گرد هم آئی هفتگی
صبحِ روزی کز دلِ شب خون چکید
آن قضا از قادرِ بی چون ید
نیمه ی خردادِ ما غمباره شد
بَندِ دلهامان به نا گه پاره شد
وامصیبت ، وافغانُ اَلأمان،
مِهر تابان و فروزان، شد نهان
خودزنی ها ، ناله های بی ثمر
آه و فریاد و فغانها بی اَثر
ناخود آگه دست بر سر می زدیم
ضَجّه و زاری زحنجرمی زدیم
دیده ها از اشک و خون لبریز بود
نیمه ی خرداد مان پاییز بود
از افق تا بیکران غمباره شد
ابرهای آسمان صد پاره شد
سیلِ جمعیّت ز هر سو سر گرفت
پیکر جانانه را در بر گرفت
سینه سوزان عاشقانِ کوی او
سر یکی سودا هزاران موی او
مهر تابانِ جماران خفته بود!
روی زیبایش زِ ما بنهفته بود
جسم پاکش زیرِ بامِ آسمان
روحِ پاکش روی بامِ کهکشان
در مصلاّ محشر کُبرا به پاست
کوی و برزن آه و واویلا به پاست
سرورِ ما، قدکمان از پا فتاد
گوئیا سرو چمان از پا فتاد
آه...بی روح خدا چون سر کنیم
غربت آئینه را باور کنیم
سایه از سر می رود داد از فراق
وای بر حالِ اسیران در عراق
تا اَجَل جامِ جماران را شکست
پیک مستان و خماران راشکست
درشب آن فاجعه دنیا گریست
پاره های خشکی و دریا گریست
شامِ غربت بود ودلها پُر زِ غم
بر دلم خنجر زد و تیغِ دو دَم
اشکِ فُرقَت گونه ها را می نواخت
شمعِ غربت یار خود را می گداخت
حِق حِقِ گریه به ما مهلت نداد
چشمه های اشک ما خجلت نداد
خون دلها از سرِ جیهون گذشت
در جماران لیلی از مجنون گذشت
"مهدوی" تقدیرِ ما وُ راهِ دوست
"بُرده بود آنجا که خاطرخواهِ اوست"
ادامه مطلب