گرد هم آئی هفتگی
شب قدراست دلم رنگ شقايق دارد
چشم من سرخي معشوقه و عاشق دارد
من خمار عطش جام حقيقت هستم
زخم مولا خبر از دستِ منافق دارد
@@@
مي بَرَد هوش من امشب مي نابت چه كنم؟
شده آتش دل از اين جامِ شرابت چه كنم؟
خال بالاي لبت مستي من كرد فزون
طفل دل گشته در اين كوچه خرابت چه كنم؟
زلفِ پُر پيچ بر اين باد بهاري مسپار
ديده شد جاري خون از تب و تابت چه كنم؟
دلم آشفته تر از گيسوي طناز تو شد
گشته مجنون دل از اين لحن جوابت چه كنم؟
دوش از ابروي خونريز تو صد دشنه چكيد
تار دل گشته زه چنگ و ربابت چه كنم؟
تو همان موج بلندي كه به ساحل زد و رفت
كه پس از موج فرو رفته حبابت چه كنم؟
دوش دل كوه غمي داشت ز هجران رُخَت
وصل حاصل نشد از شهد گلابت چه كنم؟
ديدنِ "صبح" رُخَت آرزوي شام من است
تا كه تابيد رخ از زير نقابت چه كنم؟
محمد ضیایی
برچسب ها شب قدرشقایقمعشوقهخمارعطشحقیقتزخممنافقچه کنممستیطفل دلآشفتهمجنونساحلهجرانصبححاصلموجدوشطناز
شعرناب : سلام:::وب سایت ادبی شعرناب مقدمتان را گلباران می نماید.
مجموعه اشعار شاعران معاصروجوان،بزرگترین سایت ادبی شعر و ادب فارسی،نقد تخصصی،داستان،شعر کوتاه،شعر نیمائی ،سپید،کلاسیک،غزل،افراغ اندیشه و ترانه
www.sherenab.ir
سلام علیکم
شعر ناب را دوست داریم
یاعلی