گرد هم آئی هفتگی
از ظلم و جـور دشمن ملعـون کافـر
شد کشته ی زهر جفـا امام بـاقـر(ع)
امشب شده اشک عزا از دیده جاری
گشتـه رواق دیـده ها آئیـنه کـاری
زهـرا کنـد در عرش اعلی بیـقراری
دل گشـته آمـاده برای سـوگــواری
آثار غـم شد در جبین شیـعه ظاهر
شد کشته ی زهر جفـا امام بـاقـر(ع)
آن کس که داغ کربلا درسینه اش بود
مانند آئیـنه دل بی کیـنه اش بـود
دانش گلی ازگوهر گنجینه اش بـود
نـور تمـام انبــیا پیشیـنه اش بـود
از کیـنه ی اَعـدای بی ایمـان جائِر
شد کشته ی زهر جفـا امام بـاقـر(ع)
فرزندحیدر آنکه پرچمدار دین است
آئینه دار علم و ایمان و یقین است
روح عبادت پور زین العابدین است
عرش خداوند است و در روی زمین است
آیـد نـوای روضـه خوان ها از منابر
شد کشته ی زهر جفـا امام بـاقـر(ع)
آن وارث عِـلــم خـداونـد یـگـانـه
خُلـــق تمــام انبـیا را او خـزانـه
از کـربـلای جد خـود بَهرِ نشـانـه
بر جسم پاکش مانده جـای تازیانه
واغربتـا از فتـنه هـای قـوم فاجِـر
شد کشته ی زهر جفـا امام بـاقـر(ع)
آن صاحب احسان و اوصاف حمیده
در کودکی رنـج اسیری را کشیده
زخم زبـان کوفی و شامی شنیده
جان عزیزش وای من بر لب رسیده
دست ستم زد پرچـم غـم در معابر
شد کشته ی زهر جفـا امام بـاقـر(ع)
شد آخر از جور وجفای اهل کینه
کانـون انـدوه و عزا پهنـای سینه
در سوگ آن پنجم امام بی قرینه
گشته سیه پوش عزا شهر مدینه
خون دل آید در بقیع از چشم زائر
شد کشته ی زهر جفـا امام بـاقـر(ع)
علی اکبر شجعان
ادامه مطلب
امشب از باده ی ولا مستم
تا بگیری تو ساقیا دستم
تا بسازی دوباره مخمورم
تا بیاری به شادی و شورم
ساقی امشب دوباره مستم کن
مَی بریزو خدا پرستم کن
ساقی امشب مدینه ای سازم
تاکنی با مَلَک هم آوازم
تا بخوانم به عشق وسرمستی
در مدینه ترانه ی هستی
گشته ویرانه ی دلم آباد
کامده نورِ دیده ی سجّاد
شهرِ چشمم شده چراغانی
گشته میلادِ نورِ یزدانی
شد مدینه بهشت رویِ زمین
دیده وا کرده آفتابِ یقین
آمده نورِ دیده ی حیدر(ع)
باقرُالعلوم بعدِ پیغمر(ص)
آمده یادگارِ کرب وبلا
پنجمین اَخترِ سپهرِ ولا
شد هلالِ مَهِ رَجَب ظاهر
از قدومِ محمّدِ باقر(ع)
کیست باقر: عزیزِ جانِ رسول(ص)
لاله ی سرخِ بوستانِ بتول
ادامه مطلب