرده محشری دیگر
چنین شود که کسی را به آسمان ببرند
چنین شود که بگوید به فاطمه مادر
قصیده نام تو را برد و اشک شوق آمد
که بیوضو نتوان خواند سوره کوثر
خدا به خواجۀ لولاک داده بود ای کاش،
هزار مرتبه دختر، اگر تویی دختر
میان آتشی از کینه پایمردیِ تو
کشاند خصم علی را به خاک و خاکستر
فقط نه پایۀ مسجد که شهر میلرزید
از آن خطابه، از آن رستخیز، از آن محشر
تمام زندگی تو ورق ورق روضهست
کدام مرثیهات را بیان کنم آخر؟
تو راهیِ سفری و نرفته میبینی
گرفته داغ نبود تو خانه را در بر
تو رفتهای و پس از رفتنت خبر داری
که مانده دیدۀ زینب هنوز هم بر در
کنون به تیرگی ابرها خبر برسد
که زیر سایۀ آن چادر است این کشور
رسیده است قصیده به بیت حسن ختام
امید فاطمه از راه میرسد آخر
ادامه مطلب
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
ابری که در بیابان بر تشنهای ببارد
ای بوی آشنایی دانستم از کجایی
پیغام وصل جانان پیوند روح دارد
سودای عشق پختن عقلم نمیپسندد
فرمان عقل بردن عشقم نمیگذارد
باشد که خود به رحمت یاد آورند ما را
ور نه کدام قاصد پیغام ما گذارد
هم عارفان عاشق دانند حال مسکین
گر عارفی بنالد یا عاشقی بزارد
زهرم چو نوشدارو از دست یار شیرین
بر دل خوشست نوشم بی او نمیگوارد
پایی که برنیارد روزی به سنگ عشقی
گوییم جان ندارد یا دل نمیسپارد
مشغول عشق جانان گر عاشقیست صادق
در روز تیرباران باید که سر نخارد
بیحاصلست یارا اوقات زندگانی
الا دمی که یاری با همدمی برآرد
دانی چرا نشیند سعدی به کنج خلوت
کز دست خوبرویان بیرون شدن نیارد
سعدی
ادامه مطلب
««« بـــــــــــــــهــــــــــــــــــــار »»»
گــوش کــن یـک ســوار مـــی آیـــد
خــســتــه از انــتــــــظار مـــی آیـــد **
هــمـرهــش صـد طَـبق گــل وُ سبزه
پـشـتِ هـم چـون قـــطـار مـــی آیـــد **
مـوعــدش را چـه خـــوب مــی دانـد
فـــارغ از هـــر شُـــعـار مـــی آیـــد **
مــی نـشــیـنــد درونِ هــر گــلـــدان
بــا گــلــســـتــان کــنــار مـــی آیـــد **
پشتِ در مـانده، سخـت منتظر اسـت
گــل بـه شــهــر وُ دیــار مـــی آیـــد **
بـــاغِ بـــی بـــرگ، عجـیب افـسرده
بــا حـضـورش بــه بــار مـــی آیـــد **
شــاخـه ای در بــهــشـت مـی رویَـد
بـــوی ســـیــب وُ انـــار مـــی آیـــد **
آب شـــد بـــرف وُ رودهـــا جــاری
از زمـــســــتــان دَمـــار مـــی آیـــد **
کــودکــی بــر لـبـش «بـاز بـاران»
شـــــادمــــان، نـُو نَـوار مـــی آیـــد **
بــر دلِ بــی قــــرارِ شــب زدگــان
آیــــــه ای از قــــــــرار مـــی آیـــد **
ســرو قـــامـت، عـروسِ سبزِ چـمن
دســت در دســتِ یــــار مـــی آیـــد **
تــا زمــیـــن وُ زمــــان بــیــارایـــد
ایــن کُـــهــن یــــادگــار مـــی آیـــد **
فَــرشِــتــان را بـکِــش لــبِ ایـــوان
گــل بـه گــل در جــوار مـــی آیـــد **
پـهـن کـن سـفـره ی هـفـت سیـن را
بـرکـتـَت بـی شـــمــــار مـــی آیـــد **
دل بِـــدِه بــر زلـالِ هـــر بـُســتــان
صــوتِ صــدهـا هَــزار مـــی آیـــد **
شعرِ دل را بخوان وُ "شــاهد" باش
شــاد بنگر، «بـــــهـــــــار» می آید ***!!!
محمدمهدی جلادت
"میم.میم.جیم"
ادامه مطلب