گرد هم آئی هفتگی
با چشم مستت كن نظر تا با نگاهم چون كنم
مجنون تر از مجنون شوم اين عشق را افزون كنم
پروانه وار عاشق شدم تا بال و پر آتش زنم
اين جان شبي قرباني عاشق كُش مجنون كنم
جام از پي ساغر زنم تا حالت ديوانگي
عشق تو اي آرام جان كي از سرم بيرون كنم
تير از كمان چشم تو هر لحظه بر جان مي خرم
چشمم ز اشك حسرتي لبريز چون جيهون كنم
زلفت چو زنجير است و من آهوي رام عشق تو
آهوي در بندت منم كي شكوه از گردون كنم
وصلم اگر حاصل نشد عالم به آتش مي كشم
از دل كشم آه و شبي عالم به رنگ خون كنم
هي چهره بخراشم شب و هي زار زار بي كسي
«صبح»شب هجران تو اين چهره را گلگون كنم
محمد ضیایی
برچسب ها مجنونعشقپروانهعاشقآتشقربانیساغردیوانگیصبحگلگونشکوهزلفجیهونزنجیرآراملبریزچهرهحاصلعاشق کشبیرون
گمنام : بسیار شعر زیبایی بود..ممنون.
درود برشما
زیبا خوانده اید
سپاس از حضور گلتان
.