ما را دنبال کنید

جستجوگر

ورودی انجمن ادبی

عضویتِ سایت و انجمن

آلبومهای نماهنگها

آپلودها

موضوعات

آمارگیر

  • :: آمار مطالب
  • کل مطالب : 394
  • کل نظرات : 363
  • :: آمار کاربران
  • افراد آنلاين : 1
  • تعداد اعضا : 444
  • :: آمار بازديد
  • بازديد امروز : 260
  • بازديد ديروز : 698
  • بازديد کننده امروز : 69
  • بازديد کننده ديروز : 170
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل ديروز: 2
  • بازديد هفته : 260
  • بازديد ماه : 9,332
  • بازديد سال : 96,796
  • بازديد کلي : 1,460,476
  • :: اطلاعات شما
  • آي پي : 3.16.203.107
  • مرورگر : Safari 5.1
  • سيستم عامل :

کدهای اختصاصی

گرد هم آئی هفتگی


شعر کتیبه ایوان نجف را چه کسی سروده است؟+ فیلم


هفت بند ملا حسن کاشی -متوفی 726 هجری- از قدیمی ترین هفت بندها در مدح و منقبت امام علی علیه السلام است.


بند اول

  السلام ای سایه ات خورشید ربّ العالمین

 آسمانِ عزّ و تمکین، آفتاب داد و دین

 

 مفتی هر چار دفتر، خواجه هر هشت خلد

 داور هر شش جهت اعظم امیرالمؤمنین

 

 عالِمِ علمِ سَلُونی، شهسوار لَوْ کشِف

 ناصر حق، نفس پیغمبر امام المتّقین

 

 صورت معنای فطرت، باعث ایجاد خلق

 اصل نسل آلِ آدم، نفس خیرالمرسلین

 

 صاحب یوفُونَ بِالنَّذر، آفتاب اِنّما

 قرّةُ العین لَعَمرِک، نازش روح الامین

 

 در جهان از راه حشمت چون جهانی در جهان

 در زمین از روی رفعت آسمانی بر زمین

 

 نقش بند کاف و نون از روز فطرت تا کنون

 ناکشیده چون مه رخسار تو نقش مبین

 

 ناشنیده از زمان مهد تا باقی عمر

 بی رضای حق ز تو حرفی کرام الکاتبین

 

 مثل تو ناورده ایزد در همه حالی محال

 ور بود ممکن نه الاّ رَحْمَة للعالمین

 

 آن که مداحش خدا همدم رسول الله بود

 گر کسی همتاش باشد هم رسول الله بود

 

 بند دوم

  ای به غیر از مصطفی نادیده همتای تو کس

 بسته بر مهر تو ایزد مهر حورالعین و بس

 

 مهره مهر از گلوی صبح برنارد فلک

 گرنه از مهر تو آید صبح صادق را نفس

 

 کاروان سالار جاهت چون کند آهنگ راه

 چرخ را بر دست پیش آهنگ بندد چون جرس

 

 با شکوه صولتت دستان نیاید در شمار

 در پر عنقای مغرب کی شکوه آرد مگس

 

 گر دل دریا عطایت موج بر گردن زند

 لجّه گردون در آن گردان نماید همچو خس

 

 گر شکوهت را به میزانِ معانی بر کشند

 از ره خفّت کم آید بوقبیس از یک عدس

 

 اندر آن میدان که مردان سعادت خوی را

 از پی مردی عنان از دست برباید فرس

 

 از میان مشرق میدان درآیی مِهر وار

 رایت نصرت ز پیش و آیت دولت ز پس

 

 خلق هفت اقلیم اگر آن روز همدستان شوند

 از سر مردی نیارد پا به میدانِ تو کس

 

 صورتی گردد مجسم فتح گوید آشکار

 لا فَتی اِلّا عَلی لاسَیفَ اِلّا ذِالفقار

 

بند سوم

 ای سپهر عصمت از فرِّ تو زیور یافته

 آفتاب از سایه چتر تو افسر یافته

 

 از غبار درگه چرخ احترامت آشکار

 کیمیاگر نسخه گوگرد احمر یافته

 

 بر امید مثلِ رویت، دست نقّاش ازل

 نقش ها بر بسته لیکن چون تو کمتر یافته

 

 و آنکه اندر آفرینش لاف بالایی زده

 رفعتت را زآفرینش پایه برتر یافته

 

 بازِ قدرت هر کجا بال جلالت کرده باز

 طایران سدره را در زیر شهپر یافته

 

 هر که مُهر مهر تو بر صفحه جان کرده نقش

 مخزن دل را چو کان از زر توانگر یافته

 

 آنکه دست حاجتی بر جود تو برداشته

 دست خود را تا قیامت حاجت آور یافته

 

 ساقی کوثر نه چندان مدح باشد مر ترا

 ای ز تو دریای فطرت عین کوثر یافته

 

 با خدا و مصطفی رای تو یکره داشته

 از خدا و مصطفی شمشیر و دختر یافته

 

 گر نبودی ذات پاکت آفرینش را سبب

 تا ابد حوّا سترون بود و آدم عزب

 

 بند چهارم

 ای معظم کعبه اصل از بیان مصطفی

 قبله دنیا و دین، جان جهانِ مصطفی

 

 ای به استحقاق بعد از مصطفی غیر از تو کس

 نانهاده پای تمکین بر مکان مصطفی

 

 از نقود گوهر معنی لبالب شد دهان

 تا نهادی لب به صورت در دهان مصطفی

 

 تا سپهر شرع ازو پر نور شد هرگز نیافت

 از تو روشنتر مهی بر آسمان مصطفی

 

 رفعتی بالای امکان صورتی ناممکنست

 ور بود ممکن بود آن قدر آن مصطفی

 

 گرچه در عالم به اقبال تو شاها کرده ام

 آنچه حَسّان کرد وقتی در زمان مصطفی

 

 لاف مداحی درین حضرت نمی آرم زدن

 ای ثناخوانِ تو ایزد از زبان مصطفی

 

 از بیان خلق بر ناید صفاتِ ذات تو

 ور برآید نبود اِلاّ از بیان مصطفی

 

 عرض حاجت بر تو حاجت نیست، می دانی که چیست؟

 حال اخلاص من اندر خاندان مصطفی

 

 منّت خلقم به جان آورد لطفی کن مرا

 وارهان از منّتِ خلقم به جان مصطفی

 

 روی رحمت بر متاب، ای کام جان از روی من

 حرمت جان پیمبر یک نظر کن سوی من

 

 بند پنجم

 ای گزیده مر خدایت یا امیرالمؤمنین

 خوانده نفس مصطفایت یا امیرالمؤمنین

 

 از نسیم باد نوروزی نشاید کرد یاد

 پیش خلق جانفزایت یا امیرالمؤمنین

 

 آنچه عیسی از نفس می کرد رمزی بود و بس

 از لب معجزْنمایت یا امیرالمؤمنین

 

 خاطر همچون من شوریده خاطر کی کند

 وصف ذات کبریایت یا امیرالمؤمنین

 

 با همه بالانشینی عقلِ کل نابرده راه

 زیر شادروان رایت یا امیرالمؤمنین

 

 گر بُدی بالاتر از عرش برین جای دگر

 گفتمی آنجاست جایت یا امیرالمؤمنین

 

 مدح اگر شایسته ذات تو باید گفت و بس

 کیست تا گوید ثنایت یا امیر المؤمنین

 

 آنچه تو شایسته آنی ز روی عزّ و جاه

 کس نداند جز خدایت یا امیرالمؤمنین

 

 ما همه از درگه لطفت گدایی می کنیم

 ای همه شاهان گدایت یا امیرالمؤمنین

 

 فهم انسانی چه داند عزّت کار ترا

 کآفرینش بر نتابد بار مقدار ترا

 

 بند ششم

 ای که فرمان قضا موقوف فرمان شماست

 دور دورانِ فلک دوری ز دوران شماست

 

 آفتابی کآسمان در سایه اقبال اوست

 پرتوی از لُمعه چاک گریبان شماست

 

 چشمه ای کز وی محیط آفرینش قطره ایست

 قطره ای از لجّه دریای احسان شماست

 

 پیر مکتب خانه ابداع یعنی جبرئیل

 با همه ذهن و ذُکا طفل دبستان شماست

 

 هر کجا در مجمع قرآن خدا را آیتی ست

 از کمال لطف و رحمت، خاصّه در شأن شماست

 

 قبّه نُه چرخ را چون دانه بر چیند ز جا

 مرغ تعظیمی که آن بر بام ایوان شماست

 

 گوهری کان در ضمیر کانِ امکان قضاست

 صورت اظهار آن موقوف فرمان شماست

 

 بنده بیچاره کاشی از دل و جان، سال و ماه

 روز و شب در خطّه آمل ثناخوان شماست

 

 بر در دولت سرایت روی بر خاک نیاز

 با دل پر درد برامید درمان شماست

 

 درد پنهان پیش درمان، چند بتوان داشتن

 عاقلی نبود ز درمان درد پنهان داشتن

 

 بند هفتم

 تا نجف شد آفتاب دین و دولت را مقام

 خاک او دارد شرف بر زمزم بیت الحرام

 

 آفتاب آسمان دین امیرالمؤمنین

 والی ملک ولایت، حاکم دارالسّلام

 

 مُبطل بنیادِ بدعت منشی احکام وحی

 حاکم دین و شریعت، حامی حلّ و حرام


 سایه لطفش به معنی گر نبودی در جهان

 صورتی بودی جهان از روی معنی ناتمام

 

 ای سریر سروری آورده از جای تو جاه

 وی جهان آفرینش برده از نام تو نام

 

 با شکوهِ شقّه دستار و رکن مسندت

 تاج جمشیدی که و تخت سلیمانی کدام؟

 

 از پی تدبیر تو پیوسته تقدیر قضاست

 بنهد از روی ادب بهرام در پیش تو کام

 

 نسبتت با سایر انسان خطا باشد خطا

 جوهر پاکیزه گوهر را چه نسبت با رُخام

 

 مثل تو جز مصطفی صورت نبندد عقل را

 معنی ایمان ما اینست روشن، و السلام

 

 زایران حضرتت را بر در خُلد برین

 می دهند آواز طِبْتُمْ فَادْخُلوها خالِدین

 

ملا حسن کاشی



برچسب ها

ارسال نظر

کد امنیتی رفرش

نظرات ارسال شده

گردهم آئی هفتگی

شاعران انجمن

درباره ما

سلام به سایت ادبی شهید رابع استهبان خوش آمدید. محتوای این سایت و انجمن ادبی آن سروده ها و مطلب های ادبی ارسال شده جمعی از فرهیختگان و شاعران گرامی است؛ شماهم به این جمع بپیوندید و مطلب هاو نظرهای ارزشمند خود را برای دیگران وبرای بهینه سازی سایت ارسال کنید. استفاده از اشعار با درج لینک و نام شاعر آزاد است. امام صادق(ع) فرمودند : ما قالَ فینا قائِلُ بَیْتَ شِعْرٍ حَتّی یُؤَ یِّـدَ بِرُوحِ الْقُدُسِ : هیچ شاعر ی در حق ما شعر نگفت مگر اینکه با روح قدسی تایید و یاری شد: وسایل الشیعه ، ج 1 ص 467) مقام‌ معظم رهبري، حضرت آيت‌الله العظمي امام خامنه‌ای فرمودند : «شعر، ثروتی ملی، عظیم و پر ثمر برای کشور است» و «باید با ایجاد این ثروت بزرگ روز به روز آن را افزایش داد و برای نیازهای کشور از آن استفاده ی بهتر و برتر کرد». کاروان شعر در کشور با سرعت، دقت و جهت گیری درست به پیش می رود ؛ با استمرار این حرکت، کشورِ عزیزِ ایران باردیگر هدیه ای ارزشمند به تمدن و فرهنگ جهانی و خصوصاً این منطقه، اهدا خواهد کرد. شعر علاوه بر اینکه ظرفی برای بیان احساس شاعرانه است باید در خدمت ارزشها باشد و شاعر در عمل به وظیفه و مسئولیت خود، این نعمت بزرگ الهی را در خدمت به دین، اخلاق، انقلاب و معرفت افزایی قرار دهد. شعر می تواند به "معرفت دینی و اخلاق مردم" و "حرکت انقلابی ملت" خدمت کند و این کار حتی با یک یا دو بیت شعر انقلابی،‌اخلاقی و معرفتی در یک غزل محقق می شود و تأثیر می گذارد. قالب شعر نمی تواند نسبت به مسائل موجود کشور بی تفاوت باشد یا از آن صرف نظر کند. + خاندان شهید رابع اصطهباناتی : پدر وی «ملاعبدالمحسن» فرزند مرحوم «ملاباقر» فرزند «ملا سراج الدین» بود و پدر و جد پدری اش در جرگه افرادی بودند که در زمان حمله افغانها به اصطهبان، کشته شدند.[۱] تحصیل : وی در ۱۲ سالگی با راهنمایی دایی‌اش به شیراز رفت و هشت سال در مدرسه منصوریه درس خواند. در سال ۱۲۴۶ به تهران رفت و شاگرد استادانی مانند آقا علی حکیم (مدرس)، محمدرضا حکیم قمشه‌ای، میرزا ابوالحسن جلوه، ملاعلی کنی، سید مهدی قزوینی نجفی و مولی محمدتقی هروی بود. در سال ۱۲۵۸ دوباره به شیراز رفت. به علت درگیری با قوام الملک (حاکم وقت فارس) به سامرا تبعید شد و در درس میرزای شیرازی شرکت کرد و از او اجازه اجتهاد گرفت. پس از فوت میرزای شیرازی به نجف رفت و حوزه فلسفی آنجا را پایه‌گذاری کرد. او علوم مختلف از جمله فقه و احکام را با زبان شعر بیان می‌کرد و رساله احکام دین او مشتمل بر هزار بیت شعر بود. در ریاضی و شاخه‌های آن دستی داشت و مقالات مختلفی در این زمینه از او مانده است. در پزشکی بیشتر به پیشگیری و رعایت بهداشت و نظافت محیط توجه داشت و می‌گفت: «من رسماً طبیب نیستم، ولی هزاران تن را به طریق بهداشت معالجه قطعی کرده‌ام.»[۲] علامه امینی او را به جهت آنچه «نبوغ علمی» خوانده «شکافنده هسته علم و پیشتاز میدان دانش» معرفی کرده‌است.[۳] زندگی‌نامه : آیت الله اصطهباناتی در سال ۱۲۵۸ ش با دختر سید محمد حسن لاریجانی ازدواج کرد. همسرش در سال ۱۲۷۹ درگذشت. وی فرزندی به نام شیخ محمد تقی روانشاد ملقب به فیلسوف روانشاد دارد که از مجموع افکار و اندیشه‌های پدرش بخشی به همت وی با عنوان «شمه‌ای از آثار شهید رابع» تهیه و منتشر شده است. سرانجام وی در دفاع از مشروطه و رهبری قیام مردم شیراز در سال ۱۳۲۶ برابر با ۱۷ اسفند ۱۲۸۶ شهید شد و در باغ غزل حافظیه به خاک سپرده شد. آثار : احکام الدین[۴] رساله حدوث عالم[۵] مجمع المسائل[۶] رساله شمس التصاریف رساله جوابیه شاگردان : محمدجعفر آل کاشف‌الغطاء، محمدحسین غروی اصفهانی، محمدحسین کاشف‌الغطاء، هبةالدین شهرستانی، میرزا عبدالحسین ذوالریاستین، سید محمدحسن نجفی قوچانی (آقا نجفی قوچانی)، علی‌اکبر حکمی یزدی قمی، غلامرضا یزدی، سید ابراهیم حسینی اصطهباناتی (میرزا آقای شیرازی)، زین‌العابدین اسدالله مهربانی سرابی، آقا نجفی قوچانی، غلامرضا فقیه خراسانی. ----------------------------------------- پانویس : شهید رابع، آیت‌الله محمدباقر اصطهباناتی عالم مشروعه خواه، نویسنده : محمد جواد اسلامی، با تلخیص، ص۲۵–۲۷. شهید رابع، ص ۴۰ و ۴۱. شهیدان راه فضیلت، ص ۵۱۲. رساله‌ای منظوم در احکام و فرایض که هزار بیت است. در موضوع جهان هستی، حکمت و فلسفه. رساله عملیه و دربردارنده فتواهای او. منابع شبکه اطلاع‌رسانی اجتهاد جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم. گلشن ابرار. ج۷، نشر معروف، قم: ۱۳۷۸.

نظرسنجی

این سایت از دیدگاه شما...؟