گرد هم آئی هفتگی
ساقی امشب دوباره دستم گیر
می بریز و تمام هستم گیر
مطربا دف بزن که سرمستم
عشق تو دل ربوده از دستم
فصل گل، موسم غزل خوانی است
آسمان دلم چراغانی است
گشته میلاد لاله ی احمر
فاطمه(س) دخت موسیِ جعفر(ع)
آنکه معصومه است در دنیا
دُرِّ منظومه است در دنیا
آنکسی که نهاده پا در قم
گشته پشت و پناه این مردم
آنکه خورشید آستان بوسش
آنکه مهتاب نور فانوسش
بردرش هرکسی که رو کرده
حتماً اینگونه گفتگو کرده :
ای تو خورشید آسمان دلم
ذکر تو شرح داستان دلم
ای که مرأت حق نمائی تو
زینب(س) حضرت رضائی(ع) تو
سر نهاده دلم به درگاهت
چون گدا آمده سر راهت
ای سرآغاز عشق لَم یَزَلی
مطلع شعر دفتر ازلی
ای که مهتاب گشته بیدارت
تا نماید ز شوق ، دیدارت
ای که هرصبح با هزار امید
بر درت بوسه می زند خورشید
بانوی پاکی ! ای عقیلۀ عشق
دختر اطهر قبیلۀ عشق
تا رضا را ز خود رضا کردی
کعبه در شهر قم به پا کردی
ای گل سرخ باغ زهرائی
نغمه ی خوش نوای مولائی
ای تو مرأت حضرت زهرا
وارث عشق و عصمت زهرا
ای تو منظومه ی روایت عشق
ای تو معصومه ی ولایت عشق
بارگاه تو عرش روی زمین
دل ما با تو می رسد به یقین
ای که خیل مَلَک نگهبانت
بال جبریل فرش ایوانت
ای حریمت چو عرش رحمانی
مَلَکَت مفتخر به دربانی
دلم از شوق دام ودانه ی تو
سر نهاده بر آستانه ی تو
از جمال تو نور می بارد
بر درت عشق بوسه می کارد
مِهرِ تو با گِلَم سرشته خدا
نام تو بر دلم نوشته خدا
من گدای تو بوده ام ز الست
همه از توست هرچه بوده و هست
بانوی بی قرینه ای بی بی
بحر دین را سفینه ای بی بی
ای دل ما کبوتر حرمت
که نشسته به سفره کرمت
ای گل باغ موسی جعفر(ع)
فاطمه (س) اِشفِعی لَنا المَحشر
علی اکبر شجعان
سایت ادبی شهید رابع استهبان
ادامه مطلب
🌷
اربعین
سقا دلم گرفته و امسال اربعین
نامم ببر به سرخط نام پیاده ها
لب تشنه ام تو ساقی لب تشنگان بیا
مستم کن از سبوی امام پیاده ها
دل می رود به سمت حرم با خودت ببر
مارا رسان به جاه ومقام پیاده ها
در انتظار حاجتم ای ماه بی کفن
دستم رسان به دست تمام پیاده ها
موکب به موکب از تو طلب میکنم شفا
شعرم شده است ذکر مدام پیاده ها
بر من ببخش نو کری بارگاه خویش
من کیستم همیشه غلام پیاده ها
روشن نمای شمع وجودم به نور عشق
ما را ببخش به حرمت شام پیاده ها
بادصبا بگو ببردتا به کوی دوست
از ما سلام به زینب وزخم پیاده ها
محمد ضیائی پور استهبان
shahidrabe@
ادامه مطلب
ساقی امشب دوباره دستم گیر
می بریز و تمام هستم گیر
امشب اندر خودم نمی گنجم
مستم و در خودم نمی گنجم
مطربا دف بزن که سرمستم
عشق تو دل ربوده از دستم
فصل گل، موسم غزلخوانی است
آسمان دلم چرا غانی است
گشته میلاد لاله ی احمر
فاطمه(س) دخت موسی بن جعفر(ع)
آن که معصومه است در دنیا
دُرِّ منظومه است در دنیا
آنکسی که نهاده پا در قم
گشته پشت و پناه این مردم
آنکه خورشید آستان بوسش
آنکه مهتاب نور فانوسش
بر درش هر کسی که رو کرده
حتماً اینگونه گفتگو کرده :
ای تو خورشید آسمان دلم
ذکر تو شرح داستان دلم
ای که مرأت حق نمائی تو
زینب(س) حضرت رضائی(ع) تو
سرنهاده دلم به درگاهت
چون گدا آمده سر راهت
ای سرآغاز عشق لَم یَزَلی
مطلع شعر دفتر ازلی
ای که مهتاب گشته بیدارت
تا نماید ز شوق ، دیدارت
ای که هر صبح با هزار امید
بر درت بوسه می زند خورشید
بانوی پاکی ! ای عقیلۀ عشق
دختر اطهر قبیلۀ عشق
تا رضا را ز خود رضا کردی
کعبه در شهر قم به پا کردی
ای گل سرخ باغ زهرائی
نغمه ی خوش نوای مولائی
ای تو مرأت حضرت زهرا
وارث عشق و عصمت زهرا
ای تو منظومه ی روایت عشق
ای تو معصومه ی ولایت عشق
بارگاه تو عرش روی زمین
دل ما با تو می رسد به یقین
ای که خیل مَلَک نگهبانت
بال جبریل فرش ایوانت
ای حریمت چو عرش رحمانی
مَلَکَت مفتخر به دربانی
دلم از شوق دام و دانه ی تو
سرنهاده بر آستانه ی تو
از جمال تو نور می بارد
بر درت عشق بوسه می کارد
مِهرِ تو با گِلَم سرشته خدا
نام تو بر دلم نوشته خدا
من گدای تو بوده ام زالست
همه از توست هرچه بوده و هست
بانوی بی قرینه ای بی بی
بحر دین را سفینه ای بی بی
ای دل ما کبوتر حرمت
که نشسته به سفره کرمت
ای گل باغ موسی جعفر(ع)
فاطمه (س) اِشفِعی لَنا المَحشر
علی اکبر شجعان
ادامه مطلب
مژده ی کم شدن فاصله ها آمده است
باز از عرش خداوند ندا آمده است
بندگان ماه خدا، ماه خدا آمده است
من که پابند هوس ها و گناهم چه کنم؟
نفسِ سوخته ای در تهِ چاهم چه کنم؟
خبر آمد که کریم آمد و در واشده است
سفره پرداز قدیم آمد و در وا شده است
اسم رحمان و رحیم آمد و در وا شده است
درد عصیان مرا خویش مداوا شده است
آی مردم به خدا ربِّ رحیمی داریم
سجده آرید، خداوند کریمی داریم
ای که بخشنده ی هر جرم و گناهی، العفو
به پشیمان شدگان نیز پناهی، العفو
من پشیمان شده ام؛ نیم نگاهی، العفو
یا الهیّ و الهیّ و الهی العفو
سائلی را به سر سفره ی خود راه بده
من گدای توأم ای حضرت الله- بده!-
یارب این سوخته دل را که محک لازم نیست
بچه ای را که کتک خورده، فلک لازم نیست
گرد خوان تو فقیرم من و شک لازم نیست
تا سر سفره حسین است نمک لازم نیست
به لبم خورد کمی آب، مرا بخشیدند
ای فدای لب ارباب، مرا بخشیدند
امیر عظیمی
ادامه مطلب