گرد هم آئی هفتگی
دیگر برای پنجره ها گوش می شوم
آهسته در فراق تو خاموش می شوم
در این حصار خاطره ها زیر بار هجر
در ماتم سپیده سیه پوش می شوم
در سطر سطر دفتر و دیوان زندگی
چون واژه های کهنه فراموش می شوم
با درد و رنج و حسرت و اندوه وبی کسی
چون نیستی دوباره هم آغوش می شوم
ساقی اگر تو باشی و میخانه گر، به راه
روزی هزار مرتبه مدهوش می شوم
آری برای دیدن روی تو، تا سحر
بر زیر بار محنت شب، دوش می شوم
سایت ادبی شهید رابع استهبان
ادامه مطلب
روشن گر است ناله ي پشت شرارها
چون آفتاب در همه ی روزگارها
روشن تر است از همه ي روزها شبش
شب دیدنی ست جلوه ي شب زنده دارها
خاک رهش بلند که شد ، تربتش کنید
فرقی نمی کنند تراب نگارها
این است معجزش که دمی معجزه نکرد
از هیچ خلق سر نزد این گونه کارها
این شانه را به هیچ نبی ای نداده اند
که بارها بلند شود زیر بارها
یک ذره از تلألؤ خورشید کم نشد
ذره کجا و جلوه ي پروردگارها
این دشت با اراده ي زینب اداره شد
در دست جبر اوست همه اختیارها
زینب سواره است، اگرچه پیاده است
این ها پیاده اند، همین ها، سوارها
وا کرده است فکر کنم بال خویش را
بیهوده نیست این همه گرد و غبارها
آهش تمام لشگریان را مچاله کرد
از او گرفته اند ، نسب ذوالفقارها
گیسو اگر شتاب کند گیر می کند
یعنی به نفع نیست همیشه فرارها
(علی اکبر لطیفیان)
ادامه مطلب