گرد هم آئی هفتگی
در نیمه یِ شب شهاب گل کرد
بر رَغمِ شب آفتاب گل کرد
بارِش بگرفت رحمتِ عشق
در فصلِ خزان سحاب گل کرد
جوشید گلاب از دلِ گل
در موسمِ گل گلاب گل کرد
ساقی بگرفت دورِ دیگر
در ساغرما شراب گل کرد
مستان همه فکر نوش نوشند،
در گردشِ می شتاب گل کرد
شد بدر؛ مَهِ وجودو هستی
صبح آمد وآفتاب گل کرد
خورشید شکفت در مدینه
برطعنه ی شب جواب گل کرد
نقّاشِ اَزَل کشید نقشی
کز قدرتِ او کتاب گل کرد
نیلوفرِ باغ ؛ آفرینش،
با آن هم پیچ وتاب گل کرد
در جوششِ چشمه سارِ هستی
سیمای زلالِ آب گل کرد
از بطنِ خدیجه نورِ توحید،
در بسترِ آن جناب گل کرد
حوران بهشت پایکوبان،
بربط به سرِ رَباب گل کرد
شادیّ و سرور وشورِمیلاد
در سینه یِ شیخ وشاب گل کرد
از بویِ گلِ وجودِ زهرا،
شادی به لبانِ باب گل کرد
بر رغمِ خزان، بهار این بار
شاهد شد و بی نقاب گل کرد
آن گلبنِ پاکدامنِ دهر
در خانه ی بوتراب گل کرد
تابید فروغِ روی زهرا .
در شأنِ زنان، حجاب گل کرد
در گلشنِ مِهرِ او عفافش،
هر زن کند انتخاب گل کرد
هر یاسمنی که کرد در عمر،
از اجنبی اجتناب گل کرد
با تربیتِ شهید، مادر
در صحنه ی انقلاب گل کرد
از مقدم گل به وجد آمد
"محزون" که به شعرِ ناب گل کرد
علی اکبر شجعان
ادامه مطلب
ادامه مطلب
از ظلم و جـور دشمن ملعـون کافـر
شد کشته ی زهر جفـا امام بـاقـر(ع)
امشب شده اشک عزا از دیده جاری
گشتـه رواق دیـده ها آئیـنه کـاری
زهـرا کنـد در عرش اعلی بیـقراری
دل گشـته آمـاده برای سـوگــواری
آثار غـم شد در جبین شیـعه ظاهر
شد کشته ی زهر جفـا امام بـاقـر(ع)
آن کس که داغ کربلا درسینه اش بود
مانند آئیـنه دل بی کیـنه اش بـود
دانش گلی ازگوهر گنجینه اش بـود
نـور تمـام انبــیا پیشیـنه اش بـود
از کیـنه ی اَعـدای بی ایمـان جائِر
شد کشته ی زهر جفـا امام بـاقـر(ع)
فرزندحیدر آنکه پرچمدار دین است
آئینه دار علم و ایمان و یقین است
روح عبادت پور زین العابدین است
عرش خداوند است و در روی زمین است
آیـد نـوای روضـه خوان ها از منابر
شد کشته ی زهر جفـا امام بـاقـر(ع)
آن وارث عِـلــم خـداونـد یـگـانـه
خُلـــق تمــام انبـیا را او خـزانـه
از کـربـلای جد خـود بَهرِ نشـانـه
بر جسم پاکش مانده جـای تازیانه
واغربتـا از فتـنه هـای قـوم فاجِـر
شد کشته ی زهر جفـا امام بـاقـر(ع)
آن صاحب احسان و اوصاف حمیده
در کودکی رنـج اسیری را کشیده
زخم زبـان کوفی و شامی شنیده
جان عزیزش وای من بر لب رسیده
دست ستم زد پرچـم غـم در معابر
شد کشته ی زهر جفـا امام بـاقـر(ع)
شد آخر از جور وجفای اهل کینه
کانـون انـدوه و عزا پهنـای سینه
در سوگ آن پنجم امام بی قرینه
گشته سیه پوش عزا شهر مدینه
خون دل آید در بقیع از چشم زائر
شد کشته ی زهر جفـا امام بـاقـر(ع)
علی اکبر شجعان
ادامه مطلب
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
امشب آئینه نور می پاشد
بذر شور و سرور می پاشد
حجله عشق در مدینه به پاست
هلهله بر لب ملائکه هاست
دیده روشن ز نور توحید است
جشن پیوند ماه و خورشید است
بزم شادی به عرش بر پا شد
ازدواج علی و زهرا شد
دیده از شوق گشته بارانی
عرش رحمان شده چراغانی
باغ هستی ز نو بهاری شد
صیغۀ عقد عشق جاری شد
جشن پیوند آب و آئینه
کرد بر پا نشاط در سینه
آسمان با ستاره زیور بست
باغ دستار لاله بر سر بست
عشق بر سر نهاد تاج آسان
تا شود امر ازدواج آسان
بر پیمبر علی شده داماد
شیعیان عیدتان مبارکباد
محزون اصطهباناتی
کانال رسمی اشعار علی اکبر شجعان
https://telegram.me/mahzoon_shajaan
ادامه مطلب
به مناسبت ۶ تیر سالروز سوء قصد به جان رهبر شجاع و بصیر انقلاب نائب المهدی امام خامنه ای
و به شکرانه ناکامی دشمن از ترور ایشان
بوی باغ بهشت خامنه ای .
ماه اردیبهشت خامنه ای .
نور حق تا به سینه ام تابید .
روی قلبم نوشت : خامنه ای
آنکه ذریه ی زهرا و علیست .
آنکه بر امت اسلام ولیست .
نایب روح خدا در تن خلق .
حاج سیدعلی خامنه ایست
نهاده مرغ دلم سر به پای خامنه ای.
خوشم به لطف خدا با ولای خامنه ای .
به کوری نگه دشمنان خائن او .
تمام بود و نبودم فدای خامنه ای
روح سبز بهار خامنه ای .
ماه شبهای تار خامنه ای .
لاله باغ حضرت زهرا .
حیدر روزگار خامنه ای
علی اکبر شجعان
ادامه مطلب
چهره اش منعکس از طلعت روي زهراست
عشق بازيش از آن حال و هوايش پيداست
حضرت زينب کبري خودش اقيانوسيست
گرچه چشمان پر از گوهر نابش درياست
اگر عباس علمدار صف کرب و بلاست
از ازل تا به ابد پرچم زينب بالاست
مادري کرد براي سه امامش زينب
پس ولايت به پرستاري او پا برجاست
سوره ي مريم قرآن نمي از تفسيرش
وسعت روح بزرگش چقدر نا پيداست
مسعود اصلاني
ادامه مطلب
ای برتر از مقامِ شهیدان مقامِ تو
وی الگویِ زنانِ مسلمان مرامِ تو
ای ریزه خوارِ خوانِ تو مجموعِ کائنات
ای صدهزار شاه وسلیمان غلامِ تو
ای گوهرِ یگانه ی دریای هَل اَتی
ای کوثرِ زلالِ الهی به جامِ تو
ای حامی ولایتِ شیرِ خدا علی
وی آنکه بود در رهِ حق اهتمامِ تو
خالِق چو خواست عالَمِ هستی بنا نهد
زد از اَلَست سکّه ی خلقت بنامِ تو
آمد زِعرش مریم وحوّا و آسیه
با صدهزار جلوَه برای سلامِ تو
با آن همه مقام که داری تو از خدای،
واجب شده ست برهمگان احترامِ تو
آنجا که هست عالَمِ ایجاد در کَفَت،
نبوَد عجب که مَرکَبِ اندیشه رامِ تو
ای زن کُن افتخار که از لُطفِ کِردِگار
تابیده نورِ عصمتِ زهرا به بامِ تـو
علی اکبر شجعان
ادامه مطلب